امروز تونستم سفارش اول رو تموم کنم ، به استادم پیام دادم گفتم برای رفع اشکال و حصول اطمینان از قوت کار ، چقدر موقتا تا شروع تابلوی سوم پول پرداخت کنم ؟ ایشون گفتن تو دیگه باید برای خودت مستقل بشی دو تا تابلو زدی و نباید وابسته من باشی، کار کن و تمام شده کار بفرست من ببینم ، البته که من هم همین کارو کرده بودم و مرحله مرحله رفع اشکال نخواسته بودم ، گفتم تمام شده ، گفت بفرست ببینم هزینه هم نمیخواد آخه من بگم چقدر بدی !!!
من کار رو فرستادم و ایشون گفتن خیلی خوب شده و هیچ ایرادی نداره و من اینجوری بودم
نمیدونم شایدم اینجوری
گفتم جدی؟ گفت بلللهه.
انگار عادت کردم هی ایراد بگیره حالا که نگرفته یه جوری تو شوکم .
ولی مطمئنم اگه ایراد داشت بم میگفت بدون تعارف و رودرواسی.
کلی هم من اصرار به پرداخت هزینه رفع اشکال ، کرده بودم که خیال شون راحت باشه و من مدیون نشم .
فعلا قرار شد بعد ماه رمضان ثبت نام مجدد کنم چون استاد میخواد صبح ها بخوابه و نمیتونه به من تایم بده .. منم فعلا از خدا خواسته
انشاالله فردا سفارش دوم رو دست میگیرم، اگه نرفتم بازار ، هم مامانم و هم خواهرم سفارش خرید داشتن ... خودمم چند تا چیز آرایشی بهداشتی میخوام که حتما باید کلی پیاده بشم .
از رئیس مون برای شروع مجدد کار درخواست اضافه حقوق کردم و گفتم اگه نده نمیرم ... واقعا کل این چند روز داشتم به نرفتن فکر میکردم و به هر جایگزین دیگه ای . البته مستقیماً من نگفتم به دفتردار گفتم بگو گفته نمیاد .
فکر میکردم حالا کلی ناله کنه و نه بگه امااااا قبول کرده و عصری دفتردارمون خبرم کرد ولیییی خب نگفته چقدددررر. باید از اون هم مطمئن بشم ، و من اینجوری
چون یه قدم رفتم و از جوابش نترسیدم ، باور کنید دیروز کلی با دوستم حرف زدم و چقدر گریه کردم و دیشب نخوابیدم و صبح با چشم درد بیدار شدم و حتی گفتم دیگه نمیرم ... تا کی ازم بیگاری بکشه این رئیس ، ولی خب فعلا بازم میرم و تا وقتی شرایطم تو خونه افتضاح هست به کارم ادامه میدم ، هرچند که تدریس دیگه واقعا خسته م کرده اونم مجازی .
دیروز و امروز چند قدم جلوتر رفتم
همین حالا دلم یه سبد پر توت فرنگی قرمز و شیرین و خنک خواست ..
معمولا هوا به گرما که میره بعد از خواب ظهر هوس چیزای شیرین و خنک و آبدار میکنم ، هندونه ، گیلاس و ...
خب اگه میتونستم میپوشیدم میرفتم میخریدم .
ولی ...
ترجمه دیروز نزدیکای غروب تموم شد .
امروز نشستم پای سفارش .
حس میکنم هنوز آمادگی ثبت نام برای کلاس طراحی و تابلوی سوم رو ندارم ، اما استادم مدل داره میفرسته که انتخاب و شروع کنم . البته برای کنترل و رفع اشکال سفارش هام احتیاج به ثبت نام دارم درنتیجه خیلی عقب نمیافته و ثبت نام میکنم.
یه مدل پیر ، کودک ، مجسمه و حیوان ، جزو تابلوهای آموزشی هستن که من برای اتمام دوره م باید همه رو کار کنم .
خودمم دلم نمیخواد عقب بندازم که زودتر تموم بشه و دیگه برای خودم مستقل بشم و نیاز به آموزش نداشته باشم .
دیروز تونستم بشینم پای سفارشم مقداری کار کنم .
دیشب یه ترجمه از طرف رئیس مون بم داده شد که درنتیجه امروز صبح وقتم رفت پای ترجمه، تا فردا میخوادش. ۷ صفحه ستونی و پر ملات.
فردا هم که کارای جمعه ها مثل همیشه ...
و اتمام تعطیلات نوروزی ، وقتی به من بد نگذره ، یا با حداقل آزار آقا بگذره ، یعنی تعطیلات نسبتا خوبی داشته ام
و از شنبه که داداشام برن کار ، دیگه برنامه منم منظم تر میشه و میتونم بشینم پای سفارش ها . مشتری خوب باشه باید منم خوبی کنم . نباید دیگه دیر بشه، هرچند که من اگه نتونستم کار کنم بخاطر خودم نبوده بخاطر دیگران بوده .
و باید تو اولین فرصت برم با رئیس ساختمان راجب اون کار که گفتم صحبت کنم و امیدوارم نتیجه عالی بگیرم .
فعلا شروع ترم جدید نامشخص و من تا اطلاع ثانوی مجبورم تو خونه سر کنم . و روزای خسته کننده م هنوز ادامه دارن .
امیدوارم امسال بتونم بیشتر کار کنم و درآمد بیشتری داشته باشم و امیدوارم بهترین اتفاق ها تو این سال دو صفر خوشکل بیافته برای من و شما
بیشتر تایم تعطیلات ما معمولا به فیلم نگاه کردن سر میشه ، هم خارجی هم ایرانی، هم سریال هم سینمایی.
فیلم شبی که ماه کامل شد ، برعکس همه اون تعریف هایی که شنیده بودم و اونقدر مشتاق بودم ، از دید من قشنگ نبود ، خسته کننده و طولانی و ظالمانه. تصورم نمایش یه عشق پر شور و طولانی بود اما داستان چیز دیگری بود که من اصلا خوشم نیومد.
سریال ریکاوری هم مسخره بود در ۸ قسمت. .
حالا هم کرگدن... که اینقدر داستان از اولش پیچیده و پر از سواله که نگو و نپرس ، اما خوب یا بد همین باعث میشه هی بخوای قسمت بعدی رو ببینی .
نقطه مشترک سریال کرگدن و ریکاوری متاسفانه خیانت در عالم رفقاست.
که آدم حس میکنه مد شده ... چون موضوع حداقل دو سریال هست تا اینجا که من دیدم.
و سریال های خارجی بلک لیست و نگاه و ...
Black list
The catch
که معمولا من دست و پا شکسته میبینم ، دوبله فارسی داداشم میاره و با خواهرم یه سر نگاه میکنن ، چون بیکارن ولی من هی باید بلند شم .
دیروز فقط تونستم اتود اولیه سفارشم رو بزنم ، هنوز کار نکردم .
چشماش پر از تنفره ، صاعقه تنفر از چشماش با شدت تیزی به وجودم برخورد میکنه ، آخه چطور یه پدر اینقدر از بچه ش متنفر میشه .
خیلی تو ذهنم کنکاش میکنم که چطور میتونم از این خونه برم و داغم به دل بی محبتش بذارم ، اما هیچ راهی پیدا نمیکنم . فقط از خدا میخوام کمکم کنه .
دلم یه سفر میخواد ، از عمل دستم که تیر ۹۸ بود از شهر درنیومدم. دلم هوای تازه و متفاوت میخواد . یه جای دیگه چشمام شب بشه و چشمام صبح بشه ، صبونه و ناهار با اشتها بخورم و از طبیعت لذت ببرم .
هنوز مزه سفر آخرمون به شیراز برای عمل دستم ، حتی با یادآوری شیرین و خاصه. چقدر دلم میخواد تکرارش کنم .
عقده ایموجی دارم بچهها،
دارم برای شام لازانیا آماده میکنم ، جاتون سبز ...
زخم گربه خیلی خوب شد خدا رو شکر تقریبا ۱۰ روزه که براش اسپری گرفتیم و چقدر خوشحالیم از بهبودی ش .
مرورگرم عوض کردم اومدم کروم حالا میتونم ایموجی بذارم ... چقدر عالی شد
برم ادامه کارم ...
هنوز جا و فرصت نشستن پای سفارش رو پیدا نکردم .
تو این فرصت دارم پروژه یه طرح کاری جدید رو ارزیابی میکنم ، تا بعد عید برم با مسئول ساختمان مون راجبش حرف بزنم . فعلا چیزی راجبش نمیگم تا اوکی بشه ... فقط برام دعا کنید .