خیلی پراکنده

از طرف ستاد مدارس غیرانتفاعی یه کارت بمون دادن که ازین به بعد هرجور مزایایی خواستن بدن به اون کارت واریز بشه که رو حقوق مالیات کمتری بمون بخوره . تو این مدت یه ۶۰۰ تومن کمک هزینه فرم مدرسه دادن که فقط پول آستین اون فرمی که خریدیم میشد  ولی من بازم میگم شکر . و به این کارت ۴۰۰ روز زن  واریز کردن . 

تا ببینم عیدی چقدر بم میدن ، برای اولین بار تو عمرم میخوام از کارکرد خودم عیدی بگیرم خیلی براش ذوق دارم شاید خیلی هم نباشه اما خالصه خالصِ از زحمت خودمه 


خونه تکونی تقریبا تمومه به غیر از اتاقی که خواهرم توشه که هنوز همت نکرده خودش رو از رو قالی جابجا کنه تا ما کارا پیش ببریم . 


دلم میخواست یه مدت تکلیف طراحی نداشتم که به ایده های رنگی م میرسیدم.  اصلا وقت نمیشه . ولی باید باید یه سری کار تبلیغاتی برای قبل عید آماده کنم که عیدی بدم به یه تعداد از دوست و همکاران . 


چند وقتیه نتونستم هیچ وبلاگی رو بخونم تقریبا سه هفته شده فکر کنم . 


الان دارم به زور به حافظه م فشار میارم یادم بیاد تیتروار چی میخواستم اینجا بنویسم و به سختی یادم میاد ‌ .


راستی عیادت و دیدار دوستم و مادرش رفتم فکر کنم هفته پیش بود . و یکی از دعوتی هایی که گرفته بودم رو تونستم جور کنم و با سارا رفتیم یه کافی شاپ . تو فضای باز بیرون کافه تو هوای سرد نشستیم .

فکر کنم اینو گفته بودم .... وای .... اینقدر دیر به دیر مینویسم که یادم نیس چی گفتم ‌.


دارم بچه ها مدرسه رو برای جشنواره خوارزمی آماده میکنم چقدر دلم میخواد مقام بیارن ، اینجوری هم افتخارش برای منه هم مدرسه . و مسلما رو امتیاز من تاثیر زیادی داره . 


دیگه یادم نمیاد چی خواستم بگم ... حس میکنم چیزا دیگه هم بود اما بالا نمیاد . 


راستی برای لپ تاپم باتری اورجینال گیر اومده به قیمت دو میلیون و پانصد  ، خود لپ تاپ رو خیلی سال پیش یه میلیون و سیصد گرفتم . ولی چاره چیه باید براش بخرم چون لازم میشه . لپ تاپ من خیلی نو بوده و زیاد استفاده نشده،  اصلا نمیدونم چطور باتری ش به فنا رفت . 

فعلا داداش جام داده ، کاش میشد قسطی بدم ولی خب شاید اونم برا پولش برنامه داشته باشه . لپ تاپم فوجیستو زیمنس آلمانی هست . 





جلسه هفدهم مشاوره

دیروز صبح ساعت ۱۱ جلسه مشاوره داشتم ، نشد برم بیرون . گیر خونه تکونی بودم.  تا خود ۱۱ رو چارپایه داشتم بالای یخچال و فریزر رو تمیز میکردم تا پایین و کابینت ها و و و . اومدم پایین و تو انباری به بهانه کلاس مجازی با دکتر حرف زدم . برای این جلسه واقعا موضوع خاص و مهمی نداشتم . یه گزارش وضعیت از آنچه در یه ماه گذشته بود به دکتر دادم . مثلا  در مورد کسری حسابم و نتیجه پیگیری م . و بقیه حواشی که اونقدر مهم نبودن . بیشتر جوری بود انگار فقط داشتم با یه دوست حرف میزدم . 


از عصری کمردرد گرفتم یه وری راه میرم . درد دارم . عروس چقدر ماساژ داد و آخرش قرص خوردم.  

به دکتر گفتم حضور عروس بم حال شادابی و جوونی داده ، گفت چه خوووب . 

اپ speaky رو برای ارتباط با افراد زبان اصلی نصب کردم و بعضیا هیچ جوره باور نمیکنن اون عکس مال یه دختر ۴۲ ساله ست ‌ . فکر میکنن دروغ میگم . برام مهم هم نیس . من هدفم از حضور در این اپ فقط پیشرفت خودم هست و آشنایی با فرهنگ انگلیسی آمریکایی هاست که تو کارم به دردم بخوره . 


اینو الان یادم اومد ، حواسم نبود برا دکتر تعریف کنم . امسال من برای کارای مدرسه باید تو یه سری سایت ها ثبت میشدم ولی با اینکه ثبت اولیه شده بودم ، اسمم بالا نمیومد و حتی برای کارنامه دهی لیست با نام من بالا نمیومد و مجبور میشدن چند راه مختلف رو برن . همین حرفا تو دفتر بود که اون دبیر هفتمی ها با خنده به من گفت این سایت کلا با تو مشکل داره عزیزم میگه از همون راهی که اومدی برگرد 

منم خیلی خونسرد و ریلکس با خنده  بش گفتم  هاهاها به سایت بگو به همین خیال باش . دیگه هیچی نگفت ساکت شد . 


برای طراحی وارد مرحله چشم شدیم ولی من هنوز تکالیف این هفته رو دست نزدم . این دو روز تعطیلی هم به کار و بدو بدو گذشت . فردا هم مدرسه م ببینم یکشنبه چی میشه . البته طراحی سوال هم دارم . 


این دو روز هم عروس آشپزی کرد . البته اولین بار نبود . این مدت سه چهار باری آشپزی کرده ‌ . دستش درد نکنه . امروز به داداش گفتم دست داداشم درد نکنه با این عروس آوردنش  و با عروس کلی خندیدیم . 

لذت حقوق ماهانه

بزرگترین مزیت کار مدرسه حقوق ماهانه ش هست شاید قبلا هم گفتم ، یه جور امنیت بم میده که بتونم یه صندوق شرکت کنم یا یه چیزی قسطی بخرم . 

من سالهاست دستم تو جیب خودمه ، سالها مادیات زندگیم رو خودم تامین میکنم و شکر خدا در حد خودم هم خوب میپوشم هم خوب میخورم ، و در حد یه کافه هرچند وقت یه بار با دوستام ، تفریح هم میکنم . 

البته من هنوز تور برام یه هدف هست که باید بش برسم . 

برام خیلی لذت بخشه که اگه چیزی بخوام اصلا مجبور نیستم دست جلوی کسی دراز کنم و یا خواسته های مالی م رو از کسی توقع داشته باشم . 


یه پافر از گیلان سفارش دادم با قیمت ۳۰۰ هزار تومن ، بگید چه رنگ، سرخابی . بله سرخابی . جوری که تو شک افتادم اگه تو مدرسه بپوشم ایراد بگیرن ، اما امروز پوشیدمش و چقدر هم از همکارا و هم دانش آموزان بازخورد خوب گرفتم که خانم چقدر پافرتون خوش رنگه ‌.


امروز تونستم یکی از اون قرارهای دوستانه رو جور کنم . خواستم دوستم رو شام ببرم بیرون اما ایشون گفت من رژیم هستم و بریم کافه من دمنوش میخوام ، کلی اصرار کردم ولی گفت رژیمم خراب میشه ، سارا مربی یوگا و اروبیک هست . و رفتیم یه جای خوب که صندلی بیرون گذاشته بود . بیرون تو هوای آزاد و نسبتا سرد این چند روزه ، کلی حرف زدیم و اون دمنوش خورد و من یه هات چاکلت خیلی خوشمزه و یه اسلایس کیک شکلاتی . از همه ش قشنگ تر همون نشستن تو فضای آزاد بود . 


دلم میخواد یه فرشینه ببافم ، امروز تو مدرسه کار یکی از بچه‌ها رو دیدم و خیلی خوشم اومد . و درنظر دارم یه سری کار آبرنگ مینیمال بزنم . و همه اینا تو برنامه هام هست و دارم سعی میکنم تا قبل عید یه سری هاش پیش ببرم . 

به شدت امشب هوس کردم اون کتاب انگلیسی رو شروع کنم به خوندن . و و و ...


از دکتر درخواست جلسه کردم و منتظر جواب ایشون هستم . 


خونه تکونی هنوز ادامه داره و درطول هفته کاری ، دست به کاری نزدم تا برسیم به آخر هفته . 


امروز مامان اشتباها یه ساعت زودتر منو بیدار کرده ، با این توضیح که من هر روز خودم بیدار میشم و نیازی نیس کسی بیدارم کنه . اما ساعت رو اشتباه دیده و منم از هُلم اشتباه دیدم و حتی موهام شونه نکردم تندی آماده شدم ، بعد نشانه های هر روز رو چک میکنم که چطور موبایلم زنگ نخورده ، چطور سرویس بچه های تو کوچه هنوز بوق نزده ، و بعد چندتا ساعت چک میکنم میبینم وای یه ساعت زودتر بیدار شدم ، خوبه نرفتم سر ایستگاه. کلی کلافه شدم و ناچارا با همون لباسا دراز کشیدم یه چشم باز یه چشم بسته تا تایم رفتنم رسید ولی کل تایم تو مدرسه اذیت شدم انگار دو روز نخوابیده بودم ‌. 


اینقدر پنجشنبه جمعه ها زود تموم میشه که اصلا حس تعطیلی رو درک نمیکنم ، همش هم مشغولم از کاری به کاری . از پنجشنبه شروع کردیم به خونه تکونی ، قالی ها رفتن برای شستن ، پرده ها درآوردیم انداختم لباسشویی و تو چند مرحله شستم امروز هم بقیه کارا ، عروس و داداش هم کلی کمک کردن ، ناهار دو تایی الویه آماده کردیم که فردا برای اون یکی مدرسه هم ببرم . 


دیروز بعد مدت ها تونستم کمدم مرتب کنم خییییلی وقت بود فقط هی وسیله کشیدم و هی چپوندم . 

یه نفس راحت کشیدم وقتی مرتب شد و فضای خالی پیدا کرد .


چند هفته ای بود خوبه طراحی سوال نداشتم اما حالا باز امتحانات مستمر نیمه دوم شروع شده و هی باید بشینم پای طراحی سوال ‌. 


تو فکر جور کردن یه جلسه مشاوره هستم .

تو فکر جور کردن یه روز که اون دوستم که شام دعوتم کرد رو دعوت کنم و اون یکی دیگه روووو . 

تو فکر جور کردن یه روزم برم عیادت مادر دوست و همکار قدیمی م هستم .

و و و ...‌ به سختی جور میشن . 


طراحی با استاد هم رسید به مرحله آخر آناتومی بدن و از جلسه بعد وارد آموزش ساخت و ساز چشم میشم ، یه مرحله دیگه شکر خدا تموم شد . 


آقای مثلا حاجی

بعد یه ماه فکر کردن به اینکه چطور منو دست به سر کنه فکر کنید چی گفت؟؟؟

رئیس قلمچی رو میگم ؟

من پیگیری هام رو تو این مدت کردم ، دو بار با آقای مثلا حاجی و دو بار با مدیر داخلی راجب کسری حسابم صحبت کردم . و هر بار گفتن چشم و رسیدگی میکنیم ‌. 

امروز زنگ زده میگه خانم ساره حساب کتاب شما درسته بر اساس قیمت ۲۵۰ تومن برای هر جلسه ، من گفتم آقای مثلا حاجی مگه ما رو جلسه ای ۳۰۰ توافق نکرده بودیم ؟ گفت نهههه خانم ساره محترم ، اون توافق برای پرداختی ترم بعد هست نه این ترمی که گذشت .... وااااااا .... و اینکه از ترم بعد ۳۰۰ میدیم و خیال تون راحت ما حق کسی رو نمیخوریم و مگه میشه من حرفی که خودم زدم رو زیر پا بذارم و رو حرفم نمونم؟

آره که میشه آقای مثلا حاجی .

آره که شده بارها هم شده . 


درنهایت من دیگه حرفی نداشتم بزنم و هرچند توجیه ش رو قبول نداشتم اما دیگه مدرکی برای رد حرفش هم نداشتم . 


تلفن رو قطع کردم و گفتم آرررره جووون خودت تو گفتی و من باور کردم ، راستش دچار خنده های عصبی شدم و هر بار یادم میافته خنده م میگیره به اینکه چقدر یکی از نوع حاجی ش میتونه اییییینققققددددررررر پست و حرام خور بشه .

ولی خودمو خیلی ناراحت نکردم راستش .


حالم با عروس خیلی خوبه . بم حس جوونی و شادابی داده . گاهی کارامون با هم میکنیم . عروس یه هفته ۸ تا ۴ سرکاره یه هفته ۲ تا ۱۰ شب . عملا تایم بیشتری خونه نیس ولی فعلا با هم حال مون خوبه شکر خدا . 

خواهرشوهر خوب نعمته 

شوخی میکنم ، البته خدایی هیچ کدوم ما برای عروس ها خواهرشوهر بازی درنیاوردیم تا حالا . 

ولی اونم خوبه ، مهربونه . وقتی نیس زود جاش خالی حس میشه . 

 من حتی با راحتی میتونم یه سری وسایل رو باش اشتراکی استفاده کنم درصورتی که با هیچ کس قبلا اینجور نبودم . البته همیشه حواسم به رعایت محدودیت ها و مراقبت های رابطه مون هست . 


شب تون خوش .