سال دو صفر

دوس داشتم یک فروردین پست ثبت کنم اینجا برای شروع یک سال جدید دیگه تو زندگیم ، که هیچیش معلوم نیست ولی میشه بهش امیدوار بود ،

به عدد سال که به نظرم عدد قشنگیه

به قول داداش بزرگم این دو صفر آخرش معنا و مفهوم داره ، بیچاره داشت با زبان بی زبانی به من می‌گفت که اینا جفت همن و امسال امیدوارم سال تو باشه .

خیلی ها اولین دعا و آرزوشون برای من ازدواج

خیلی ها بم میگن دعای خاصی کردیم و سر سفره ویژه یادت بودیم، خب من کاملا میفهمم ، میفهمم که دوس دارن من شاد باشم و شاید به نگاه اونا شادی و نقصان زندگی من فقط با ازدواج، فراهم میشه .

برای خودم رفتن از این خونه با تصمیم خودم و حال خوب بزرگترین آرزومه ، نه لزوما با یه همسر نه بلکه با امید و آرزوهای جدید که پیش روم برای خودم تعیین میکنم .

و همه اون آدما به من محبت زیاد دارن .

این داداش من خیلی خشک و منزوی هست ، ولی وقتی حرف اینجوری بزنه یعنی الان ته دلش کلی برای تو آرزوی خوب داره ، یعنی نگرانته و دلش واقعا میخواد یه اتفاق خوب بیافته برات .

و نمیدونم چی بگم از پدری که باز هم زخم زد از روز اول و من نه میخوام امروز تو این یک بودن فروردین حرفی از او بزنم و نه گلایه ای ، تمرین امسالم بیشتر فراموش کردن و نادیده گرفتن آزارهای ایشونه.


میخوام آرزو کنم این سال دو صفر برای خودم و همه به خوبی متفاوت باشه ،

با مستقل شدن من

رفتنم از این خونه

پیدا کردن یه کار جدید

درآمد بهتر

سلامتی

دل شاااااد

خنده از ته دل

دل بی کینه

سفر

موفقیت های هنری بیشتر

و

و

و


بیشتر از همه شون رفتن از این خونه رو دوس دارم ، گاهی فرق نمیکنه عمودی برم یا افقی ...

باید یه تغییر خیلی بزرگ پیش بیاد و درسته بگم باید اون تغییر بزرگ رو بوجود بیارم .

از حالا دارم گزینه های جدید کاری رو بررسی میکنم یه سری شماره تلفن جمع آوری کردم برای تماس ، امیدوارم اون اتفاق خوب امسال دیگه بیافته ، واقعا بش نیاز دارم .


این دو صفر آخر یه جوری معنای خوبی برام دارن ، با ارزش تر از هر عدد ۹ ، 

عدد ۹ که یک دهه سخت رو برای همه مون به جا گذاشت،  البته میدونم که تقصیر از عدد نیس ، ماهیت روز و خاطره و اتفاقات رو ما میسازیم و بشون معنا و مفهوم میدیم ،

حالا این دو صفر میتونن تو درون خودشون بهترین ها و با ارزش ترین ها رو پنهون کرده باشن و فقط باید هاله دورشون رو کنار بزنیم و غرق خوبی شون بشیم.


سال ۱۴۰۰ خودت رو به بهترین شکل به همه مون نشون بده و نذار بازم بیایم از حسرت ها و نرسیدن هامون بگیم ،

۱۴۰۰ خاطره و اتفاق خوب به ما بده

تو تقویم مون بنویس همین حالا ...





سال ۱۴۰۰

سال نو همه خوانندگان عزیزم مبارک باشه .

الهی اول از همه سلامتی 

بعد خوشی و شادی و درآمد پربرکت 


الهی به همه ما فرصت از ته دل خندیدن بده ...

این دعا رو روز پنجشنبه که با دوستم از ته دل خندیدم به ذهنم و دلم نشست.

امیدوارم بهترین خاطره ها رو بسازید و بهترین اتفاقات براتون بیافته .

امیدوارم ۱۴۰۰ خاطره خوش بسازید . الهی آمین

دوستون دارم ...




باز اومدم...

امروز صبح شیرینی نخودچی رو موادش آماده کردم و گذاشتم استراحت کرد و یه ساعت پیش هم پختمش . این کار هم انجام شد بالاخره.

جای همه دوستان خالی.

برای گربه اسپری گرفتیم که ۶ ساعت یه بار بزنیم و زخمش ترمیم بشه. 

قرص هم گرفتیم که با شیر بخوره بی هوش کنیم ببریم دامپزشکی، ولی چون مراقبت بعدش و کنترل اون زبون بسته و احتمال اذیت و پارگی بخیه رو در نظر گرفتیم ، صرف نظر کردیم و با اسپری درمانش میکنیم .

دیگه از بابتش خیالم راحت تره و آروم .


تابلوم که پست کردم تو اینستاگرام،  یه نفر دایرکت شرایط آموزش رو پرسید و من شرایط مجازی رو گفتم ، ولی ایشون آموزش حضوری میخواست و متاسفانه من که جا ندارم و اگه من بخوام برم از نظر هزینه و زمان بندی اصلا نمی ارزه ، درنتیجه کنسل شد .


امیدورام سال جدید یه جوری مشکل کار و جای کارم رفع بشه الهی خدایا ...



به وقت ۲۸ اسفند

به وقت ۲۸ اسفند

به وقت حدودا دو روز مانده به عید

به وقت پشت سر گذاشتن هر آنچه گذشت

و به وقت امیدهای جدید و آرزوهای جدید ..‌.


وقتی میگم آرزوی جدید ، یعنی آرزوهای سال ۹۹ رو پاس کرده باشید و شده باشن خاطره و برای ۱۴۰۰ آرزوهای جدید داشته باشید...

یعنی برید تو دل کلی برنامه های جدید و هدف های بزرگ ...

امیدوارم که همه مون تجربه ش کنیم ...

امروز با دوستم قبل خونه اومدن کلی از ته دل خندیدم،  سر چیزای الکی ... به خودم و سون آپی که خورده بودم شک کردم که چی زدم من ... حالا هم که مینویسم خنده م میگیره .

امروز کلییی کار داشتم ..‌.


و مهمتر اینکه تونستم بالاخره تابلوی دومم رو تموم کنم ، واقعا پوستم کنده شد سر این کار ، از بس جزئیات داشت ، تا خود دیروز گیرش بودم و امروز عصر بالاخره تونستم بعد تایید نهایی ، عکس و فیلمش پست کنم تو صفحات مجازی م .

کمی پرتوقعی کردم که بلکه آقای بازیگر تابلو کارم رو ببینه و بگه آقا چند ؟!!!!  خندهههههههه

ایشون رو تگ و منشن کردم و امیدوارم کارم رو ببینن حتی اگه نگن آقا چند ؟!!!!

آقای خاویر باردم بازیگر اسپانیایی هستن ایشون. 

نمیدونم همه شاید پیج منو نداشته باشن و سعی میکنم اینجا عکسش بذارم .

امروز حمام خواهرم و جارو و گردگیری و یه سری مقدمات سفره هفت سین رو انجام دادم. 

برای حمام اون خواهرم اومد و کمکم کرد،  با این حال خیلی سخت بود هم برای ما و هم برای اون .‌

میخواستم امشب نخودچی رو آماده کنم و بذارم فردا شب بپزم چون دستوری که دارم ۲۴ ساعت استراحت موادش هست ... ولی نتونستم...

غیر خستگی کارها و بدو بدوها ... دو روزه سردرد مداوم دارم ...

واقعا نمیدونم بتونم یا نه ... گفتم اگه نشد نشد ولش کن ... ولی یه ظرف شیرینی از این خوشکل ها که توشون پره کوچولو کوچولو هست خریدم برای احتیاط. 

داداشم دیروز کارت داد دستم و گفت برو فقط بروووو بازار هرچی لازمه بخر . هی غر میزنن سرم که چرا نمیری بازار و چرا خرید نمیکنی . منم رفتم و یه ساعته برگشتم خندهههههههه. 

امروز روز آخر کارم بود و اتمام ترم .

تا شروع ترم بعد و سال جدید ببینیم خدا چه میخواد .

خیلی فکر اینم که کار جدیدی پیدا کنم .

خدا بزرگه.

من بازم میام و عید رو بتون به وقتش تبریک میگم .

فعلا بای ...