جلسه نوزدهم مشاوره

امروز نوزدهمین جلسه مشاوره رو داشتم.  یعنی یه سال و نیمه که دارم تراپی میگیرم و راضی هستم هم از تراپیستم و هم از خودم .

صبح اول رفتم پیش خیاط برای اون کم و زیاد لباس هایی که از آبادان خریده بودم . پیاده رفتم و برگشتم و آفتاب خیلی داغ و سوزان بود . سوختم تا رسیدم خونه . 

با دکتر درباره همه اتفاقات این مدت حرف زدم . البته هیچ موضوع ناراحت کننده ای خدا رو شکر درمیون نبود . ولی به دکتر گفتم حتی وقتی حالم خوبه ترجیح میدم هر ماه شرح حال خودم رو بدم . و از نوع تصمیم گیری هام و تجربیاتم براش حرف بزنم . 

اوایلش دکتر  بخاطر شرایط مالی م ،( اونموقع مدرسه نمیرفتم ) ، و اینکه لازم بود ماهی دو بار مشاوره بگیرم ، هزینه رو برای من افزایش نداد ، این بار هم چون میدونم سال جدید نرخ همه چیز بالا میره ، هم برای قدردانی  از محبتش که رعایت منو کرده بود ، خودم ۵۰ تومن به هزینه اضافه کردم و پرداخت کردم . ایشون هم تشکر کردن . بشون گفتم شما اونموقع به من خوبی کردید و حالا من میخوام این خوبی رو برگردونم و تو زندگی جریان بدم . 

حالا جالب اینجاست که یه شاگرد مجازی آشنا دارم ، وقتی سال جدید بش قیمت جدید دادم ، منو تو رودرواسی  انداخت که اضافه مبلغ رو نده و نداد . 

کاش ما آدم ها خودمون رعایت یه چیزایی رو بکنیم . 


خلاصه از هرچیزی اینجا برای شما تعریف کرده بودم ، برای ایشون گفتم . من فقط یه موضوع رو اینجا تعریف نکرده بودم . اونم نوع ادبیات پدر یکی از دانش آموزانم بود . چون چندشم میشد . ولی برای مدیریت درست این موضوع حتما اول باید به دکتر میگفتم . پدر این دانش آموز به بهانه کلاس خصوصی شماره منو گرفت ، ولی تو حرف زدن هاش و تشکر کردن های مثلا مرتبط با درس دخترش ، از افعال مفرد و کلمات صمیمی زیاد استفاده می‌کرد،  مثلا عزیزم  که حال منو بهم میزد . اولین بار از شنیدنش هنگ کردم و گفتم شاید از دهنش پریده ولی دیدم چند بار دیگه گفت و دیگه اون پیام ها رو اصلا جواب نمیدادم ، تا واجب نمیشد هم پیام هاش باز نمیکردم . مونده بودم چی بش بگم.  ولی دکتر گفت همین بی محلی به حرفاش رو خوب اومدی ولی ازین به بعد اگه اینجوری گفت بگو خدا از برادری کم تون نکنه . و گفت اصلا فکر نکن سهوا اینجور شده ، ایشون داره ...... میزنه .  و یه سری مردها هستن بدون توجه به موقعیت های اجتماعی خودشون و طرف مقابل ، اینجوری رفتار میکنن ، و متأسفانه منقلب میشن . البته دکتر کلمات واضح تری به من گفت که اینجا روم نمیشه بنویسم . 

واقعا دیدن و شنیدن یه چیزایی برای من خیلی عجیبه . انگار تازه دارم به عنوان یه دختر بالغ ، با یه سری واقعیت هایی تو اجتماع روبرو میشم . انگار قبل مدرسه خیلی محیط اطرافم پاستوریزه تر بود . و میتونم با اطمینان کامل بگم که تو همه سال‌های کار تو زبانکده،  هیچ کدوم ازین حاشیه ها و موارد کاری پیش نیومده بود . 

من تجربه دوستی دو طرفه با جنس مخالف بطور کامل نداشتم . میتونم بگم هربار حس کردم از کسی خوشم اومده یا اون از من خوشش اومده شاید سه ماه بیشتر طول نکشیده و چون معیار من ازدواج بود خیلی زود خسته میشدم و ازش خارج میشدم . بعدترها هم کلا هم قید دوستی ها و هم ازدواج رو تا حالا به کل زدم .

برای همینه سالهاست وارد این رابطه ها نشدم . و میتونم قوی ترین نوع احساسم رو به زمانی ارتباط بدم که از پسر دخترعموم خوشم اومده بود و اون هم انگار واقعا منو میخواست اما خانواده ش مانع شدن . البته همانطور که قبلا کامل تعریف کردم هیچ کدوم مون به احساس مون اعتراف نکردیم فقط حال مون با هم خیلی خوب بود . 

حالا سالهاست که من تنهام . و تمایلی به اینجور روابط ندارم ، خسته آزمون و خطا هستم.  هرچند میدونم تا حدی این آشنایی ها لازمه . خدایی هم چیزی برام پیش نمیاد . نمیدونم چرا . 

حالا هم فقط دو تا خواننده محترم آقا اینجا دارم . که میتونم بگم از پیام هاشون حالم خوب میشه بدون اینکه درونم نگرانی داشته باشم . یا خودم دنبال چیزی و قصدی باشم . 

اینارو گفتم که بگم چقدر تو اینجور چیزا خام هستم و برای همین از رفتار این آقا تعجب کردم.  درصورتی که اگه روابطم گسترده تر بود حتما چشم و گوشم هم بازتر میشد و شناختم از آقایون و ادبیات شون بیشتر میشد . 

جالب اینه که ایشون رو بلاک کردم از یه شماره دیگه و هربار از چند شماره متفاوت دیگه برای هماهنگی کلاس های دخترش زنگ زده . 

آخه با معلم دخخخخختتتتتتترت؟؟؟ 

کلی هم برای خصوصی ها بهونه آوردم تا جایی که میشه نگیرم که با هم روبرو نشیم . 


خلاصه کلی راجب همه چی حرف زدم و خوشحال و سبک اما سوخته از آفتاب برگشتم خونه . 


به دکتر هم گفتم دست و دلم به طراحی نمیره و تایید کردن که بخاطر فشارهای کاری دیگه واقعا خسته شدی . این هفته هم طراحی نکردم تا همین حالا . خدایی استاد هم خیلی تکلیف میده ، نمیدونم فکر میکنه همه ما بیکاریم فقط بشینیم به طراحی . یعنی تعداد کارا میبینم همین کلی انرژی و انگیزه م رو میگیره . 

این جلسه آخر ترم جاری هست و باز باید هزینه کلاس پرداخت کنم ، هزینه هم زیادتر شده بازم ، و من دستم به کار نمیره . باید فکرم جمع و جور کنم یا موقتا انصراف بدم و به خروج از گروه رضایت بدم یا تا اطلاع ثانوی فقط هزینه بدم و هیچ کاری نفرستم . که فکر کنم انصراف خیلی منطقی تر باشه . چون درست نیس باشم ولی تکلیف نفرستم منی که همیشه کلی کار میفرستادم .  


نظرات 5 + ارسال نظر
صبا سه‌شنبه 11 اردیبهشت 1403 ساعت 05:57 https://gharetanhaei.blog.ir/

این ماه آخری هست که مدرسه ها بازه درسته؟
یعنی تا نهایتا سه هفته دیگه کلاس هات تموم میشه و فرصت برای طراحی داری؟

به نظر من کم کم با مشاوره ت صحبت کن که برای وارد شدن به رابطه آماده ت کنه. قطعا یه سری ترس ها درونت هست که محیط بیرونت رو هم فیلتر کرده. اگر اون ترس ها کم بشه معرفی کیس های جدید هم شروع میشه به نظر من.

راستی روز معلم هم پیشاپیش مبارک باشه. خانم معلم دوست داشتنی و سخت کوش

بله نهایتا یه ماه مونده . امروز که عملا بچه‌ها خداحافظی کردن ، ولی ما ساعت کاری هامون باید بریم
فعلا اعلام انصراف از طراحی کردم . البته شاید استاد تنفس هم بده ، که منم شاید بتونم کاری جلو ببرم اگه نه فعلا کلاس شرکت نمیکنم .
درمورد اون موضوع یه حرفایی زده دکتر ولی نه خیلی جدی و متمرکز
ممنونم عزیزم از محبتت

رها دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 ساعت 20:44

خوشحالم که حال روحیت بهتره

ممنونم عزیزم

رضوان دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 ساعت 08:23 http://nachagh.blogsky.comy

تراپیست مورد اعتماد خوبه.قضیه پدر اون دختر (شاگرد خصوصی)را خوب مدیریت کردی.می تونم درک کنم چقدر در خود خشم را فروخوردی از نهایت بی ادبی و جسارت

آره خیلی از حرفاش چندشم میشد واقعا خییییلی

تیلوتیلو یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 ساعت 22:31

افرین دخترجان
این تراپی ها خیلی خیلی خوب و کمک کننده هستند
کمک خیلی بزرگی به خودت کردی
کارت نیاز ب شجاعت و جسارت داشت که انجامش دادی
من مثل همیشه بهت افتخار میکنم
از آدمهایی که بی ملاحظه به حریم دیگران تجاوز میکنند بدم میاد

مرسی عزیزم
آره خیلی بم کمک کرد که خودمو بهتر بشناسم و به خودم بیشتر و درست تر کمک کنم .
مرسی تیلو جونم

فاضله یکشنبه 9 اردیبهشت 1403 ساعت 21:35 http://1000-va2harf.blogsky.com

همه ما تجربه کردیم
نگران نباشید

متأسفانه انگار همینطوره .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد