دوست دارم زهرا جون . مرسی از محبتت به من .
وقتی خودت گرفتاری ،ولی فکر من بودی. ممنون عزیزم.
محبتت فراموش نمیشه .
برام خیییییییلی ارزش داشت .
هیچ کس حتی نمیتونه تصور کنه که اینجا چققققققققدر گرمه . دمای هوا بالای 55 درجه و رطوبت بالای 100 درجه هم میرسه.
اونقدر رطوبت زیاد که حتی دمپایی به پات میچسبه و زوری میکنیش.
من از فروردین تا حالا شایدم آخرای اسفند خنک نشدم . همیشه جز میزنم تو گرما . نه تو خونه خنک میشم نه بیرون ،فقط وقتی سر کلاس هستم خنک میشم .
این یعنی کیفیت بالای زندگی .
وقتی دلت نخواد حتی برای رفع حاجت بری تو حیاط، مجبوری سرویس یه حمام 5 ساعته به کس دیگه بدی.
بعدم که میمیرم مستقیم میندازنم تو دیگ مذاب که تقاص خوشبختی نداشته امروزم رو ازم بگیرن .
من اگه بخوام حرف بزنم ،تا صبح هم تموم نمیشه.
دلم یه اتاق یا کولر روشن میخواد که تا صبح توش یخ بزنم . دلم میخواد یخ بزنم . گر گرفتم ....
روزهای تلخ الانم و بدبختی الانم رو مدیون تمام کسانی هستم که حواس پرت عاشقانه های من بودن . حواسشون نبود که من جلو چشمشون هستم . حواسشون نبود که دوسشون دارم.
حالا گذشته خیلی از اون روزهای عاشق بودن من که فقط یه خاطره شد ،اما حالا اونا فهمیدن که چقدر عاشق من هستن . و چقدر حواس پرت دل من و دل خودشون بودن.
دیگه خیلی دیر شده .
میشد من الان خوشبخت باشم .
اما حواس پرت های دوس داشتنی من حواسشون به من نبود .
چی بگم ، هرچی بگم ...
من شما رو به بهترین های زندگی میسپارم ای حواس پرت های دوس داشتنی.
چی بگم...
سلام به همه دوستان خوبم.
نبودم و ننوشتم چون به قول دوست گرامی م تو جریان زندگی غرق شدم . روزها مثل همیشه سر میشن .
تلاش زیادی میکنم که حالم بهتر باشه .
فقط موضوع مهم قابل عرض عقد پسرخواهرم بود که حقیقتا خوشحالم کرد اما من نتونستم برم . چون باید بخاطر ناهار و تنها بودن خواهر برادرم باید پیششون میموندم. بعد از ناهار هم کسی پیدا نشد که من باش برم . خیلی آنروز دلم گرفت و تو تنهایی خودم چند قطره اشک ریختم .
ولی بعدش که خانواده م برگشتن از تعریف هایی که کردن لذت بردم .
دارم خودم رو آماده میکنم برای روز عروسی. البته معلوم نیست فعلا کی باشه. اما من از حالا فکر انتخاب مدل لباس و دوخت اون هستم.
سلام دوستان عزیز
زندگی در حال گذر و جاری.
خوب یا بد سعی میکنم شکرگزار باشم.
اینجا هنوز هم زندگی جریان دارد .