تند و شلوغ پلوغ

اینقدر شلوغ پلوغم که فرصت نمیکنم با یه حس و حال خوب  بیام بنویسم . 

مرتب مطلب درمیارم ، نگاه میکنم ، جزوه مینویسم .

تایپ میکنم برای کلاسای تقویتی قلم چی  امروز کل صبح از ۶ صفحه دست نویس حتی ۳ صفحه کامل نتونستم تایپ کنم ، خیلی عصبی م کرد . چون خیلی از اصول تایپ رو بلد نیستم ، هی یا باید گوگل کنم یا از کسی بپرسم یا نهایتا منتظر بمونم کی داداشم بیاد یادم بده . چون جزوه ها ساده نویسی نیس و یه جاهایی یه جور جابجایی متنی و علامتی داره که کارم رو سخت میکنه . خواستم جزوه درس اول رو فردا تحویل بدم ، تا الان که دستم تو پوست گردو  مونده . اما فردا صبح وقت دارم باید تمومش کنم و بدم ادیت نهایی رو داداشم انجام بده . 


راستی راستی یه چیزی چند روزه میخوام بگم ... نشد 

الان یادم اومد .

همش به این فکر میکنم که عمرم تو کار هدر رفت و مفید نبود فقط چون بیمه و حقوق ندارم . اما یادم میافته که من شاید تا قبل چهار سال پیش دوستای خوب و تحصیل کرده و دلسوز زیاد نداشتم . یا خیلی صمیمی نبودیم . کسی نبود چیزی یادم بده یا تلنگری بزنه یا حتی تشری . 

منم همه عمر رو فقط به همون زمان توجه کردم که همین هم کافیه و پیشرفت نکردم . حتی تغییر شخصیتی نداشتم . 

اما به جرات میتونم بگم ، شما خییییلی زیاد رو من اثر داشتید . خیلی از حرفاتون جرات و اعتماد به نفس گرفتم و میگیرم . شما باورهای منو عوض کردید . یعنی اگه چند سال پیش اینجا اینقدر دوست خوب داشتم حتما حتما زندگی کاری م جور دیگه ای بود . 

ولی دیگه افسوس فایده نداره . باید به جلو نگاه کنم و همه تلاشم کنم که پیشرفت کنم و تو یه نقطه نمونم . 


یه کلاس هشتم دختر و پسر البته جدا ، هم برای پنجشنبه ها بم دادن . اگه اینم تشکیل بشه . میشه دوتا نهم و دو تا هشتم . 

یه دونه هم زبانکده سخن دارم که اونم قراره یکی دیگه بم بدن درطول این هفته . تایمم پر بشه خیلی عالی میشه . ترجیح خودم همکاری بیشتر با قلم چی هست ، هرچی باشه چندین ساله هست و میمونه . 

از بخش مالی شون زنگ زدن و ازم خواستن یه سری مدرک تحویل بدم . فردا صبح یادم نره که ظهر باید ببرم بام . 


تصمیم گرفتم یه دوره تخصصی زبان با یه استاد عالی تو تهران بگیرم ، اینقدر منتظر موندم حالا خدا رو شکر خوردم به یه تخفیف خوب . البته بازم برای من گرونه ولی ارزشش رو داره . باید فردا پول واریز کنم که اسمم برای آذرماه رزرو بشه . شاید یه مدت تو خرج و بدهی بیافتم اما دروغ نباشه ته دلم یه نوری هست که میگه اوضاع مالی درست میشه . امیدوارم  دلم گولم نزنه و توهم نزده باشم 


دیگه اینکه دوز اول سینوفارم رو زدم و شکر خدا مشکلی نداشتم . 

شب بخیر .



درخت نباش ..

صبح خیلی قروقاطی نوشتم . آخرش یادم افتاد که اصل حرف رو نزدم . 

اینکه گفتم کجا بدنیا بیای خیلی رو زندگیت و شخصیتت تاثیر داره ..  

و خواستم بگم من این همه سال تو این زبانکده کار کردم ... چرا هیچ وقت به این فکر نکردم که میتونم جور دیگه ای هم کار کنم .. مثلا برای آیلتس  یا  تدریس کنکور... اما به محض اینکه وارد قلم چی شدم ، یه هدف جدید پیدا کردم ، یعنی کل روز و شب درحال بررسی کتب و کانال های مختلف هستم . 

دنبال کتاب های زبان انگلیسی  دبیرستان  هستم گیرم نیومده ، حتی تو دیوار و شیپور .. دسته دو هم بود اوکیه .. چون من باید از پایه ۱۰ شروع کنم به ارزیابی محتوای کتاب و بررسی تکنیک های تست زنی . 

پی دی اف ها رو دارم .. دیگه اگه گیرم نیاد مجبور میشم کپی کنم . 

یه کتاب هم برای زبانکده سخن جدید میخوام که از دیجی کالا قیمت مناسب تر پیدا کردم . 


آره داشتم میگفتم ، به محض تغییر محیط ، یه هدف جدید و انگیزه درون من ایجاد شد .. تو شرایطی که فکر میکردم دیگه کار خیلی مهمی ازم برنمیاد .  پس ببینید چققققدددرررر مهمه کجا بدنیا بیای و کجا زندگی و کار کنی . کجا سیگنال پیشرفت وجود داره و تورو تو مدار خودش بکشه . و برعکس کجا حس کنی دیگه بیشتر از این از پست برنمیاد . 

متاسفانه این اتفاق برای من خیلی دیر افتاد ، ولی من حتی الان هم آماده تلاش کردن بیشتر هستم . گاهی واقعا خسته میشم حتی چند روز پیش ، گفتم ساره تو تا کی باید تو سر بزنی برای یه قدم جلو رفتن و یه مقدار پول بیشتر ... منم میبُرم .. منم داغون میشم . مثل همه آدما .


یعنی اینقدر دلم میخواد یه روزی بشم مدرس کنکور قلم چی . این هدف شاید به ظاهرش ساده بیاد یا حتی از اون بزرگتر هم وجود داشته باشه ، اما من دوسش دارم ، و خیلی آسون نیس اتفاقا ،  مشاوره تحصیلی  گفته یک سال باید روش کار کنی  ، هر ویدئویی که دانلود میکنم بالای یه ساعت و نیم هست و میشینم با دقت و علاقه نگاه میکنم و نکته برداری میکنم .  لازمه یه سری کتاب تست از یکی دو تا استاد درجه یک ، بخرم و کار کنم .  

از اونور هم  مرتب جزوه نویسی میکنم برای کتاب نهم که فعلا باید درس بدم . یعنی اونقدر منابع و مطلب جمع کردم که کی فرصت کنم همه رو چک کنم خدا میدونه . 

تا جایی که میتونید جاتون رو عوض کنید ، ایها الناسی که هنوز به سن من نرسیدید و شور جوونی سرمایه آینده تونه . 

من یه عمر درخت بودم و یه جا ریشه زدم . ریشه م گند زده و درخت دیگه میوه نمیده . 

ترس یکی از چیزایی بود که منو درخت کرده بود .. چیزی که این بار به خودم گفتم باید بش غلبه کنم . و خدا رو شکر که روزنه ای باز شد . 


گل مرداب

همینطور که داشتم ظرف میشستم به این فکر میکردم که بیشتر آدما فقط عدد سن شون بالا میره و عقل شون خیلی کند رشد میکنه . 

وقتی تو سن بالای ۴۰ سال نمیتونن با هم سر کوچکترین  مسائل کنار بیان و حتی قهر میکنن ..

وقتی نمک میخورن و نمکدون میشکنن و همه خوبی هات رو با یه اشتباه ت پاک میکنن و ندیده میگیرن . خیلی دلت میشکنه . 


پست امروز ارتباط و نظم خاصی نداره .. 

همین نشون میده چقدر ذهن من آشفته و مشغوله .

به شدت بدخواب شدم . 


منشی خانم بم میگه اگه اونور تایمت پر نکردن ، من کلاس های خودت رو برات ادامه بدم که با خودت بمونن و تو هم بیکار نباشی . گفتم نه .. راستش وقتی یه جا بم پیشنهاد مالی بهتر شده ، حتی اگه تایم هایی خالی بمونه ترجیح میدم استراحت کنم یا به کار دیگه ای برسم و انگیزه ندارم اینحا کلاس بگیرم .

 آگهی استخدام نیرو و سوپروایزر  زدن تو وات و اینستا و گفتن بخاطر تقاضای زیاد ثبت نامی ها دنبال جذب نیرو هستیم . 

بعد چند روز اومدن پست گذاشتن که نیرو و سوپروایزر  استخدام شد 

به منشی میگم سوپروایزر  کجاست کیه ؟  جواب نمیده ..‌ 



اینجا هوا هنوزم گرمه .. هنوز دم و شرجی میشه . سر کولر روشن خاموش کردن تو عذابیم.  


اینکه یه بذر کجا بیافته ، تو چه آبی و چه هوایی ، خیلی تو رشدش اثر داره و تو میوه ای که میده یا حتی ریشه ای که تو دل خاک میزنه . بله آسمون خدا و زمینش همه جا یکیه . اما نمیشه زاویه و شدت تابش همون خورشید رو همه جا یکسان حساب کرد . نمیشه خاک بیابون و دشت ش رو یکی کرد .  یه دونه تو دل بیابون میشه گیاه خاردار مثلا و یه دونه تو دشت میشه یه درخت میوه.  

غیر اون استثناء ها ... مثلا گل مرداب که تو مرداب به زیبایی  معروفه . 

آدما هم همینن ... اینکه شانس بیاری تو یه خانواده  سالم از نظر جسمی و روحی بدنیا بیای ، تو یه خانواده بافرهنگ و تحصیل کرده،  تو یه خانواده مرفه و پولدار .... خییییلی فرق داره با اینکه تو یه خانواده ای بدنیا بیای که مثلا پدر خانواده معتاده یا قاتل یا خیلی خیلی خوب باشه فقط بگیم ظالمه ... یه خانواده که فقر فرهنگی و مالی و اجتماعی و تحصیلی و چه و چه و چه ...  اینا خیلی توفیر داره .. بچه ای که تو این دو خانواده بدنیا میاد یکیش میشه من یکیش میشه اون

فهمیدید چی شد 

دیگه ریز ریزش نمیکنم شما میدونید من چی میگم . برم که خیلی کار دارم خیلی .

اولین موفقیت ۱۴۰۰

دیروز جلسه اول کلاسم رو تو قلم چی شروع کردم. 

خیلی خوب بود . کلاس حضوری بعد از دو سال حال دیگه ای داشت ، البته خداییش  چون خیلی وقت  بود که زمان طولانی سرپا نمونده بودم،  حس کردم خیلی خسته شدم ، چون دو تا سکشن بود که رب ساعت هم بین شون استراحت داشتم . بین دو سکشن هم کل کلاس ضدعفونی شد . 

بگم براتون که چقدر فرم کارم برام گشاد شده بود . هی باید شلوارم میکشیدم بالا هی سر می‌خورد.  باید براش ساسون بگیرم . 

امیدوارم  زود تایمم پر بشه،  کمتر تو خونه باشم . 


 ( نگاه نیس که ، شلاق ِ   زبون نیس که  نیش عقرب است ‌ ) 


 دیروز اون تراکتی که برای معرفی من تو پیج قلم چی گذاشته  بودن رو گذاشتم تو وضعیت  خودم ... اصلا فکر نمیکردم اینقدر تبریکات بم برسه اینقدر همه خوشحال بشن و برام آرزوی موفقیت کنن .  بعضی از شاگردا و خانواده ها هم پرسیدن شما از اینجا بری ( زبانکده فعلی رو میگن )  ، ما کجا بریم یا دیگه دوس نداریم اونجا بمونیم . منم گفتم شما محبت دارید ولی اگه دوس داشتید میتونید بیاید تو مرکز قلم چی اونجا با هم ادامه میدیم . 

مدیر زبانکده جدید رو اسمش میذارم آقای سخن ،  

آقای سخن داره برنامه هاش و کلاس بندی هاش میکنه و نیروهای خوبی تو لیستش داره اونجور که آمارش بم داده .. خداییش ما چند سال از بعد رفتن ایشون از زبانکده ، با هم ارتباط  کاری مون داشتیم و همیشه بش گفتم منو عین خواهرت بدون و هوام داشته باش ، اونم خیلی دلسوزه  و میگه هرکاری بتونم میکنم برات.  و همیشه منو در جریان فعالیت های راه اندازی  زبانکده ش می‌گذاشت  و تو خیلی چیزا نظرم می‌گرفت،  خیلی هم دوس داشت که مدیریت  کارو من بگیرم که تجربه م زیاده و تخصص  زبانی هم دارم . گفت خیلی به کمکت احتیاج دارم . 

چندتا از نیروهاش،  همکارای چندین سال قبل من تو زبانکده بودن که بخاطر پرداختی های پایین ، رفته بودن جای دیگه و الان هر کدوم کلی سابقه داره . 


و  اکس رئیس من ،  ( رئیس زبانکده که دارم درمیام ازش ) ، به هر کدوم از قبلی ترها رو زده ، کسی قبول نکرده ،  البته منشی خانم دیگه به من خیلی آمار نمیده ، اما خود همکار زنگ میزنه با من مشورت میکنه که چی شده آقای رئیس  منو دعوت به همکاری کرده و چقدر میده ... وقتی گفتم چهاردهههههه هزززززاااااارررررر توووومننننن. ‌‌..  هنگ کرده و گفته این با خودش چی فکر میکنه . 

و همه تعجب که چرا من هنوز اونجام و بعدش متعجب تر که بالاخره  منم دارم از اونجا درمیام

خود رئیس  یکی از کلاسای بزرگسال منو گرفته که تدریس کنه ... یعنی تا این حد تنها شده.  فعلا همون دو سه نفر موندن که اونام کلا کلاس زیاد نمیگیرن . نمیگم خوشحالم  از این حالش ..‌ اما هیچ کس مثل من تو این سالها اینقدر  اونجا زحمت نکشید و هیچ کس تو این دو سال کرونا اونقدر هواش رو نداشت . من حتی از نظر روحی بش انرژی میدادم و میگفتم دوس ندارم ببینم شما ناراحت هستید و احساس شکست میکنید.  ما دوباره اینجا رو مثل سال‌های قبل پررونق میکنیم ، اون سالها که نمیشد از حجم جمعیت راه باز کرد . 

ولی اون به زور سه ماه پیش فقط ۱۲۰۰ به حقوقم اضافه کرد . 

ولی اون پشت منشی ش رو گرفت وقتی فقط اشاره به بی نظمی های رفت و آمدش کردم .

ولی اون سعی نکرد تو آخرین مکالمه حرفی بزنه که یه خاطره نو و قشنگ تو ذهنم جا بدم .

بهرحال هرچی بود .. گذشت و من الان ۱۶ سال سابقه کار دارم که خودش کلی میتونه تو معرفی من تاثیر گذار باشه . و ممنونم  ازش بابت هرچی که از خودش و محیطش یاد گرفتم و تجربه شد برام. 

و این مسیر جدید رو با انگیزه و علاقه پیش میرم و از حالا درحال برنامه‌ ریزی برای پیشرفت های تخصصی تو کار و رشته خودم هستم  ، نباید موتورم بایسته،  حتی اگه به تِرتِر و پِت پِت بیوفته اما نمیذارم خاموش بشه . 

و اینو میشه اولین موفقیت سال ۱۴۰۰ نامید . 


همیشه تو خلوت هاتون با خدا منو هم یاد کنید ،  شما نزدیک ترین دوستای من هستید . خیلی نزدیک تر ، جوری که شما اینجا خیلی چیزا میدونید که دوستای صمیمی من نمیدونن .


دلگرم وجودتون

من صبح خیلی ناراحت بودم و حس میکنم دو جمله اول پست رو بد ادا کردم و نمیخوام کسی اینجا ازم ناراحت بشه یا به دل بگیره . 

به خودم گفتم ساره چرا اینجور نوشتی حالا خواننده ها فکر میکنن که از حرفاشون ناراحت شدی ، ولی اصلا اینطور نیس بچه‌ها.  

خودمم نمیدونم... گاهی حتی تحمل نوشتن از دردهای خودم رو ندارم وگرنه مشکل از کس دیگه ای نیس . 

شما اینجا با من همراهی میکنید و من به وجودتون دل گرمم.  

بام قهر نکنید هاااا