چه عشقی میکنم من وقتی در باز میکنم که برم تو کوچه پیشی از یه طرف و یه گربه سفید خاکستری ناز که 4 تا بچه داره ، از یه طرف میدون سمتم . باورتون میشه گربه مادر ، به من اجازه میده نازش کنم . و با اینکه مادر 4 تا بچه ست ، چقدر لوس میکنه خودشو. و گاهی حس میکنم پیشی از دور نگاه میکنه و انگار ناراحت میشه که کسی رو شریک محبتش کنم . ولی اون پیشی منه ، حسابش جداست. گربه مادر تا سر کوچه بام میاد. لمس کردنش حس متفاوت از لمس پیشی داره ، تنش سفت و تمیزه.
بخدا نمیدونید چه قشنگ میدون سمتم ، انگار بچه که میخواد بپره تو بغل مامانش.
دیروز تنها بودیم و من آشپزی کردم و قبلش هم رفتم خرید . میخواستم کیک بپزم که دیدم بهتره به دستم فشار نیارم ، چون کمی درد داره . یه پاستای فوق العاده خوشمزه پختم جاتون سبز .
و سعی کردم از خلوتی خونه برای آرامش روح و بدنم استفاده کنم و خودمو درگیر کارای اضافه نکنم . باید خیلی حواسم به خودم باشه . امروزم به جای دیروز به درخواست مربی مون ، رفتم باشگاه و بعد رفتم بازار دنبال سفارش های خرید خواهرم ، هوا جهنمی ست ، خیلی گرمه، زمستون زوووود بییییا.
احتمالا شهریور یوگا تعطیل بشه . یا اگه باشه برای نصف ماه هست ولی تقریبا با همون هزینه ، که برای من نمیصرفه و نمیرم . به جاش وقتم به طراحی و ویدیوهاش سر میکنم .
من دارم سعی میکنم، زندگی رو بهتر تحمل کنم و باش کنار بیام .
امروز دوره نقاهتم تموم شد . انگار از چله دراومدم. از دیشب نگاهم و انتظارم برای امروز جور دیگه ای بود . انگار تازه متولد شدم . تنهایی رفتم حمام و لباس شستم بدون اینکه از کسی کمک بخوام . امروز ظرف های صبونه م دیگه خودم شستم . و از دستم برای کارها استفاده کردم . طوری که بیچاره هنگ هم نکنه . باش ظرف بلند کردم و خدا رو شکر فعلا خوبه . درد خفیف هنوز حس میکنم که امیدوارم طبق فرمایش دکتر ، تا 4 ماه دیگه کاملا خوب بشه . یه مقدار از لباسام مرتب کردم .
خونه رو کم کم جارو میزنم . امشب یا فردا گردگیری میکنم که همه کارها یه دفعه نیافته رو دستم . خواهرم هم منتظر بود خوب بشم براش لباساش مرتب کنم که اونم جزء برنامه فردا ست .
میخواستم ظرف های ناهار هم بشورم مامانم قبول نکرد .
ولی صبح آقا داشت غر میزد که این چرا هیچ کاری نمیکنه . مامانم جوابش داد .
کلاس هام دارن تموم میشن و فعلا یکیش استارت مجدد خورد و یکیش هم احتمالا پنجشنبه شروع مجدد بشه . اما فکر کنم بیشتر تایمم خالی میشه . چون اکثر خانواده ها دیگه میخوان برن مسافرت. باید یه فکری کنم برای پر کردن اون ساعات. البته مدیر داخلی مون گفته برات پر میکنم . تا ببینم چطوری پیش میره .
ذوق دارم پکیج طراحی م زود نگاه کنم و تموم بشه که بتونم راه کاری م رو پیش ببرم و سفارش کار بگیرم . خیلی از دوستام بم پیشنهاد دادن که براشون چهره طراحی کنم .
یعنی میشه یه روز من سفارش کار بگیرم !!!
من ساره م دختر جنوبی ، دختر گرم و آتشین، دختر قصه های پر غصه ، دختر قوی سختی ها . منم ساره ، ساره با هزار آرزو ، منم ساره چشم انتظار بازوی مردونه.
من ساره م و هنوزم از پس این زندگی برمیام و روشو کم میکنم .
هنوز از قدرت و رحمت خدا ، ناامید نشدم و منتظرم محبتش رو نصیب من هم بکنه . منم دختر پریدن ، منم دختر رفتن و بال زدن، منم ساره ...
خدا رو چه دیدید شاید پیشی شفاعت منو پیش خدا کرد . ولی خود خدا میدونه ، محبتم به این بچه گربه ، از روی طمع پاداش نیس ، بلکه دلم خواست که برای اون بچه کاری کرده باشم و محبتی داده باشم .
من قبلا هم گفتم بچه خیییلی دوس دارم. اگه پول داشتم حتما یه دختر بچه به سرپرستی میگرفتم و عاشقانه هام نثارش میکردم .
راستی پیشی ماده ست ، من فکر میکردم نره .
تعریف بچه گانه ای داشتم از نر و مادگی گربه ها . تعریفی شبیه تجربیات زندگیم . هرکس پیش مامانش بمونه ماده ست و هرکس سرکشی کنه و بره ، نر هست . گربه ای که به سفیدی میزنه ماده ست و اون که به سیاهی میزنه ، به تعریف من نر هست . اما حالا فهمیدیم که ماده ست .
جون گرفته و تپل تر شده ، اما هنوز اون جای خالی موها و سفیدک پوستش منو نگران میکنه . مشکلم خرید شامپو نیس مشکلم حمام دادنش هست که آروم نمیگیره. دو شب داره تلاش میکنه به بلندی ها بپره، بازی میکنه و شیطونی. ولی یه وقتایی که باش بازی میکنم زیادی شیطون میشه میخواد گاز بگیره ، یکی دو بار هم دندون زد به دستم . من دستام حسابی شستم . اما این کارش منو میترسونه. بش میگم گاز بگیری دیگه نمیارمت پیشم . چند بار این حرفو بش میزنم که تو سرش بره .
ساره دلش هوای شمال رو کرده کی میاد ببرتش! !!
تازه از باشگاه برگشتم . اومدم دیدم آقا محسن کامنت گذاشته که چرا نمینویسی. به قولش دچار سندرم شدم
والا حرفی نمونده باقی .
روزا تکراری سر میشن . روزای فرد میرم باشگاه. روزای زوج هم تا جایی که تایمم اجازه بده ویدیو طراحی نگاه میکنم . خیلی دلم برای طراحی تنگ شده. اما هنوز دستم توان نگه داشتن خودکار برای زمان طولانی رو نداره . نمیدونم چقدر دیگه باید صبر کنم .
سرگرمی جدیدم این بچه گربه شده . شب ها که آقا میخوابه میارمش تو حیاط غذا بش میدم . اما کمتر لمسش میکنم . دیشب وقتی غذاش خورد تو حیاط لم داد و رب ساعتی خوابید . منم داشتم نگاش میکردم . هوا گرم بود اما من بخاطر پیشی حس نمیکردم . دلم براش سوخت که اونقدر خسته و بی جاس که تا غذا خورد خوابش برد . بعد هم بیدار شد و کلی بازیگوشی کرد . نیم ساعتی پیشش موندم بعد بردمش بیرون.
هیچ اتفاق متفاوتی پیش نمیاد.
هنوز با آقا قهر کاملم.
تا جمعه دوره نقاهت یه ماه و نیم تموم میشه و میتونم کم کم شروع کنم به انجام دادن یه سری کارای شخصی خودم . تصمیم گرفتم برای هیچ کاری و هیچ کسی به خودم فشار نیارم. یه هفته درمیون جارو کنم و اگه لازم شد کل خونه رو تو دو روز مجزا جارو کنم که بم فشار نیاد. دیگه اضافه کاری ممنوع.
دلم یه سفر میخواد .
دلم پاییز و زمستان میخواد .
یکی از شاگردام معلوم میشه که دختر دوست دوران دبیرستان منه . آشنایی میده و من میگم بگو مامانت بیاد ببینمش و از دیدن هم خیلی خوشحال میشیم . کی فکرش میکرد که یه روزی دختر دوستم بشه شاگرد من .
چرا دور و بری ها نمیفهمن که شرایط کاری من همینه و زخم به دلم میزنن، چرا اینقدر حقوقت کمه . چرا بیمه نیستی . چرا و چرا .
بخدا خودم میفهمم و اگر راهی بود خودم میرفتم .
خیلی گرسنمه ولی باید با کنترل غذا بخورم .
دلم برای همه تون تنگ شده.
از وقتی عمل کردم نتونستم به همه سر بزنم و مرتب کامنت بذارم ، منو ببخشید. میبینید که حتی اینجا هم زوری هفته ای یه بار یه چیزی مینویسم.
توی ذهنم و افکارم گم شدم .