چند روزی به دغدغه یه مشکل کاری مزخرف و چرت با زبانکده جدید یعنی سفیر گذشت و درنهایت تصمیم گرفتم قطع همکاری کنم . جریانش درعین چرت بودن مفصله و دوس ندارم اینجا زیاد راجبش حرف بزنم . دیگه سفیر نمیرم . انگار پیشرفت کاری به ما نیومده آقا . مهم نیست.
من جای سابقم کلی احترام و عزت دارم با اینکه درآمد بالایی ندارم ولی تو سفیر متاسفانه فقط پول بهتری میدادن خبری از احترام نبود.
دیروز صبح به جای تعطیلی شنبه رفتم نقاشی . هنوز دارم آناتومی کلی بدن رو کار میکنم . یعنی یه نفر جلوم مدل میشه و من اونو میکشم. استادم کلی مدلم میشه . خدا را شکر هم کارم خیلی خوب شده هم سرعت دستم بالاتر رفته . کلی حالم خوب شد . راستی جریمه ای که گفته بودم این هفته که رفتم رکورد شکستم و 9 تا کار بردم برای استادم که دیگه نگه جریمه . که حتی گفت دیگه کافیه دیگه نمیخواد اشیا بکشی. کلی لذت بردم . این هفته هم میخوام کارای زیادی ببرم. توی خونه هنوز مشکل مدل دارم . یعنی نمیتونم رو کسی حساب کنم بگم بشین من بکشمت. برای همین استادم چند تا عکس از خودش گرفت و بم داد که تو خونه بکشم.
من الان بسیار سبک و آروم هستم .
تونستم 8 تا طرح تا الان بکشم. با اینکه واقعا این هفته نمیدونم چرا بی میل بودم برای نقاشی. شاید دلم کمی رنگ میخواست تا سیاهی قلم . اما نخواستم دست به رنگ بشم که بتونم طراحی ها آماده کنم . دو تای آخر رو امروز کشیدم ولی حسم خیلی فرق داشت و با میل و علاقه کشیدم.
واقعا ما آدما چه جوری هستیم. اصلا حالمون دست مون نیس برا خودش جولوون میده. شنبه که تعطیله و تا یه روز جایگزین شنبه رو اوکی کنیم بازم وقت دارم نقاشی کنم .
دیروز به دو تا دفتردار تو زبانکده قبلیم دو تا ماگ هدیه دادم . چون دوسشون دارم و همیشه شرایطم رو درک کردن و بام همراهی کردن . خیلی سورپرایز شدن و تعجب کردن. راستش دادن هدیه های بی مناسبت خیلی به دلم مزه میده و از خوشحالی شون لذت بردم .
امروز چند قسمت از جودی ابوت رو که داداشم دانلود کرده که با هم ببینیم نگاه کردیم. وای که چقدر این دختر پر از شور و هیجان. کلی باش خندیدم و شادمون کرد .
از کوچکترین اتفاق بزرگترین شادی رو ایجاد میکنه. همه لحظاتش پر از شور. کاش منم یاد بگیرم که تو روتین زندگی غرق نشم و حالم رو همچون رود روون جاری و پر شور کنم .
جودی رو خیلی دوس دارم و زندگی رو بیشتر میفهمم وقتی میبینم که از همه چیز لذت میبره و قدردان همه اتفاقات و داشته های زندگیشه.
یوگا از اول اردیبهشت قراره شروع بشه و هزینه ش 15 تومن اضافه شده . یعنی ماهی 70 تومن شده .
کلاسهای زبان هم یکی درحال اتمام و یکی درحال شروع هستن و فعلا نظم خاصی ندارن.
پ . ن . یه پیرهن اتو نکرده داشت کسی نبود براش اتو کنه . آخه اتو کردن لباس ایشون و پسرها هم وظیفه منه . من اتوش کردم. به در گفته ممنون. اما کلی عیب و ایراد گرفته . هی از کمد درش میاره میگه اینو میگن اتووووو؟ ؟؟
خدای من این دیگه کیییه. بگو دست درد نکنه . بگو لطف کردی نمیتونی! !!!
خدایا ....
من ناراحت نشدم . از کوزه همان برون تراود که در اوست. جور دیگری ازش توقع نیس.
میخواستم بگم ایییییینقدر دوستون دارم که دلم میخواد از نزدیک ببنمتون یا رابطه م از مجازی به حقیقی تبدیل کنم .
ولی بازم میگم ترجیحا روابطم به همین جا منحصر باشه خیلی بهتره.
ریحانه انرژی مثبت کامنتت باعث شد این پست عشقولانه رو بذارم و بگم شما بهترین دوست های مجازی دنیا هستید.
خداییش چقدر خوب محبت و علاقه و توجه و نگرانی ها و حتی آرزوها و دعاهاتون رو در حق خودم با تمام وجود احساس میکنم. از بس که خوبید و حس تون ناب ناب .
زبانکده محل کار جدیدم، همون سفیر ، پنجشنبه اردوی یه روزه گذاشته 7 صبح تا 10 شب که به شهر میرسن. قراره برن دزفول . دوس دارم برم اما مهمترین دلیل عدم رضایت آقاست و بعد اینکه اون زبانکده من پنجشنبه کلاس دارم . پس بشون گفتم نمیام .
بچههای یوگا هم فردا برنامه دورهمی تو پارک گذاشتن که بازم به همون دلایل مشابه نمیتونم برم . ناراحت نیستم . دیگه اینجور نرفتن ها برام تقریبا عادی شده .
فعلا صبح ها تو خونه م و دارم نقاشی میکنم . نمیدونم چرا حسم خیلی کم شده . راستش از کشیدن اشیا خیلی لذت نمیبرم. ولی دارم تلاش میکنم که کارم رو بهتر و پیشرفته کنم .
بذارید اون ماشین که عید طراحی کردم براتون بذارم . استادم خیلی خوشش اومد البته ایراداتی هم داشت . ولی گفت با توجه به اینکه از صفر تا صد کار را تنها و بدون نظارت و کمک من انجام دادی کار خیییلی خوب دراومده. استاد خیلی اهل تعریف کردن نیس مگر واقعا کار عالی بشه .