چشم‌هایش...

بیشتر تایم تعطیلات ما معمولا به فیلم نگاه کردن سر میشه ، هم خارجی هم ایرانی، هم سریال هم سینمایی.  

فیلم شبی که ماه کامل شد ، برعکس همه اون تعریف هایی که شنیده بودم و اونقدر مشتاق بودم ، از دید من قشنگ نبود ، خسته کننده و طولانی و ظالمانه.  تصورم نمایش یه عشق پر شور و طولانی بود اما داستان چیز دیگری بود که من اصلا خوشم نیومد. 

سریال ریکاوری هم مسخره بود در ۸ قسمت.  .

حالا هم کرگدن... که اینقدر داستان از اولش پیچیده و پر از سواله که نگو و نپرس ، اما خوب یا بد همین باعث میشه هی بخوای قسمت بعدی رو ببینی .

نقطه مشترک سریال کرگدن و ریکاوری متاسفانه خیانت در عالم رفقاست. 

که آدم حس میکنه مد شده ... چون موضوع حداقل دو سریال هست تا اینجا که من دیدم. 

و سریال های خارجی بلک لیست و نگاه و ... 

Black list 

The catch 

که معمولا من دست و پا شکسته میبینم ، دوبله فارسی داداشم میاره و با خواهرم یه سر نگاه میکنن ، چون بیکارن ولی من هی باید بلند شم .


دیروز فقط تونستم اتود اولیه سفارشم رو بزنم ، هنوز کار نکردم .



چشماش پر از تنفره  ، صاعقه تنفر از چشماش با شدت تیزی به وجودم برخورد میکنه ، آخه چطور یه پدر اینقدر از بچه ش متنفر میشه . 

خیلی تو ذهنم کنکاش میکنم که چطور میتونم از این خونه برم و داغم به دل بی محبتش بذارم ، اما هیچ راهی پیدا نمیکنم . فقط از خدا میخوام کمکم کنه .


دلم یه سفر میخواد ، از عمل دستم که تیر ۹۸ بود از شهر درنیومدم.  دلم هوای تازه و متفاوت میخواد . یه جای دیگه چشمام شب بشه و چشمام صبح بشه ، صبونه و ناهار با اشتها بخورم و از طبیعت لذت ببرم .

هنوز مزه سفر آخرمون به شیراز برای عمل دستم ، حتی با یادآوری شیرین و خاصه.  چقدر دلم میخواد تکرارش کنم . 

 

عقده ایموجی دارم بچه‌ها،  


نظرات 4 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 17 فروردین 1400 ساعت 10:42 https://khunamun.blogsky.com/

سلام ساره جون
تمام پست هایی که نبودم رو خوندم، اما دوست داشتم اینجا کامنت بگذارم. میدونی چرا؟
امروز اتفاقا داشتم به تو و خونوادت و آقا فکر می‌کردم. پیش خودم گفتم اول که اقا یک پدر سنتی هست، یعنی طریقه و روش ابراز احساسش رو حالا چه خشم و چه محبت بلد نیست.
داشتم فکر می‌کردم اینکه این همه اخلاقش باهات تنده و بدخلقی میکنه اصلا ممکنه به خاطر این باشه که غصه‌ی روی دلش باشی؟ مثلا پیش خودش غصه بخوره که دختر من این همه هنر داره این همه با استعداده چرا براش پیش نیومده که ازدواج کنه؟ و شاید این غصه به قدری باشه که نتونه و بلد نباشه کنترلش کنه و این شکلی به صورت خشم بروزش میده. یا فکر اینکه دو تا بچه مریض داره و ناتوان. اینها واقعا اذیتش کنه و از نظر روحی آسیب دیده باشه و این رفتارها رو نشون بده.
وقتی بچه بودی و کوچیک بودی هم همین جوری بود؟
ساره جان والا منم یه عمو دارم خیلی به بچه هاش گیر میده و بداخلاقی میکنه مثل اقا. حتی نمیگذاره دختر عموهام تو خونه روسری از سر بردارن یا لباس آستین کوتاه بپوشن. یا شلوار بپوشن حتما باید روی شلوار دامن بپوشن. بعد اینا که شوهر کردن تا پدرشون بیدار بود نمیرفتن تو اتاق پیش شوهراشون که بخوان بخوابن. اصلا یه وضعی!
با این حال بهت بگم مجرد بودن و دست تو جیب خودت داشتن خیلی بهتره از شوهر کردن شبیه من و کلی هر روز حرف شنیدن.

زهرا جان ممنون از همدلی ت
من تا وقتی دیپلم بودم اون سرکار میرفت و کمتر به هم برمی‌خوردیم ولی باورت میشه تو همون سالها یه شب عصبانی شد و گفت هرکس بی روسری بگرده تو خونه من میدونم و اون؟
محبتی راستش ازش یادم نمیاد همیشه عصبانی و مانع بوده. دوران مدرسه باز بهتر بود و هزینه میداد بمون . اما دیپلم گرفتم همانا دشمن شدن همانا. انگار با مدرک دیپلم باید میرفتم شوهر گیر میاوردم نه مثلا کار ... می‌گفت درس نباید بخونه بره شوهر کنه آخرش میخواد کهنه بشوره . و داستان تا الان ادامه داره چون من ازدواج نکردم . با خواهر برادر مریضم ، با داداش سالمم با مامانم با هرکس که میاد مهمونی باور کنه با همه یه جوری به ناراحتی و دلخوری و شکستن قلب ها میرسونه.
من اصلا نمیخوام اغراق کنم .
شاید هم غصه هایی که گفتی واقعا تو دلش باشه اما تو ظاهر اصلا حس نمیشن نمیشه وجودشون رو باور کرد .
من خودم دیگه با این مجردی یه جورایی کنار اومدم اما برای اون مهمه
نمیدونستم این کامنتت رو بخاطر جمله آخرت تایید کنم یا نه ولی دیگه تایید کردم ببخش
چون نمیدونستم کجا جوابت بنویسم و نخواستم پست کنم چون نمیخواستم موضوع آقا دوباره بحث پررنگ وبلاگم بشه

خورشید جمعه 13 فروردین 1400 ساعت 14:15

دوباره سلام
عزیز جان وقتی شما از نگاه پدر، تنفر رو برداشت می کنی، خب پدر هم، همین حس رو از شما می گیرن.
شرایط شما به چند دلیل سخته، هم اخلاق پدر و هم داشتن خواهر برادر کم توان.
خدا رو شکر شما از قابلیتهاتون به نحو احسنت استفاده می کنین و همین امید و سرزندگی شما عالیییییه
به نظرم اگه میشد کوتاه نمیومدین، بالاخره خواسته چند نفر جوون به یک نفر غالب میشه.
خواهر برادرا سال دوصفر رو با پشتکار، مانع زدایی کنین

خورشید جان ، من تو همین جنگ همیشگی بارها سعی کردم بش توجه و محبت کنم ، باید باشی عکس العمل و جوابش ببینی .
من هنوزم دنبال راه چاره م و دوستی
اما اون هر روز سلاح به دست یه جوری حس های منفی ش رو منتقل میکنه .
ممنونم عزیزم بابت اینکه میخوای راهی و کمکی به من بدی

خورشید جمعه 13 فروردین 1400 ساعت 12:48

سلام
خوبین؟
میگم تا حالا شده، سر صحبت رو با پدرتون باز کنین؟
همینجوری یه وقتی که سر حالن و همه جمعین، شوخی شوخی مثلا بگین اگه من تا آخر عمر ور دلتون بمونم، چی میشه؟ هر کسی یه چیزی میگه، مثلا داداشا یه چیزی میگن که معمولا هم داداشا شوخی می کنن و سر به سر خواهرا میذارن...‌همینجوری یه مقدار سر صحبت کردن رو باز کنین.
نمیدونم یه حرفهایی توی این مایه ها، بی سر و ته. خیلی جدی نباشه...
درسته حس ما خیلی وقتها درست میگه ولی احتمال این هم وجود داره اشتباه کنه.
هیچ وقت شده فکر کنین اون بنده خدا هم، همین حس تنفر رو از شما می گیره
عذرخواهی می کنم عزیز، ولی به نظرم شما همیشه سعی کردی خودت رو تغییر بدی و خودت رو با شرایط وفق بدی که آفرین چون واقعا کار سختیه.
به هر حال اکثر ما همین پدر و مادرهای سنتی رو داریم حالا با مقداری تقاوت.
ان شاءالله سال دو صفر، خوش بدرخشی در پناه خدا

سلام خورشید جان
خیلی زیاد پیش اومده و همه ش تف سربالا بوده و جوری رفتار کرده که پشیمون شدیم حسابی .
من منظورتون رو از اون جمله نفهمیدم،
حس تنفر رو از من میگیره؟ ؟؟
اون از همه پدرها بدتره... متاسفم که مجبورم اینو بگم و چقدر برام سخت و ناراحت کننده ست
ممنونم برای شما هم سال درخشش باشه عزیزم

فرشته پنج‌شنبه 12 فروردین 1400 ساعت 00:49

امروز یه فیلمی یادم افتاده که دوست دارم ببینمش ولی اسمشو یادم نیست فقط داستان یه دختر بود که عاشق استادش بود استاد مرده بود ودختر نمیدونست براش کلی ویدیو گرفته بود وایمیل وماجراها براش پیش بیتی کرده بود وبه اسم سفر یا کار رفته بود تو همچین فیلمی دیدی؟

یادم نمیاد .. من معمولا متأسفانه نمیتونم اسامی و داستان ها رو به ذهن بسپارم کلی هم برای خودم مرور میکنم اما مدتی که بگذره یادم میره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد