برای بچه های یوگا دفترچه یادداشت خریدم . حالا چرا دفترچه یادداشت ؟
چون استاد یوگا از ما خواست یه دفتر یادداشت خوشکل بخریم برای نوشتن یه سری مطالب . منم رفتم یکی برای خودم خریدم و دو روز بعدش به ذهنم رسید که چیز خوبیه که برای اونا هم بخرم هم خوشکله هم مناسب کارشون و الان لازمش دارن هم شاید وقت نداشته باشن برن بازار بگردن چون همه شون متاهل هستن . دیگه رفتم و خریدم و برای هر کدوم یه جمله از کتاب معجزه شکرگزاری توش نوشتم و کادوپیچ کردم و بردم سر کلاس بدم . تعداد رو شمرده بودم اما شانسم انروز 4 تا شاگرد جدید اومده بود که راستش تو ذوقم خورد ولی دوس نداشتم برگردونم خونه اینه که با مشورت مربی ورزش تصمیم گرفتم به جدیدها بدم و چند نفر از قدیمی ها بمونن تا جلسه بعد برم براشون بخرم . همین کار رو هم کردم و بچه ها خیلی خوشحال شدن و ذوق کردن . مربی یوگا کلی تعریف کارم رو کرد و خجالت زده م کرد. روز بعد رفتم و برای بقیه هم خریدم . کلا 100 تومنی هزینه کردم و تعدادشون 17 نفری بود .
خوشحالم که تونستم کار قشنگ و متفاوتی کنم. امیدوارم همیشه بتونم از این کارها کنم .
امروز باید مامانم رو ببرم دکتر . هنوز میخواستم بنویسم اما وقت زیادی ندارم این مطلب واجبتر از بقیه بود که نوشتم.
دیروز یعنی جمعه رفتیم دیلم و گناوه . جاتون خالی خوب بود و تقریبا بعد از هفت ماه بود که از شهر دراومده بودیم . هوا نسبتا خوب بود بیشتر به گرمی و دم میرفت . بازار خیلی شلوغ بود خیلی . من از اونجا غیر از سفارشاتی که دیگران بهم داده بودن برا خودم یه شلوار ، یه ساپورت و چند تا کادو که شامل عروسک و قمقمه برا بچه های خواهرام بود ، خریدم. تنوع خوبی بود و لذت بردم .
یه چیزی بگم که دارم کم کم اثرات سپاسگزاری رو تو زندگیم می بینم . دیروز رو مثل روزای قبل سعی کردم به سپاسگزاری بگذرونم و استرس به خودم راه ندم . خیلی حس توصیف و دراز نویسی ندارم و از خودم کلافه میشم بابت این همه خلاصه گویی و خلاصه نویسی . اما مهم اصل مطلبه چگونه گفتنش مهم نیس .
باز هم من اینجام اما بی موضوع و بی داستان . روزها پیش می روند و من هم باشون در جریانم .
از برنامه صبح کلاس فرانسه تمام شد و دیگه صبح ها فقط یوگا میرم و اگه کاری برام پیش نیات میام پای وبلاگ.
امروز اومدم و به همه سر زدم و تازه نشستم که ببینم از مغزم چه می تراود ...
کلاسهای بعد از ظهر این ترم چنگی به دل نمی زنند اما اما من بنا را بر سپاسگزاری برای همه چیز گذاشته ام . و سعی میکنم طرف قشنگ هر اتفاق را ببینم .
دوست داشتم حرفهای بیشتر و تازه تری برای نوشتن داشته باشم . اما در روتین های زندگی ام چیز جالبی برای نوشتن نیست.
به نظر من پست باید استخوان دار و با مفهوم باشد از روزانه نویسی های تکراری خوشم نمی آید .
برای همه آرزوی بهترینها را میکنم .
ممنون که هستید...
اولین بارون پاییزی بعد از دو ماه حالا داره میزنه . ما تا دیشب هنوز کولر روشن میکردیم و میخوابیدیم.
امروز حال همه یه جورایی بخاطر این بارون خیلی خوبه . من خودم که خیلی خوشحالم . یوگا داشتم رفتم تا باشگاه و بخاطر قطعی برق باشگاه تعطیل بود و برگشتم .
کلی تو راه از شدت بارون کیف کردم . خدایا به اندازه بزرگیت سپاسگزارم .
از بس تو گرما و شرجی بودیم ، باورمون نمیشه داره میباره . صدای رعد و برق و قطرات بارون خیلی زیباست و بهم حس زنده بودن و تازگی میده . خدا کنه سال پر از خیر و برکت باشه برای همه .
من عاشق بارون و پاییز و زمستونم . دلم میخوات همش تو هوای آزاد باشم.
بارونی که میات و همه چیز رو میشوره . خدا کنه دل ما رو هم از آلودگی ها بشوره و پاک کنه . صاف و صیقلی بشیم.