گرفتتتتتممممم ....

سرتیفیکیت  چالش رو گرفتم بچه‌ها،  امتیازم از ۳۰۰ شد ۲۰۵ . 

البته به نظر خودم کمه و باید بیشتر می بود . درهرحال جای اعتراض نبود واقعا . اینقدر هنرجویان  چند ساله استاد از ایشون بزرگی دیدن و انصاف،  که منم به خودم گفتم دیگه استاد با انصاف  کامل امتیاز داده و حتما معیارهای خاص و استانداردی داره .  بهرحال اون مدرک خیلی مهم بود که من گرفتمش .

عالی شد ساره جونم . 

جلسه دوازدهم مشاوره


از اول هفته به دکتر گفتم یه روز بین ۹:۳۰ تا ۱۰ صبح بم نوبت بده که مثلا خیلی هم گرم نباشه . دیروز پیام داد و برای امروز ساعت ۹ صبح تایم داد . صبح کمی زودتر از هر روز بلند شدم که برای کارام وقت کم نیارم و از خونه دربیام . به مامانم گفتم باید برم برای کارای مدرسه ، و حقیقت هم این بود که گفتم هم مشاوره بگیرم هم برم دفتر قضایی برای گرفتن سوءپیشینه. فعلا آزمایش تا چند روزی عقب افتاده ...‌ 


امروز مسیرم رو عوض کردم و تونستم خیلی نزدیک به خونه مون یه نیمکت نسبتا خوب تو یه پارک محله ای کوچیک پیدا کنم . همیشه از اونجا رد میشدم ولی هیچ وقت موقعیت نیمکت ها رو بررسی نکرده بودم ، خلاصه جاش بدک نبود و مشاوره م انجام دادم . 

هوا خیلی گرم بود ، سایه رو نیمکت نبود اما نزدیک بودنش باعث شد زمان بندی م اوکی بشه و بتونم زود برم دفتر قضایی  و بعد هم خونه ، که به کار طراحی م برسم . 


درباره اون جدول کلی حرف زدیم . درباره ورزش کردنم . دکتر و من حالمون خیلی خوب بود و خیلی از من راضی بود . 


یه سری از رفتارهای بالغانه من از نظر دکتر فقط یه جور فرار بوده . 

از نظر دکتر رفتار بالغانه، ‌درست یا نادرستی منطق هر شخصِ ، که حقیقتا منو قانع کرد و به دکتر هم گفتم . اینجور باشه هرکس با تعریف یه منطق شخصی و غیراستاندارد رفتار میکنه . دکتر گفت باید شخص خواسته هاش رو در قالب احترام و آرامش بیان کنه بدون اینکه تندی کنه . 

من گیج موندم و قلبا نتونستم درک کن یا حتی عقلا . 

برای همین گوگل کردم و یه چیزایی فهمیدم . 


چیزی که امروز متوجه شدم این بود که همیشه ابراز احساسات ما نشانه شجاعت و قدرت درونی ما نیس ، بلکه تو یه شرایطی سکوت و سخت نگرفتن به رفتار اطرافیان، بالغانه ترین و درست ترین رفتار هست . چون ممکن با اون تعریف قدرت و بیان احساسات مون ، فقط باعث از بین رفتن عزت نفس و یا غرور مخاطب مون بشیم . 


البته بازم به نظرم نمیشه تعریف مطلق داد . و هرکسی بر اساس فرهنگ و تربیت خانوادگی ش و حتی رشد اجتماعی ش ، عکس العمل خاصی نشون میده که ممکنه مناسب من یا شخص دیگه ای نباشه . و همین نسبی بودن ،‌ الگوپذیری و استفاده از تجربیات و نظرات دیگران رو زیر سوال میبره و نمیشه بشون استناد کرد . 


درکل جلسه خیلی خوبی بود . با هم خندیدیم. درمورد ورزش و مدرسه به دکتر گفتم و خیلی خوشحال شد . 


این هفته همت کردم و شب یه ساعتی نشستم پای طراحی و خوشبختانه  تونستم هر دو تکلیف این هفته رو آماده کنم . 

نمیدونم استاد چی میکنه که نتیجه چالش رو اعلام نکرده ، البته امتیازات رو گفته ولی اسامی اونایی که سرتیفیکیت میگیرن رو هنوز اعلام نکرده . دیگه زیادی طولانی شده اوووف .  چرا سرتیفیکیت منو نمیده 

خندیدم ...

بچه ها کامنت جمشید سیبیل رو دریابید

کلی خنده م انداخت نه بخاطر اسمش که البته اونم جالب بود 

بلکه بخاطر ذوقش از حال من ... نمیدونه که ساره خواننده هاش بیچاره کرده تا کی به کی بیاد یه خبر خوب از خودش و حالش بده . 


خاله دیروز عصر رفت . 


امروز تونستم کمی از عقب افتادگی  طراحی م جبران کنم . 

حمام رفتم و لباس شستم . 

هنوز هم ورزش میکنم  و لذت میبرم . 

استاد هنوز داره کارای چالش رو بررسی  میکنه . 

این هفته هم کلی کار دارم . 



حالم خیلی خوبه

حالم خیلی خوبه چون دارم زندگی رو پیش میبرم ،

چون دارم بیشتر از قبل یاد میگیرم ،

چون هنوز برای هدف ها و آرزوهام  تلاش میکنم ،

چون ورزش میکنم ،

چون طراحی میکنم و چقدر لذت میبرم ، چون یکی از تراپی های من همین طراحیه .

چون هنوز موسیقی  گوش میدم و حسم با هر آهنگ یه جور خوبیه و یعنی هنوز قلبم و احساسم زنده ست .

چون قراره یه کار مهم دیگه رو از مهر شروع کنم ، و با دانش آموزام بهترین خاطره ها رو بسازم .

چون خیلی تلاش میکنم و شاکرم .

چون ننشستم ،

چون نمُردم ،

چون با اینکه زمین میخورم اما بازم بلند میشم و چشمم به آخر مسیر و هدفم هست .

چون به سلامتی و بهداشتم  میرسم ،

چون دوستای خیلی خیلی خیلی خوبی دارم ،

چون بیشتر از قبل به خوب کردن حال خودم تمرکز میکنم ،

چون دو هفته بیشتره تونستم حس انفعال و خشمم رو نسبت به هرچی تو خونه پیش میاد رو خیلی کم کنم ،

چون هنوز انگشتر نشانه تو دستم هست که کمتر تذکر بدم و بیشتر سکوت کنم ،

چون خدا رو شاکرم ،

چون کائنات  رو شاکرم ،

چون دست و پاهای سالمی دارم ،

چون بر رفتار بالغانه تمرکز بیشتری دارم ،

چون جلسات تراپی میگیرم ،

چون دلیل برای رفتن به جلو زیاد دارم ،

چون هنوز ساره و من با هم همراهیم و دست تو دست هم میریم بقیه زندگی رو کنار هم بسازیم و به آرزوهامون برسیم . 

چون خودم رو دوست دارم .


آره شکر خدا حالم خیلی خوبه . 

آره ساره حالش خوبه و من براش خوشحالم .

حالم خیلی خوبه 

رسما دبیر شدم .

بچه‌ها  امروز دیگه رسما همه کارای مدرسه انجام شد . دیشب مدیر زنگ زد و گفت مدارکت ببر ستاد مدارس غیرانتفاعی  . منم صبح رفتم و چند تا فرم پر کردم و کارای بیمه هم انجام شد از طریق سایت . فقط باید آزمایش  سلامتی بدم و عدم سوءپیشینه بگیرم . که باید نهایتا تا دو هفته دیگه انجام شون بدم . این چند روز  فکر نکنم بتونم برم ، اگه بتونم پنجشنبه صبح برم خوبه اگه نه میره تا هفته بعد.  حتی حق الزحمه  ساعتی رو بم گفتن و شرایط مالی رو . خب احتمالا میدونید که معلم جماعت  مخصوصا  از نوع تازه کار ساره ایش خیلی دریافت نمیکنه اما این یه مرحله مهم و رو به جلو هست برای من ، شاید بعدترها اتفاقات خیلی بهتری بیافته .  

من دیگه رسما یه دبیر زبان انگلیسی هستم 

خدا کنه پر از اتفاقات خوب باشه . دارم صبوری بیشتر و ارتباطات  بهتر با دانش آموزان  رو تمرین میکنم و لذت میبرم . 

خودتعریفی نباشه اما این جمله رو بارها شنیدم که خانم ساره ما تعریف شما رو خیلی شنیدیم .  حتی مشتری های داداشام چند بار بشون گفتن .  بسه دیگه ساره . خودشیفته  نشو . 



خب خب ... 


بچه‌ها  پاهام دو روز اونقدر درد میکنه که خدا میدونه با چه دردی  و سختی راه میرم . فکر کنم برای شروع جوگیر شده بودم.  مربی گفت نباید اینقدر کار میکردی از روز اول ، و حالا دارم ژل میزنم به پاهام ، تا عضلاتم شل بشه ، بدجور گرفته ، آخم دراومده . ولی خوب میشم . 

امروز کفشم رو بردم کفاشی دوختم ، فعلا باید فکر یه مانتوشلوار  اداری باشم برا مدرسه و شاید الان نتونم کفش بخرم .  عجله ای نیس و همین کارم راه میندازه . تو خونه هستم مگه کجا قراره باش برم که نگران ظاهرش باشم .  دیگه تا یه مدت همون ده دقیقه  رو کار میکنم . تا بدنم آماده بشه و بیافته رو عادت . 


راستی دیروز رفتم متخصص  زنان ، نوبتم ۸ بود ، از قبل هفت و نیم اونجا بودم اما تا خود ۹ نوبتم نرسید و اینقدر خسته شدم و کلافه که گفتم میرم یه روز دیگه میام ، ویزیت  هم پرداخت کرده بودم . حالا اینم بمونه تا ببینم کی بتونم دوباره برم . یعنی از اون روزهاست  که همه برنامه هام ریخته تو هم . جبرانی های قلمچی  هم شروع شده و هر روز یه برنامه  دارم .  



خیلی دوستون دارم .‌