بچه‌ها  الان حالم خیلی بهتره . 

صبح قرص خوردم و یه کوچولو دراز کشیدم . فکر اینکه کرونا بگیرم خیلی آزاردهنده  بود . واقعا نمیدونستم چکار کنم . کارای خواهر برادرم و آشپزی .. نمیدونستم  باید به چیزی دست بزنم یا نزنم . 

کاش خدا لطف میکرد و کرونا رو برای من فاکتور بگیره . 

الانم که بهترم شکرش میکنم . 

خواهرم به شوهرش گفت برام مسکن های مخصوص  آورد و خوردم و خیلی بهتر شدم.  میخواستم آموزشگاه  نرم بخاطر همکارم ولی وقتی دیدم  خوبم رفتم . 

ولی میگن بهتره تست هم بدم .

نوبت گیری تست صبح خیلی زوده و خودم که نمیتونم برم ، کسی رو هم نمیتونم بفرستم . ولی بعد کارای صبح میرم بلکه خدا کرد تست هم بدم خیالم راحت بشه . 

فعلا قرص ها میخورم و آب نمک غرغره میکنم . 

مرسی از همه تون که حالم پرسیدید. 

تب بی کسی

بچه‌ها من دیشب تا صبح از تب نخوابیدم . بدن درد داشتم . صبح یه قرص خوردم الانم درازکش افتادم . دردم کمتره اما باید ببینم این تب ریشه ش چیه و بعد معلوم شه کروناست یا نه . 

من کرونا بگیرم کسی رو ندارم ازم مراقبت کنه . جای خواب و استراحت هم ندارم .

سوزناک تر اینه که خواهرم میگه تو که میدونی کسی نیس ازت مراقبت کنه خودت پاشو برای خودت شربت و و و درست کن 


من هر کی افتاد مراقبتش کردم حتی آقا ... 

خدا نکنه بیافتم کسی رو ندارم .

صد افسوس .

تا شب سعی میکنم بیام از تغییر حالم بگم . 

یکی از دوستام  پیام احوالپرسی  داد و گفتم بیام کمی بنویسم ‌. یکی از دوستان وبلاگی ایشون بر اثر کرونا فوت شدن و فکر کنم نگران من شده بود . 


من در تلاشم که خوب باشم و همچنان از کاری به کاری .

تمرین های طراحی م فشرده لابلای کارام انجام میدم . ولی تا همین حالا که دارم باتون حرف میزنم یه مقدار عقبم و همین استرسی و عصبی  م میکنه . 

دلم نمیخواد کار هُل هُلکی انجام بدم . فردا باید تکلیف بفرستم تا ۱۲ ظهر وقت دارم . باوجود خستگی هام دیشب و پریشب نشستم پای کار . اما امشب داغونم . مشکل کاری تو آموزشگاه  داشتم . و الان حتی حس مریضی میکنم . میخوام بعد این پست بخوابم و دیگه چیزی چک نکنم .

دور چشمام چند وقتیه زیاد پف میکنه و فکر کنم وقتش شده این بار برم آزمایش  بدم ببینم چه خبره . چشمام مرتب خسته هستن و نمیتونم مصرف گوشی رو کمتر کنم ، با اینکه زمان کمتری رو سعی میکنم تو گوشی برای شخص خودم سر کنم . 


من فقط به طراحی کردن دل خوشم و لذت میبرم . تنها کاری که منو از دردها غافل میکنه حتی موقت . 

اما این روش کار جدید ، دقت بالایی میخواد و از صفر تا صد کار با مداد انجام میشه نه قلمو ، برای همین فشار بیشتری به چشمام میاد ‌ .


مراقب خودتون باشید دوستای من. 

زخم ...

شما چطور میتونید باور کنید که مردی بنام پدر با ما چه میکنه؟


به ته زندگی میرسیم همه مون وقتی میبینیم همه مرزها رو رد کرده ، یعنی هیچ چیزی پیدا نمیشه در کائنات که به ایشون استاپ بده ،  با سرعت و قدرت خیلی بیشتر از قبل داره آزار میده . 


خیلی درد داره که پدرت عین دشمنت باشه ..‌ دیگه چه توقعی از مردان و مسئولان  کشور هست و حتی از دشمن.  


سوز میده جیگرم و هیچ راه حلی نیس . 

قلبم از تیرهاش سوراخ سوراخه.  

من نمیتونم این همه زخم رو فراموش کنم . 

آدمی همچو گرفتار چون من

امروز خیلی خسته م و خوابم میاد . دو روز پیش کار تو خونه خیلی زیاد بود و حس میکنم یه هفته ست درحال بدو بدو بودم . دلم نمیخواست از جام بلند شم دوس داشتم بی نگرانی و بی فکر بمونم تو جام تا هرچقدر بدنم ریلکس کنه . ولی خب باید روتین وار مراحل بعد رو میرفتم . 

کارای طراحی م رو با زحمت و فشار زیاد انجام میدم . تازه دیروز تونستم خودم رو به طبقه بندی و ترتیب درس های استاد برسونم و فعلا تکلیف عقب افتاده ندارم . 

باید برای چند ماه دیگه یه چیدمان  آماده کنم برای طراحی و گرفتن لوح تقدیر از این استاد ، که لوح شون هم واقعا ارزشمنده و جزء  سوابق کاری من به حساب میره.  از حالا فکر موضوعات  مختلفی هستم و سرچ میکنم و ایده چیدمان باید بکر و اورجینال  باشه نه کپی . و مهمتر اینکه بازم نمیدونم کجا و چطور چیدمان رو انجام بدم که بتونم نورپردازی  و عکاسی خوبی داشته باشم . شاید برم خونه یکی از دوستام . 


آدمی همچو گرفتار چون من دیدی ای دوست ؟؟؟


چشمام خیلی خسته ن ... بخاطر گرونی قطره و گاها نبودنش،  رو آوردم به درمان های سنتی ، میگن عرق رازیانه برای خشکی چشم خوبه منم همون رو دارم استفاده میکنم .  چون واقعا هزینه هام بالا رفته و دو ماه غیر از ۱۲۰ تومن درآمدی نداشتم . یه سری وسیله و لوازم بهداشتی لازم شده بود که اول به یکی از دوستام پیام دادم که ازش پول قرض کنم بعدش پشیمون شدم و گفتم میشه تا حقوق صبر کنی ... ولی بعد از خواهرم قرض کردم  حتی یه قلم جنس خارجی نخریدم اما اون لیستی که جمع شده بود شد ۴۰۰ تومن غیر خورده ریزها.  دیگه موند تا حقوق که برگردونم پول رو .  جای فاکتور گرفتن فقط از یکی بود و من همون رو فاکتور گرفتم وگرنه بقیه رو نمیشد نخرم مثلا ضدآفتاب  ، یا کرم مرطوب کننده .


فعلا از دو تا آموزشگاه پیشنهاد کار دارم ، یکی گفته ساعتی ۱۵ بت میدم و یکی ساعتی ۲۵ ... خب مسلما من ساعتی ۲۵ رو قبول میکنم . هر دو هم همکارای قدیم آموزشگاه فعلی من هستن . یکی شون خانم و با سابقه کار کم که گفته ۱۵ و اون یکی آقاست با سابقه کار زیاد و گفته ۲۵ . هر دو هم گفتن ما از خدامون تو بیای پیش مون . به هر دو هم قول ندادم فعلا.  گذاشتم ترم تابستان تموم بشه و تصمیم  نهایی رو بگیرم.  خودم تا درنیام از این آموزشگاه باور نمیکنم که انجامش دادم.  پس تا همین قدر رو داشته باشید . 

با یکی دیگه از همکارم دوتا فایل آموزشی برای کلاس های آنلاین خریدیم که هزینه ش شریکی بشه که بمون فشار نیاد ،  تا بتونیم خودمون رو تقویت کنیم و جذب بالاتری برای شاگردهای خصوصی داشته باشیم ولی خب کماکان مشکل اصلی من جاست . 


و من از داشتن یه لباسشویی دوقلو و غیراتوماتیک بسیار شاکرم . 

و چقدر ازش تشکر میکنم که کنار منه و کمک میکنه و حداقل نصف کار رو برای من انجام میده.  نمیدونید من چطور باش حرف میزنم و چطور ازش تشکر میکنم و چطور خواهش میکنم که همیشه برام بمونه و موتورش بچرخه ...