آقای مثلا حاجی

بعد یه ماه فکر کردن به اینکه چطور منو دست به سر کنه فکر کنید چی گفت؟؟؟

رئیس قلمچی رو میگم ؟

من پیگیری هام رو تو این مدت کردم ، دو بار با آقای مثلا حاجی و دو بار با مدیر داخلی راجب کسری حسابم صحبت کردم . و هر بار گفتن چشم و رسیدگی میکنیم ‌. 

امروز زنگ زده میگه خانم ساره حساب کتاب شما درسته بر اساس قیمت ۲۵۰ تومن برای هر جلسه ، من گفتم آقای مثلا حاجی مگه ما رو جلسه ای ۳۰۰ توافق نکرده بودیم ؟ گفت نهههه خانم ساره محترم ، اون توافق برای پرداختی ترم بعد هست نه این ترمی که گذشت .... وااااااا .... و اینکه از ترم بعد ۳۰۰ میدیم و خیال تون راحت ما حق کسی رو نمیخوریم و مگه میشه من حرفی که خودم زدم رو زیر پا بذارم و رو حرفم نمونم؟

آره که میشه آقای مثلا حاجی .

آره که شده بارها هم شده . 


درنهایت من دیگه حرفی نداشتم بزنم و هرچند توجیه ش رو قبول نداشتم اما دیگه مدرکی برای رد حرفش هم نداشتم . 


تلفن رو قطع کردم و گفتم آرررره جووون خودت تو گفتی و من باور کردم ، راستش دچار خنده های عصبی شدم و هر بار یادم میافته خنده م میگیره به اینکه چقدر یکی از نوع حاجی ش میتونه اییییینققققددددررررر پست و حرام خور بشه .

ولی خودمو خیلی ناراحت نکردم راستش .


حالم با عروس خیلی خوبه . بم حس جوونی و شادابی داده . گاهی کارامون با هم میکنیم . عروس یه هفته ۸ تا ۴ سرکاره یه هفته ۲ تا ۱۰ شب . عملا تایم بیشتری خونه نیس ولی فعلا با هم حال مون خوبه شکر خدا . 

خواهرشوهر خوب نعمته 

شوخی میکنم ، البته خدایی هیچ کدوم ما برای عروس ها خواهرشوهر بازی درنیاوردیم تا حالا . 

ولی اونم خوبه ، مهربونه . وقتی نیس زود جاش خالی حس میشه . 

 من حتی با راحتی میتونم یه سری وسایل رو باش اشتراکی استفاده کنم درصورتی که با هیچ کس قبلا اینجور نبودم . البته همیشه حواسم به رعایت محدودیت ها و مراقبت های رابطه مون هست . 


شب تون خوش .


نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین ۲ چهارشنبه 11 بهمن 1402 ساعت 11:23

عزیزم، چه کار پخته ای کردی با مدیر مثلا حاجی، بحث رو ادامه ندادی
فدای سرت
دفعه بعد، بهش بگو راستش من حضور ذهن ندارم در امور مالی، اگر اجازه بدهید برای اینکه برای چک کردن مبالغ نخوام مجدد وقت شما و امور مالی را بگیرم، با هم توافقات را یادداشت کنیم

البته ممکنه نره زیر بار مکتوب کردن، تا بعدا دبه کنه، ولی شما تلاشت رو بکن. و کاملا با روی گشاده و خنده این کار را بکن تا نره تو فاز مجادله

آره شیرین جا ، دیگه جا نبود بیشتر بحث کنم
ولی تا همین نقطه هم خدایی حرفی تو دلم نموند هر چی لازم بود گفتم
ولی اونم که گفتی در نظر میگیرم

فاضله سه‌شنبه 10 بهمن 1402 ساعت 09:04 http://golneveshteshgh.blogsky.com

عزیزمی

فرشته سه‌شنبه 10 بهمن 1402 ساعت 07:48

چقدر خوبه که عروستون رو دوست داری بهش بگو که دوسش داری اصلا بغض گرفت منو یاد ۲۰ سال زندگی مشترک ونگاه از بالای خواهرشوهرام افتادم منو خرد کردن با نگاهشون کلام وکاراشون پیش کش

متأسفم که از خواهر شوهرها خاطره خوبی نداری . وافعا نمیدونم چرا بعضیا اصرار دارن خواهرشوهر بازی یا مادرشوهر بازی یا حتی در مواردی عروس بازی دربیارن ؟
دیگه سالها گذشته خودت رو ناراحت نکن عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد