آموزش خصوصی زبان انگلیسی ،،، ترجمه متون عمومی و تخصصی ،،،آموزش نقاشی و طراحی
سفارش چهره هم پذیرفته می شود . تماس با دایرکت من در @ssamo_1395
دیروز تونستم بشینم پای سفارشم مقداری کار کنم .
دیشب یه ترجمه از طرف رئیس مون بم داده شد که درنتیجه امروز صبح وقتم رفت پای ترجمه، تا فردا میخوادش. ۷ صفحه ستونی و پر ملات.
فردا هم که کارای جمعه ها مثل همیشه ...
و اتمام تعطیلات نوروزی ، وقتی به من بد نگذره ، یا با حداقل آزار آقا بگذره ، یعنی تعطیلات نسبتا خوبی داشته ام
و از شنبه که داداشام برن کار ، دیگه برنامه منم منظم تر میشه و میتونم بشینم پای سفارش ها . مشتری خوب باشه باید منم خوبی کنم . نباید دیگه دیر بشه، هرچند که من اگه نتونستم کار کنم بخاطر خودم نبوده بخاطر دیگران بوده .
و باید تو اولین فرصت برم با رئیس ساختمان راجب اون کار که گفتم صحبت کنم و امیدوارم نتیجه عالی بگیرم .
فعلا شروع ترم جدید نامشخص و من تا اطلاع ثانوی مجبورم تو خونه سر کنم . و روزای خسته کننده م هنوز ادامه دارن .
امیدوارم امسال بتونم بیشتر کار کنم و درآمد بیشتری داشته باشم و امیدوارم بهترین اتفاق ها تو این سال دو صفر خوشکل بیافته برای من و شما
بیشتر تایم تعطیلات ما معمولا به فیلم نگاه کردن سر میشه ، هم خارجی هم ایرانی، هم سریال هم سینمایی.
فیلم شبی که ماه کامل شد ، برعکس همه اون تعریف هایی که شنیده بودم و اونقدر مشتاق بودم ، از دید من قشنگ نبود ، خسته کننده و طولانی و ظالمانه. تصورم نمایش یه عشق پر شور و طولانی بود اما داستان چیز دیگری بود که من اصلا خوشم نیومد.
سریال ریکاوری هم مسخره بود در ۸ قسمت. .
حالا هم کرگدن... که اینقدر داستان از اولش پیچیده و پر از سواله که نگو و نپرس ، اما خوب یا بد همین باعث میشه هی بخوای قسمت بعدی رو ببینی .
نقطه مشترک سریال کرگدن و ریکاوری متاسفانه خیانت در عالم رفقاست.
که آدم حس میکنه مد شده ... چون موضوع حداقل دو سریال هست تا اینجا که من دیدم.
و سریال های خارجی بلک لیست و نگاه و ...
Black list
The catch
که معمولا من دست و پا شکسته میبینم ، دوبله فارسی داداشم میاره و با خواهرم یه سر نگاه میکنن ، چون بیکارن ولی من هی باید بلند شم .
دیروز فقط تونستم اتود اولیه سفارشم رو بزنم ، هنوز کار نکردم .
چشماش پر از تنفره ، صاعقه تنفر از چشماش با شدت تیزی به وجودم برخورد میکنه ، آخه چطور یه پدر اینقدر از بچه ش متنفر میشه .
خیلی تو ذهنم کنکاش میکنم که چطور میتونم از این خونه برم و داغم به دل بی محبتش بذارم ، اما هیچ راهی پیدا نمیکنم . فقط از خدا میخوام کمکم کنه .
دلم یه سفر میخواد ، از عمل دستم که تیر ۹۸ بود از شهر درنیومدم. دلم هوای تازه و متفاوت میخواد . یه جای دیگه چشمام شب بشه و چشمام صبح بشه ، صبونه و ناهار با اشتها بخورم و از طبیعت لذت ببرم .
هنوز مزه سفر آخرمون به شیراز برای عمل دستم ، حتی با یادآوری شیرین و خاصه. چقدر دلم میخواد تکرارش کنم .
عقده ایموجی دارم بچهها،
دارم برای شام لازانیا آماده میکنم ، جاتون سبز ...
زخم گربه خیلی خوب شد خدا رو شکر تقریبا ۱۰ روزه که براش اسپری گرفتیم و چقدر خوشحالیم از بهبودی ش .
مرورگرم عوض کردم اومدم کروم حالا میتونم ایموجی بذارم ... چقدر عالی شد
برم ادامه کارم ...
هنوز جا و فرصت نشستن پای سفارش رو پیدا نکردم .
تو این فرصت دارم پروژه یه طرح کاری جدید رو ارزیابی میکنم ، تا بعد عید برم با مسئول ساختمان مون راجبش حرف بزنم . فعلا چیزی راجبش نمیگم تا اوکی بشه ... فقط برام دعا کنید .
سالها شنیده بود که چقدر خوب موندی،
چقدر بی بی فیس هستی ،
اصلا بهت نمیاد که سنت اینقدر باشه ،
از نظر ظاهری شاید نصف اون رو تو چهره ش نشون میداد و حداقل از این وضع راضی بود که سن واقعی ش نسبت به ظاهرش چیزی غیرقابل حدس بود .
حالا روبروی آینه ای که فقط اندازه قاب چهره ش بود خودش رو نگاه میکرد، بدون اینکه بخواد تو بحر خودش بره ، متوجه خطوط خشم و خستگی و گذر عمر تو چهره ش شده بود ، چند ماهی بود که از یک عکس متوجه خطوط ریز جدید زیر چشماش شده بود ، اون روز واقعا ناراحت شد ، دیگه لبخندهاش اونقدر دلنشین نبود وقتی که باعث ایجاد چند خط و چروک ریز زیر پلک چشماش میشد ، و حالا خطی که شروع جاده عمر رو نشون میداد ولی بدون پایان ، خطی که میرفت که مسیر خودش رو دنبال کنه ، این یک سال بخاطر خیلی از مسائل موجود اجتماعی و اقتصادی و فشار کاری و بیماری ، چهره ش بزرگ تر یا به عبارتی پیرتر نشون میداد ، البته هنوز کسی نبود که متوجه این تغییر شده باشه ، که اگه بود حتما به روش میاورد.
پیر شدن رو دوس نداره ، به آسمون رفتن رو همیشه به پیری و زندگی ذلت بار ترجیح میده .
کاش آدم ها پیر نمیشدند، کاش سالم و با عزت بار سفر می بستند.