تازه از باشگاه برگشتم . اومدم دیدم آقا محسن کامنت گذاشته که چرا نمینویسی. به قولش دچار سندرم شدم
والا حرفی نمونده باقی .
روزا تکراری سر میشن . روزای فرد میرم باشگاه. روزای زوج هم تا جایی که تایمم اجازه بده ویدیو طراحی نگاه میکنم . خیلی دلم برای طراحی تنگ شده. اما هنوز دستم توان نگه داشتن خودکار برای زمان طولانی رو نداره . نمیدونم چقدر دیگه باید صبر کنم .
سرگرمی جدیدم این بچه گربه شده . شب ها که آقا میخوابه میارمش تو حیاط غذا بش میدم . اما کمتر لمسش میکنم . دیشب وقتی غذاش خورد تو حیاط لم داد و رب ساعتی خوابید . منم داشتم نگاش میکردم . هوا گرم بود اما من بخاطر پیشی حس نمیکردم . دلم براش سوخت که اونقدر خسته و بی جاس که تا غذا خورد خوابش برد . بعد هم بیدار شد و کلی بازیگوشی کرد . نیم ساعتی پیشش موندم بعد بردمش بیرون.
هیچ اتفاق متفاوتی پیش نمیاد.
هنوز با آقا قهر کاملم.
تا جمعه دوره نقاهت یه ماه و نیم تموم میشه و میتونم کم کم شروع کنم به انجام دادن یه سری کارای شخصی خودم . تصمیم گرفتم برای هیچ کاری و هیچ کسی به خودم فشار نیارم. یه هفته درمیون جارو کنم و اگه لازم شد کل خونه رو تو دو روز مجزا جارو کنم که بم فشار نیاد. دیگه اضافه کاری ممنوع.
دلم یه سفر میخواد .
دلم پاییز و زمستان میخواد .
یکی از شاگردام معلوم میشه که دختر دوست دوران دبیرستان منه . آشنایی میده و من میگم بگو مامانت بیاد ببینمش و از دیدن هم خیلی خوشحال میشیم . کی فکرش میکرد که یه روزی دختر دوستم بشه شاگرد من .
چرا دور و بری ها نمیفهمن که شرایط کاری من همینه و زخم به دلم میزنن، چرا اینقدر حقوقت کمه . چرا بیمه نیستی . چرا و چرا .
بخدا خودم میفهمم و اگر راهی بود خودم میرفتم .
خیلی گرسنمه ولی باید با کنترل غذا بخورم .
دلم برای همه تون تنگ شده.
از وقتی عمل کردم نتونستم به همه سر بزنم و مرتب کامنت بذارم ، منو ببخشید. میبینید که حتی اینجا هم زوری هفته ای یه بار یه چیزی مینویسم.
توی ذهنم و افکارم گم شدم .
تو بهترینی دختر
خوبی از خودته آبجی
من اینو بزرگترین و مهم ترین قدم تو میدونم برای آینده روشن
اضافه کاری ممنوع
افرین
همین درسته
هیچ فشاری به خودت و جسمت نیار
سلام تیلو . تو اینجایی . من فکر کردم نیستی . آخه امروز پنجشنبه ست . پس منم الان میام