چشم هایم ...

نبودم چون دوباره به شدت مودی شده بودم و حس های خیلی بدی داشتم.

دارم سعی میکنم یه نوبت چشم پزشک جور کنم که برم ببینم این چشم ها که این همه سال همراهی کردن و ازشون کار کشیدم ، حالا چی شده که اینقدر خسته و خمار و رنجورن.  بالاخره حق به گردنم دارن و باید مراقبت کنم ازشون . فعلا دارم قطره اشک مصنوعی خارجی استفاده میکنم. 

باز هم محوکنم گم شد ، نمیدونم این محوکن چی میشه انگار آب میشه میره زمین تا دوباره پیدا بشه . البته اون سری پیدا شد ، این بار رو نمیدونم واقعا . یکی دیگه درآوردم . یه بار با عصبانیت صداش میزنم میگم بیا بیرون بازی درنیار من کار دارم . یه بار هم با قربون صدقه ، بش میگم من که زیاد ازت کار نکشیدم چرا هی فرار میکنی ، آقا هنوز که جواب نداده، منم رفتم یه نو درآوردم که فکر نکنه اینقدر بش وابسته م و هی قهر کنه بره و دست من تو پوست گردو بذاره. 

میخوام با پول صندوق برم موهام کراتین کنم ، سالهاست دوس دارم و هی میگفتم گرونه . اما حالا که میبینم هی هزینه دکتر رفتن هام زیاد میشه میگم خب یه کاری هم برای دلم کنم،  و قبلش که این ایده رو هی حذف میکردم به خودم میگفتم ساره تو که ۲۴ ساعت روسری سرته ، حیف نیس اون پول بدی برا کاری که نمیتونی از ظاهرش لذت ببری ... خب واقعا هم باید اینطور باشه که من مویی که اون همه هزینه کنم رو باز و پریشان کنم و هی خودم تو آینه نگاه کنم و سلفی بگیرم.  نه اینکه زیر روسری خفه ش کنم.  اما گفتم هرچی باشه دلم لذت میبره اگه چشمام اونقدر فرصت دیدن رو نداشته باشن و موهام زیر روسری پنهون بمونه .

فعلا در حال بررسی هستم . از طرفی هم نمیدونم با این اوضاع وخیم کرونا ، این کار تو این شرایط درسته یا نه . شنبه گفته برم سالن . البته جای تمیز و مطمئن نوبت گرفتم ،  سالن هم خانم که چهره ش کشیدم.  البته خودش که انجام نمیده و هر لاین متخصص خودش رو داره.  ولی از جا و کیفیت کار خیالم راحت . اگه قبول می‌کرد قسطی کار کنه هم عالی میشد . اما روم نمیشه حتی چونه هم بزنم ، زشته ، میترسم فکر کنه بخاطر اون چهره ، تخفیف یا چیزی خواستم .

میدونید من کلا اهل آرایش و مدل مو و تیپ آنچنانی هیچوقت نبودم و شاید هم نشم . در حد خودم عادی و معمولی ولی متناسب و خوب  میپوشم حتی بدون آرایش . اما یه چیزایی واقعا برای لذت خود آدم هست نه دیده شدن و قشنگی مو چه زیر روسری چه بیرون ، البته از نظر من و برای شخص خودم . ولی دوس دارم در کل ...


پ . ن . واکسن زدن هم داره مافیایی میشه .

هرکس پول داره با کانال های خاص خودش میزنه.  مثلا یکی از خانواده های زبان آموز .

خب اگه کسی داره واقعا چرا نباید به داد خودش برسه ، من نظر مخالف و افراطی ندارم .

ولی کاش فرصت برای همه بود .

پدر و مادر دوستم درگیر شدن به شدت و خدا شفا بده.



شیرینی

دیروز رفتم خیاط،  داخل خونه نرفتم و تو پارکینگ صحبت کردیم . قصه ش دراز شد ۷ ماه ، اما هر دو آرامش خودمون رو حفظ کردیم که دلخوری پیش نیاد . من اصلا بدم میاد با کسی دچار اختلاف و دوری بشم ، گاهی از این ضعف شخصیتیم بدم میاد ، زیادیه ... چون گاهی حق با من اما طرف رو اولویت قرار میدم . بگذریم ... قراره زود زود خبر بده برم تحویل .

دیگه چون رفته بودم بیرون به اون دوستم که گفتم سر وصیت نامه با هم خندیدیم سر زدم و دیدار تازه کردم . حدود ۴۰ دقیقه نشستم ، هیچی نخوردم و تکون نخوردم و گفتم پشت سرم مبل رو ضدعفونی کنید فقط .

فقط دوس داشتم خودش و دختراش ببینم . دختراش هر دو شاگردام بودن و من و ایشون تو سالن یوگا هم با هم بودیم و دوستی مون چند سال قوی شد .

گفتم که دوستای خوب زیاد دارم.  هر کدوم بخشی از پازل خالی وجودم رو پر میکنه. 


وقتی با یه صدا یهو میپرم و پلکم یه دفعه باز میشه ، سوز وحشتناکی توش میافته و هی اشک میاد ، نه میتونم باز کنم و نه ببندم بسکه بد سوز میده ، انگار نمک بریزی رو زخم . متاسفانه امروزم همینطور پریدم ساعت ۶ و دیگه نخوابیدم و تا حالا هنوز چشمم درد میکنه . ولی آروم تر شده . دقیقا انگار این چشم رو از وسط نصف کرده باشن یا پاره کرده باشن .



خواهرم میخواست برای پسرش سرویس خواب بگیره ، بش گفتم یه مقدار میتونم بت بدم . هر وقت داشتی برگردون،  وقتی قیمت رو گفت ، دیدم پولی که من میخوام بدم کاری براش نمیکنه ،  دلم خیلی سوخت . من میتونستم دو تومن که تو صندوق بردم رو بش بدم ، گفت دنبال وام هستیم . قبلا مردم وام میگرفتن خونه و ماشین بخرن .... الان .... بماند که همه تون میدونید . ..


مثل هر سال باید شیرینی نخودچی بپزم برای عید ، میذارم برای هفته آخر اسفند قشنگ و دوس داشتنی .

من اونقدر که اسفند رو دوس دارم فروردین رو اصلا دوس ندارم ، شاید بخاطر این که سالهاست با دور تکرار خونه نشینی و میزبانی سر شده بدون تفریح برای خودم . حالا امسال که اگه جاده ها بسته بمونه ، کسی نمیاد .

همیشه دو سه نمونه شیرینی میپزم . اما امسال فقط حوصله و هزینه یکیش رو در خودم میبینم . باید اگه رفتم بازار قالب سری زن نخودچی بگیرم که سرعت کارم بره بالا ، اینجوری مجبور نیستم دونه دونه قالب بزنم و تعداد میزنه . هروقت نخودچی درست میکنم یاد دوست شمالی میافتم که گفته عاشق نخودچی هست .. کاش میشد براش پست کنم...

راستی دوست خواهرم براش برنجی فرستاد از کرمانشاه، سه بسته ، چشم تون روز بد نبینه وقتی رسید شده بود آرد برنج ، چه حیفی شد ، به زور چند تکه سالم ازش دراومد و چقدر تازه و خوشمزه بود . و ما حتی از پودرش هم نگذشتیم واقعا حیف میشد .

کام تون شیرین و لب تون خندون وووووو تن تون سالم

آمیییین

یه جور خاصی خوووب

امروز شکر خدا یه جوووور خاصی حالم خوبه ، با اینکه بازم صبح بدخواب شده بودم ، اما روزم رو با نوازش پیشی ها شروع کردم و یه انرژی گرفتم ، خندیدم و قربون صدقه اون پیشی که بیشتر دوس دارم شدم و پا شدم رفتم پای کارهای هر روز .

تا وسایل کارم پهن کنم ، معلوم شد که امروز هم  من باید آشپزی کنم ، با خنده به مامانم گفتم مامان سه روز پشت هم دارید منو تو آشپزخونه گیر میکنید خندهههههههه.

پلوعدس با برنج چمپا ، عطرش کل خونه رو گرفته و آدم رو مست میکنه . من بار اول برنج ایرانی میپزم حقیقتش.  قبلش هم چندتا سرچ کردم که از آنچه بلدم مطمئن تر بشم و کارم خراب نشه .

مراحل اولیه رو انجام دادم و هی رفتم و اومدم پای تابلو . موسیقی تو گوشم پخش میشه و آهنگ ها رو تکرار و گاهی دلم میخواد باشون بلند بلند بخونم یا تکونی بدم به بدنم ،  ولی فقط در خیالم میره اون چیزی که دل میخواد و منطق رد میکنه و یا حتی شرایط .

دیوونه خراباتی...

کمی نسبت به این تابلو دلسرد شده بودم با استادم حرف زدیم و انگیزه گرفتم و قوی ادامه دادم .


این هفته باید یه روز برم اون خیاط که گفتم و داستانش طولانی شد و حال تعریفش حتی ندارم .


دیشب کاری نداشتم ، البته باید این بار بشینم پای طراحی سوال .


پس چیزی نوشتم که جرات حرف زدن ازش ندارم پیش هرکسی ...  وصیت نامه .

از اونجایی که اوضاع کرونا خیلی بد و این روزا من خییییلی دلتنگ میشم و دل نازک و .... اشک ... دوس داشتم یه چیزایی بعد نبودنم مشخص بشه ،  بازماندگان گناه دارن نباید نسبت به متوفی بی تکلیف بمونن.  خواستم بار خودم و اونا رو سبک کنم .

با یکی از دوستام تو شهر حرف میزدم با خنده بش گفتم من وصیت نامه م هم نوشتم گفت دیوونه ، گفتم املاکم تقسیم کردم بعدا دعوا نشه سرشون کلییی خندیدیم.


کسی از فرداش خبر نداره ، باید حواسمون جمع باشه.


چقدر دلم میخواد پایان کرونا رو ببینم و بغل کنم و ببوسم عزیزانم رو .

از اینکه برای بغل کردن همدیگه باید با ترس و رودرواسی بگیم ،  اجازه دارم بغلت کنننم؟ ؟؟ ناراحتم ..

اون روز دوست دوران بچگی م اومده بود ماهشهر،  دم در خونه سر زد . گفت ساره اجازه دارم بغلت کنم و مگه میشد نه بگم به دلی که اونقدر تنگ بود براش،  یک سال همدیگه رو ندیده بودیم از شروع کرونا .

خدایا خودت به داد برس ، دیگه وقتشه خودی نشون بدی دوست گرامی .


باید برم گوگل کنم ببینم ایموجی ها من چی شده که نمیتونم استفاده کنم ، چون ظاهرا کسی نتونست کمکی کنه . خیلی جاها تو نوشتن پست وبلاگ لازمم میشه ‌‌.

کاش حال عالی امروزم ادامه پیدا کنه ، امروز خیلی حالم خوبه . خودم تعجب کردم .


حال خوبم رو با کلی انرژی تقدیم وجودتون میکنم که این همه سال کنارم بودید تو غم و شادی.

اسفندونه

ترجمه دیشب بالاخره تموم شد شکر خدا .

مدلی که دستمه خیلی از مدل قبلی پرکارتره و کند پیش میره. 

دیروز از روز قبل یعنی جمعه بخاطر بدخوابی ها و سر و صداهای خونه نتونسته بودم هربار ، راحت بخوابم . به حدی که از عصبانیت درون خودم کلی خواستم هرچه زودتر این شرایط بدبختی تموم بشه . اصلا سرحال نبود به حدی که طراحی رو دست نزدم .

به جاش نشستم پای ترجمه و البته قبلش لباس اتو زدم .

امسال خونه ما انگار خبری از خونه تکونی نیس . چون واقعا هم من هم مامانم دیگه توان جابجایی و آویزون شدن به در و دیوار و کابینت رو نداریم . ولی باید حداقل خرد خرد یه کاری کنیم نمیشه بمونه .

حرف کارگر رو هم نزنید که تو مرام خونه ما نیس که نیس . اگه آقا نبود من کار به حرف مامانم هم نداشتم خودم کسی رو میاوردم.

امسال کلاسامون قبل عید تموم نمیشه ولی من گفتم حقوقم رو قبل عید میخوام ، حتی اگه خریدی نداشته باشم ، که ندارم ...

خواهرم میگه تو خرید کن من کیف کنم ، میگم خواهر اون روز هم من بخاطر کیف تو رفتم با خندهههه ،  و کلی خرج افتاد رو دستم ، دیگه نمیتونم بیشتر خوشحالت کنم چون هرچه داشتم رو خرج کردم ،  اونم میخنده .

کاش میتونستم این تابلو رو تا ۱۵ روز دیگه تموم کنم اما فکر نکنم بشه ،  انگار قصه سر دراز داره .

دوس دارم صبح آزاد بشم از طراحی که همین خرده تمیزکاری ها رو بدون فشار و نگرانی انجام بدم . بازار که فکر نمیکنم دیگه برم مگه به اجبار شاید یک بار .

ولی کلا دوس دارم آخرای سال رو به کمی بیخیالی و تنبلی دم صبح سر کنم .

مردم بسکه هی زرنگ بودم و هیچی به هیچی.

اسفند ماه رو باید فقط رفت بازار که خب امسال نمیشه .

اما میشه از هواش با کمترین روزنه ها استفاده کرد و لذت برد.

من اسفند رو دوس دارم ...

همرفیق

تو برنامه همرفیق از مهمان برنامه پرسیدن همرفیق شما کیه ؟


همرفیق خوانندگان خوب من کیه ؟؟؟ دوس داشتید تو کامنت یه کوچولو ازش بنویسید برام .


من خودم دوستای خوب زیاد دارم . یعنی شاید از هرکسی بپرسی چندتا دوس داری که بتونی رو دوستی شون و معرفت و صداقت شون حساب کنی ؟ بگه دو تا یا سه تا .

حالا شایدم بیشتر ، من آمار اجتماعی ندارم .

دوستای من که خیلی خوبن هم حقیقی ها هم مجازی ها. 

سه تا دوست تو زندگی م دارم ، دو تا حقیقی و یه مجازی .

یکی که از بچگی با هم بزرگ شدیم و با همه فاصله ای که حالا بخاطر دور شدن و دیر به دیر شدن دیدارها پیش میاد ، هنوزم از ریشه قوی و محکمه .

یکی که پر محبت و با احساس ، ولی کمتر از اون دو تا با هم صمیمی هستیم ولی برای دوستی مون جور خاصی ارزش قائلیم. 

و اون دوستی که میتونم به جرات بگم همرفیق منه . اختلاف نظر و سلیقه هم داشتیم و این اختلاف بخشی از همه رابطه های خوبه.  ولی این دوستم حس میکنم اون ویژگی های همرفیق بودن رو به شکل پررنگ تری داره . طوری که هرجا حس کنم کم آوردم و تنهام ، جایی که پشتم خالی میشه ، جایی که مشکل پرداخت یا هر نوع مشکل مالی داشته باشم ،تنها کسی که میتونم روش حساب کنم این دوستمه . به هیچ کس دیگه روم نمیشه بگم چی میخوام و چمه ، اما با ایشون راحتم . و واقعا خدا رو برای داشتنش سپاسگزارم. 

امیدوارم دوستی هام همیشگی و رفاقت هام ماندگار باشه .