روزای نامعلوم

روزام و لحظاتم به سرعت نامعلومی میگذره.  همش درحال کار و فعالیت م . اما حس میکنم عقبم . حس میکنم کم میارم . مخصوصا که نمیتونم زود به زود بیام اینجا . دلم براتون تنگ میشه اما ذهن و وقت فارغ ندارم .

چند تا کار آموزش مجازی م رو براتون میذارم . خیلی مونده به حد عالی برسم .


از همه چی بگم .

چند روزه چونه میزنم برای اومدن اینجا . راستش وقت نمیکنم نه اینکه دلم نخواد . با اینکه تازه دیروز رفتم کلاس اما عملا از تایم بعدظهر نمیتونستم بخاطر دخالت های آقا استفاده کنم . نه میتونستم کتاب بخونم و نه طراحی کنم و نه گوشی دستم بگیرم . اینه که ذهنم پر دغدغه هایی میشد که فقط انرژی میگیرن.  صبح ها معمولا وقتم به طراحی میگذره و واقعا وقت کار دیگه ای نمیمونه.  مگر اینکه کار خونه باشه که بخاطرش بلند شم .

ماشاءالله مهمونی ها هنوز تموم نشده.  دو ماه دیگه هم عید فطر و روز از نو روزی از نو.  امروز هم مهمون داریم و کلاس طراحی کنسل شد ولی احتمالا بعدظهر که کلاس ندارم میرم آموزشگاه همون جا کلاس رو میگیرم.  شب ها هم بین ساعت 10.30 تا 12 بازم طراحی میکنم . چون واقعا لازمه بیشتر کار کنم که تو ترم های کمتر و هزینه کمتر پیش برم و به مراحل پیشرفته تر برسم .

فقط خدا کنه ترم جدید زودتر شروع بشه که خسته خونه م دیگه .

باور کنید دیروز که رفتم سرکار تازه احساس کردم تعطیلاتم شروع شده چون اونجا حالم خوبه . از شیرینی هایی که پخته بودم براشون بردم و چه کیفی کردن . حتی رئیس مون هم بود و خورد و کلی تعریف و تشکر کرد .


دستم هم هنوزم درد میکنه و گاهی سر میشه . اما نمیتونم بار رو دوشم رو پایین بذارم .

گاهی تو عید از اینکه سرنوشتم به خواهر برادرم گره خورده و نمیتونم حتی یه سفر تنهایی برم دلم خیلی میگرفت.  واقعا دلم میخواست عید برم جایی مخصوصا جایی که برف بباره.  آخه من تا حالا برف ندیدم . فقط دو سال پیش که رفتیم شمال تو تپه های کنار جاده ها برف یخ زده بود و من عین ندیده ها و البته که ندیده بودم ،،،  رفتم توش و کلی عین بچه کوچیکا ذوق کردم.  البته آقا بامون نبود وگرنه جرات نمیکردم برم و ذوق کنم .

یعنی چی که دختر ذوق کنه

امروز باز داداشم و زنش میان ناهار و حتما اومده که ساز اون سفر کذایی با شرایط خودش و خانمش رو مطرح کنه .

گاهی مجرد موندن خیلی بهتر از زندگی کردن با کسی مثل زن داداش منه یا آقای من .

میبینم حالا که اومدم اینجا دلم نمیخواد برم . دوس دارم هی حرف بزنم . ولی انگار چیزی نمیاد . میدونید چیه هم دوس دارم باشم هم حرف ها درست و متمرکز نمیان .

بذار برم به کارام برسم بهتر .



شهر ماه من

خنده م گرفته نمیدونم چی بنویسم . مربوط میشه به پست دیشب دلم خوش بوده ویرایش کردم . حالا میبینم خوشکلا منو خوندن و ردیابی کردن. 

ولی جون عزیزم اصلا مشکلی ندارم باتون.  شما خیلی برام عزیزید.  حالا میدونید قیافه م چه شکلیه . کجا زندگی میکنم و استاد نقاشی م کیه . و زیر و بم خونه و زندگی م میدونید.  حتی حیاط خونه مون اینجا عکس داره .

حالا اگه اومدید تو شهر من که اسم قشنگش حالا میدونید ،  و جایی منو دیدید حتما برام دستی تکون بدید . خونه مون کلبه درویشی.  اما دلم به وسعت خلیج فارس.  از آقا هم بترسم که ببرمتون داخل ، نگران نباشید میبرمتون بهترین رستوران شهر .

خلاصه حتما دستی تکون بدید خوشحال میشم. 


و اما موقعیت جغرافیایی شهرم . که چند شعبه از خلیج فارس به حوالی یه کیلومتری شهر ختم میشن . خور موسی که خیلی هم معروف از شاخه های اصلی خلیج فارس به شهره. 

تو شهر یه دریاچه نمک داریم که مرکز تفریحی شده   . خیلی بزرگ و جای قشنگی برای تفریح و قایق سواری هست . من خودم رو هم شاید سه یا چهار بار رفته باشم که بیشترش اردوی مدرسه بوده . 

از ماهشهر به آبادان که بخواید برید دو طرف جاده پر آب . تا حدی که انتهاش دیده نمیشه . مگر زمانی که دیگه خیلی خشکی باشه و هوا گرم تو تابستون. 

ولی با همه اینا همیشه کم آبی هست و خونه  ها همه پمپ دارن .

بعد اهواز بزرگترین شهر ماهشهره. 

یه شهر پر از صنایع و پالایشگاه و اجناس گرون قیمت نسبت به شهرهای دیگه استان . ولی خب بخاطر شرکتی بودن و تعداد بالای غیربومی ها شهر از نظر کلاس یعنی کلاس بالاست.  چون شرکت سعی میکنه امکانات رفاهی به نیروهای خودش بده . ما هم که آقا کارگر بازنشسته همون شرکت هست،  با دادن هزینه میتونیم از یه سری از امکانات مثل بیمارستان و باشگاه و فرهنگسرا و چیزای دیگه استفاده کنیم .

ولی در کل من خیلی دوسش دارم . توش بزرگ شدم و ریشه زدم .

دیدید که چقدر برنامه استادم سانسور شده بود  . ایشون راجب مشکلات آب و خاک اینجا حرف زده بودن اونا هم سانسور کردن . خب شایدم چون برنامه یه برنامه تفریحی هست نباید سیاست های دیگه قاطیش بشه و سانسور کردن . به نظر من تا حدی عادیه.

  ولی فلسطینی میتونه بیاد راحت رو سن ایرانی ها از دردش بگه . اینم جالب بود .

دیگه سوالی دارید جووووون ساره من درخدمتم. 

فکر نکنم سوالی مونده باشه .

دوستون دارم زیاد زیاد .

فیلم های نوروزی


استادم امشب تو برنامه عصر جدید نفر اول شدددددد.


سریال زوج و فرد رو  خیلی دوس دارم . هم میخندم هم حس زنده بودن و توجه بین دکتر و آفاق خیلی برام جالب و شیرین .


عشق و علاقه انگار وقتی پنهونی و تو محدودیت باشه خیییلی شیرین تره . چون توش هیجان و شیطنت هست .

دیشب خنده م گرفته بود دکتر حاضر نبود از خونه بزنه بیرون چون آفاق اومده بود . بعد که آفاق رفت این بیچاره دنبال بهونه بود مادرش بپیچونه و بره آفاق برسونه.  خیلی کیف کردم .

دلتنگ تون شدم

امروز حوس کردم بیام بنویسم .

دلتنگ اینجا و شما شدم  .

همه تعطیلات تو خونه پا تلویزیون و  به مهمون داری و نقاشی و گاهی کتاب خوندن گذشت تا الانش با اینکه از در خونه درنیومدم ولی به نظرم زود گذشت . با احتیاط از کنار آقا روزها رو سر کردم .

نگرانی سیل تو خوزستان و دنبال کردن اخبار سرگرمی جدیدم شده .

چند وقته رفتم تو چالش شکر مداوم.  سعی میکنم حتی اگه اتفاق بدی بیفته به جای ناراحتی ، بگم خدایا شکرت. 

بعد عید فقط دو روز کلاس دارم . باشگاه هم از اردیبهشت شروع میشه . امیدوارم ترم جدید زود استارت بخوره که زودتر مشغول کار بشم و تو خونه نباشم .

آقا صبح تا شب رو منبر اصلا خسته نمیشه .

دیروز دختر نازنینش با کل خانواده ش اومده بودن کلا 21 نفر بودن غیر از ما که اهل خونه بودیم . کلی غذا پختیم و کلی اضافه اومده که فکر کنم تا سه چهار روز دیگه اگه بخوایم ازش بخوریم هست . کچل مون کرد برا این مهمونای ویژه ش .


مراقب خودتون باشید دوستان عزیز من .