دلم میسوزه ...

دیشب میخواستم بیام بنویسم اما اونقدر خسته بودم که از 10 رفتم تو رختخواب ولی 12 شب رد شده بود که خوابم برد .

اونقدر خسته بودم که کار طراحی انجام ندادم . وقتی سر کار میرم انرژی م طبیعتا بیشتر مصرف میشه و نمیتونم مثل عید ، شب ها تا 1 کار کنم . صبح هم 8 بیدار شدم.  امروز قرار بود برم باشگاه برای آمادگی جسمانی ثبت نام کنم تا یوگا شروع بشه یعنی اونم برم . اما تا دیشب اینقدر فکر کردم که دیدم اصلا راه نداره . نه میتونم اون همه هزینه کنم و نه میتونم از 7 صبح بیدار شم و تا کارای خواهر برادرم انجام بدم و بدو بدو خودم برسونم باشگاه . بخدا جون اون ساعت بیدار شدن رو دیگه ندارم . تازه ماه رمضان بیاد حالم و خستگی م از این بیشتر میشه.

به احتمال زیاد  فقط یوگا ثبت‌نام کنم .


دلم برای آقا میسوزه . خیلی تنهاست.  چند روز پیش بین خودش و داداشم که مریض درگیری لفظی بدی گرفت و متاسفانه بازم حرمت ها شکسته تر شد . ولی آقا سکوت کرد و درجوابش چیزی نگفت ولی بعد هی حرف ها تکرار و تفسیر کرد . اینقدر تو شکم آدم پا میکنه تا مجبور بشی جواب بدی .

ولی دلم سوخت برای تنهایی ش . برای شب هایی که بی شام از غروب میخوابه.  چرا با خودش و ما این کارو کرده ...



داداشم ساز سفر شیراز رو زد به جبران برنامه قبلی . بچه‌ها بش گفتن اگه خودمون تنها بریم ، میریم اگه نه که هیچ . کلی مذاکرات انجام داد و بعد اوکی گرفت از خانم . ولی ترم جدید من شروع شده و من گفتم اگه مجبورم کنید حرف مرخصی رو میزنم اگه نه که اصلا روم نمیشه تو شروع ترم بگم نمیام . و به احتمال زیاد هم قبول نمیکردن و حق دارن . وقتی نفر اول ساعت های منو پر میکنن و انتظار بالایی دارن ، منم باید منصف باشم . خواهرم گفت بگو بم مرخصی نمیدن آخه زشته الان بگی میخوام برم سفر . دیگه کنسل شد فعلا .


گیییییجم

اینجا دیگه با وجود بحران سیل ، هوا گرم شده و تو خونه گاهی غیرقابل تحمل.  واقعا تابستون و زمستون مشکل داریم و البته بیشتر تابستون یکی سردشه یکی گرمشه.  و بیشتر وقت ها من گرمایی فدا میشم . هیچ تعادلی نمیشه ایجاد کرد .

ترم جدید خدا را شکر از فردا شروع میشه . قرار بود من بخاطر ماه رمضون ساعت آخر رو که 7.15 تا 8.30 هست رو نگیرم بخاطر کمک به مامانم . اولش مدیرمون قبول کرد ولی دیروز گفت کاش بمونی . گفت اگه الان برنامه ت عوض کنی کل برنامه ترم بهار و تابستان به هم میخوره و دیگه نمیتونم ساعتت پر کنم . و اینکه اکثر کلاسات بچه‌ها به شرط حضور تو میان کلاس و اگه نیای اکثرشون نمیان . راضی شدم روزای زوج رو بگیرم فعلا ولی بش گفتم روزای فرد رو فعلا ساعت آخر خالی نگه داره .

من نگران افطار خودم نیستم هرچند که سیستم بدنم طوریه که اگه سر افطار نخورم بعدش هم نمیتونم بخورم و اشتهام کامل بسته میشه . ولی نگرانی م از شلوغ پلوغی کارای دم افطار و بعد افطار.  و اینکه تا برسم خونه با کلی بدو بدو باید به بقیه کارا ادامه بدم . من که عادت دارم به سختی و ترجیح میدم برم کلاس چون واقعا به پولش نیاز دارم . از وقتی میرم نقاشی پول پیشم نمیمونه به زور کمی پس انداز میکنم به این امید که یه روزی ماشین بخرم که با اوضاع اقتصادی جدید دوچرخه هم نمیتونم بخرم .

طبق تجویز مشاورم باید یه ورزش پرتحرک شروع کنم و این یعنی یوگا نرم . چون نمیتونم هزینه دو رشته رو بدم . امروز مسئول باشگاه بم زنگ زده میگه بیا از یکشنبه شروع کن و نگران هزینه نباش . خب مگه میشه بالاخره که باید ماهیانه پول بدم . حالا شروع ورزش پرتحرک و ماه رمضان هم منو دچار نگرانی بیشتر کرده . انگار قاطی کردم و نمیدونم چطور تایم هام و هزینه هام مدیریت کنم که به همه کارام برسم و البته هلاک هم نشم . برم باشگاه قاعدتا سه روز صبح پر میشه و سه روز دیگه میمونه برای طراحی و کارای دیگه . و راندمان کارم میاد پایین . البته خب چیز طبیعیه که نمیشه همه کارا با هم کرد . و من به آرامش نیاز دارم درحین انجام همه این کارها . ذهنم خیلی مشغول شده که چه کار کنم . بازم باشگاه رو تا تموم شدن ماه رمضون عقب بندازم ؟ 

مشاورم تاکید داشت حتما در اسرع وقت شروع کنم .

تازه یه شاگرد خصوصی هم از طرف یکی از دوستام بم معرفی شده که بیچاره اصرار داره من بگیرم میگه پولش به دردت میخوره . اینم اگه اوکی بشه میفته برای صبح ها .


خدایااا گیج شدم .

فکر کنم شما رو هم گیج کردم .