چالش مهربانی

از اونجایی که زندگی همه مون پر شده از دغدغه های ریز تا درشت سیاسی اجتماعی و اقتصادی و اینجا هم خیلی سوت و کور شده دلم خواست با هم بریم تو یه چالش.  البته با اجازه نگار خانم.
کمتر از چیزای منفی که به هر طریقی میشنویم گزارش بدیم . کمتر انتقال بدیم . کمتر واژه های درد رو مزمزه کنیم . این روزا متاسفانه همه مون شدیم شهروند گزارشگری که فقط خبرای بد داره . بیایم واقعا کنترل کنیم خودمون رو . اگرم حرفی به میون اومد بحث رو به جای خوب پیش ببریم. 
کیه که ندونه این روزا دور و برش چی میگذره. 
من میگم بریم تو چالش مهربانی.  از امروز منفی ها رو بذاریم کنار و سعی کنیم هر روز دل یکی رو شاد کنیم . این شاد کردن حتما به معنی صرف هزینه نیس . بلکه ایجاد یه لبخند رو لب یه نفر . دادن حال خوب با یه جمله ساده . یه کمک معنوی یا درصورت امکان مادی .
و بیایم اینجا ازش بنویسیم اصلا حرف ریا در کار نیست.  وقتی از تجربه هامون بگیم میفهمیم که چقدر مهربونی کردن آسونه و نباید تو معادن و چاه ها دنبالش بگردیم. 
من امروز اول صبح طرحی رو که کار کرده بودم گذاشتم جلو رو که وقتی خواهرم بیدار میشه با دیدنش قبل از هر کاری لبخند بزنه . و چقدر هم ذوق کرد از دیدن کارم. 
شاید خیلی کوچیک و جزیی باشه . اما کاش هر روزمون با یه لبخند کوچیک اما ته دلی شروع بشه حالا هرطور که پیش بیاد. 
براتون قشنگ ترین اتفاقات خوب کوچک و بزرگ رو آرزو میکنم.

بچه‌ها هنوز مشغول طراحی ساعت هستم آناتومی هم هیچی نکشیدم.  تازه از باشگاه اومدم رب ساعتی میشه البته .

تموم شد حتما نشونتون میدم . روزگار به روال تکراری ش سپری میشه و حرف تازه ای نیست.

ذوق اندر ذوق

دیروز تو کلاس نقاشی ترکوندم ...

کلی کار برده بودم و استادم چقدر ذوق کرد و از همه کارا خیلی راضی بود . گفت کارات در حدیه که من دارم دنبال ایراد و اشکال توشون میگردم. استادم گفت من اینقدر قشنگم یا تو اینقدر خوب کشیدی !!! یاد کامنت دوست گلم ریحانه افتادم.  گفتم وای یعنی اینقدر خوب شدن گفت عالی کشیدی. 

منم داشتم ذوق مرگ میشدم از اون همه تعریف جلو بچه‌ها. 

چون این یوگا نداشتم تونستم کلی از وقتم استفاده کنم . و کلی کار ببرم و چقدر لذت بردم .

از امروز یوگا شروع شد . باید باز بیفتم تو دور تند و مدیریت زمان که بتونم کارام برای این شنبه هم آماده کنم .

کلاسای زبانکده داره کم کم تشکیل میشه و خیلی خوشحالم که با درآمد کمم کلی عزت و احترام دارم . شاید تجربه و درس این زبانکده جدید این بود که بیشتر قدر محیط کار فعلی م رو بدونم و انرژی بیشتری براش بذارم چون داره بم انرژی مثبت میده . حتی روزایی که ساعت اول کلاس ندارم میرم اونجا و با هماهنگی دفتردار میشینم تو کلاس نقاشی میکنم که وقتم هدر نره و بسیار سپاسگزار این محبت شون هستم . بعد عید که رفتم کلاس  دو تا ماگ هدیه دادم به دفتردارامون و چقدر ذوق زده شدن و تشکر کردن.  خودمم لذت بردم. 

باید بیشتر چشمام را به زیبایی های کوچیک اطرافم باز کنم.