بخاطر قطعی های اینترنت و تداخل استفاده از فیلترشکن، اینجا برام باز نمیشد . حواسم نبود باید فیلترشکن خاموش کنم که بتونم اینجا رو باز کنم .
حال خوب رو که کل ایران باش فعلا بیگانه ست .
خونه ما هم شرایطش شبیه شرایط کشور شده ، انگار رهبر که نباشه هیچی جای خودش نیس ، و هرکسی به یه دلیل و توجیهی میخواد یه حکمی صادر کنه و خودی نشون بده ، شرایط استیبل نشده .
کلاسام کم کم داره استارت میخوره .
جواب کامنت سمیرا جان
چون یه ریشه هایی تو درون ما هست که قطع نمیشن و هی جوونه میزنن و نمیذارن ارتباط مون با طرف قطع بشه ، مخصوصا که پدر و مادر یا خواهر برادر باشه ، حتی اگه اذیت کنیم همو بازم یه جایی دلمون برای هم میره . چون من تو دلم زود کینه ها آب شد ، زود فراموش شد ، زود بخشیدم و برای همین خییییلی زود دلتنگ شدم . و مطمئنم تا خودم تجربه نمیکردم محال بود این حال رو از کسی باور کنم .
و اما بالاخره جمعه دامادمون و داداشم دست به کار شدن و تونستیم اون اتاق کوچیکه که البته ماما توش میخوابید و میخوابه رو مرتب کنیم . خدایی اگه همت دامادمون نبود هیچی پیش نمیرفت. یه طبقه قوی زد رو دیوار و کلییی وسیله رفت بالا تو طبقه و فضایی بیشتر از یه گوشه برای من باز شد
کلی چی جابجا کردیم، کلی چونه زدم برای انداختن یه سری چیزا ، که البته صد تا یکی جواب میداد.
ما آدم های وابسته به دنیا ، خیلی بارمون سنگین .
من بعد فوت بابا فهمیدم نباید خیلی بار بازماندگان رو سنگین بذارم و برم . البته که بابا وسایل زیادی نداشت اما مدیریت درست همونا کار راحتی نبود ، بماند که یه ماشین و خونه هم موند برای حساب کتاب های بیشتر .
اما من بخاطر دختر بودنم و بخاطر کار و حرفه هنری م ، وسیله زیاد دارم و هربار مرتب میکنم حتما یه چیزایی خارج میکنم . اما هنوزم بارم سنگین ، گاهی بشدت عصبی میشم ازین همه وسایلی که دارم .
داشتم میگفتم ...
حالا جا خوب باز شده تو اتاق ، دلباز شده . و میتونم بعدا پنجره رو عوض کنم چون بارون رد میکنه ، دیوارش گچ ریزی داره ، میتونم حالا نه لزوما کاغذ دیواری ، ولی یه پوشش خوشکلی برای قسمت خودم روش کار کنم که نما بگیره. درحال حاضر بخاطر اینکه محل خواب ماماست و حاضر نیس بره جای دیگه بخوابه ، من خیلی توش آزادی عمل ندارم وگرنه یه میز کار میزدم توش یا هرکار دیگه ای . فعلا درهمین حده که هی برم نگاش کنم و از دلبازیش لذت ببرم ، چون باورم نمیشد اینقدر جا باز بشه . فعلا که بخاطر قطعی اینترنت و عدم دسترسی به واتس اپ ، هیچ کلاس آنلاینی نمیتونم برگزار کنم ، شرایط اجتماعی هم دل و دماغی باقی نمیذاره که برم بوم بخرم و دست به رنگ بشم . و چون این بار میخوام مدل های اروتیک کار کنم نمیدونم حضور مامان تو اتاق رو چطور مدیریت کنم ، حتما میپرسه اینا چیه میکشی و برا کی؟
یه کم بگذره ، دست به کار که بشم یه فکری هم برای سوالات ماما میکنم .
فعلا عکسی از اتاق نمیتونم بذارم چون هنوز کم و کسری داره ، هنوز چندتا چیز تو اتاق مونده که گوشه رو پر کرده ، اما اوکیش کنم حتما عکس میذارم .
سقف ایرانتی ش تو زمستون میچکه و قراره روش سیمان کنیم ، ایزوگام هم داره اما فایده نکرده .
اما تا همین حد هم برای من عالیه و خوشحالم.
راستی گفته بودم پوستم چقدر خشکه ! آمار مراقبت پوستی با دستگاه تو سالن آرایشی را گرفتم دیدم هزینه خیلی زیاده ، هر جلسه ۷۰۰ . بعد یه مشاوره با چی نپوشیم گرفتم گفت اصلا نیاز نیس این هزینه رو کنی ، گفت ویتامین سی و مولتی ویتامین و زینک با آب زیاد بخور و روتین هر روز رو پیش ببر ، الان یه هفته بیشتر شده که قرص ها رو میخورم ، فعلا بدک نیس ، تا پاکسازی بشه خب مدتی طول میکشه ، هلاک شدم از دسشویی رفتن اما میخوام ادامه بدم .
هنوز داداشم چونه سیاه دراوردن رو بام میزنه ، گفتم بذار یه کم دیگه بگذره ببینم حال دلم چی میگه .
خیلی سعی میکنم زودتر زندگی عادی رو پیش ببرم اما خیلی راحت نیس .
درست میشم هنوز زمان لازمه .
آیدی تلگرامم
https://t.me/ssamo8
نتونستم تو پست ثابت شغلی ادیتش کنم . بلد نبودم برای همین اینجا گذاشتم برای مخاطب عزیزی که پرسیده بودن .
اونقدر مشغله ها و مشکلات داخلی و بیرونی زیاد شده که نشد بیام بگم ، همون دوشنبه هفته پیش رفتم سر زدم به خواهرزاده م و کادوش دادم ، داداش رسوندم و کمتر از یه ساعت که رفته بود برای کاری ، اومد دنبالم . اولین بیرون رفتنم بود بعد از فوت بابا ، یا به عبارتی اولین مهمونی . خب خیلی هم نشد که بشینم به حرف ، اما خوب بود، چون استرس نداشتم و چون مخفی کاری نیاز نبود .
و اینکه با خواهر آژانس گرفتیم و یه سری لباس تعمیری و دوخت داشتیم که بردیم خیاط ، و تا کارمون تموم بشه هوا رو به تاریکی بود ، تصمیم گرفتیم پیاده تا خونه برگردیم ، هوا خنک نبود ولی اینم یه رفتار و کار متفاوت بود برای من .
این مدت اصلا حال و روز خوبی نداشته و ندارم ، دیگه از خیلی چیزا اینجا نمیتونم بنویسم. فقط دلم میخواد همه این روزهای سخت و تلخ زودتر رد بشن و راحت بشم .
تو فکرم اولین حرکت هنری رو که زدم عکسش رو اینجا براتون بذارم . اما هنوز جام اوکی نشده ، هنوز بوم نخریدم و هنوز درحال هندل زدن هستم تا این موتور خاموش مجددا روشن بشه و به کار بیافته .
و عمیقا جای زخم نبودنت درد میکنه ... فقط برام دعا کن .