پرستار شیفت شب

من هنوزم دارم سعی میکنم رو حال مثبت باشم. 

اما گاهی واقعا خارج از تحمل اعصاب و روانم میشه . دیشب هم نخوابیدم ، چشمام الان خیلی خسته و بی جونه . 

از پرستاری خسته شدم . نه روز دارم نه شب . دو سه ماه بیشتره که وارد بحران مزاجی خواهرم شدیم و تا یه چیزی میگم یا راه حلی میدم ، بم میگه بد نیس کمی خوددار باشی . یعنی باید کلا سکوت کنم و بذارم همین خواب شب هم کاااامل ازم گرفته بشه . دو روزه که دوباره تشدید شده و منو خسته کرده این وضع . هر روز خودمو نفرین میکنم که کاش ازین زندگی راحت بشم . داره به جایی میرسه که حتی دست و پاش رو من باید جابجا کنم تا بتونه مثل روز قبلش باشه . دیروز کل صبح من از ۷:۱۵ که صدام کرده تا ۱۰ صبح من گیر سرویس دهی و تعویض لباس و شستن بودم . یعنی دلم میخواست جیغ بزنم از فرط بدبختی و استیصال.  

امروزم هنوز حالش خوب نشده ، یه دنده و کله شق .‌‌

والا آدم وقتی به یکی احتیاج داره ، اندازه سر سوزن هم به طرف باید حق بده و یا به نظراتش احترام بذاره . نه فقط ازش کار بکشه . 

خیلی عصبی ام و نمیدونم چکار کنم . 


نظرات 7 + ارسال نظر
مینا چهارشنبه 27 مهر 1401 ساعت 15:59

بنظرم …والا اصن نظری ندارم خیلی سخته!!!

ریحانه جمعه 20 اسفند 1400 ساعت 20:36

نگرانت هستم و به فکرت هستم. فقط نمیخوام با پیغام دادن مزاحمت بشم :*** منتظر پست جدید بدون رمزت هستیم :***

#کوفت بگیره شرایط و ادمهایی که فقط توقع دارن و کوچکترین درک و همدردی ندارن

مرسی عزیزم
ظاهرا رمز یادت رفته ها
نگران نباش من پوست کلفتم

زینب چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت 11:38

هیچ کس تا جای تو نباشه درک نمی کنه چقدر سخته. با برادرهات این شرایط رو در میون گذاشتی؟؟ خودت مریض بشی از این همه فشار و شب نخوابی کسی هست بهت رسیدگی کنه؟

بله داداشم میدونه ، اون روز خسته بودم بش گفتم.
نمیدونم والا چی بگم زینب جان
هیچ کس

سمیرا چهارشنبه 11 اسفند 1400 ساعت 00:20

سلام
حالا ک مجبوری کامل بهش خدمات نده
چرا عذاب وجدان میگیری
این همه سال ب اندازه کافی خودتو وقف کردی
ب کارای خودت تمرکز کن
مگه تو اونو زاییدی
والا

سلام عزیزم
من یعنی تا جایی که تونستم جوری رفتار کردم که مثلا وابسته نشه ، اما هم بدنش روال افت رو پیش برده و هم خودش دیگه تلاشی نمیکنه .
خیلی سخته این شرایط هم برای اون هم من

یک خانم سه‌شنبه 10 اسفند 1400 ساعت 13:54

طبق طبق ارامش و سلامتی برای شما و خواهر گلت ارزومندم

ممنونم عزیزم
شما هم همینطور

فرشته سه‌شنبه 10 اسفند 1400 ساعت 02:49

زندگی با ادم مریض احوال خیلی سخته خیلی زیاد این روزها اینو درک کردم خدا کمکمون کنه

خییییلی
آمییین ، خدا صبر بمون بده

ریحانه دوشنبه 9 اسفند 1400 ساعت 11:51

حق داری بخدا.
نمیشه قبل خواب یه مسکن و یه خواب آور سبک بخوره که حداقل شب را خواب باشه و خودش و تو اذیت نشی؟

واقعا میفهمم وقتی مریض همکاری نمیکنه، آدم دلش میخواد خودش را از ارتفاع پرت کنه پایین. وعه

آره دیگه تو کامل منو میفهمی .
حرفم گوش نمیده .. یه موقع هایی صد تا یکی که خودش قانع باشه میخوره . بیشتر وقت ها نه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد