ِبی احساس

بازم  داریم می‌رسیم به ته سال ... 

به ته همه آرزوها و برنامه های یه سالی که گذشت ..‌‌.

باورم نمیشه که اول سالی که اونقدر توش زجر کشیدم و روحیه م افتضاح ریخت به هم،  رسیده به تهش .

خوشحالم که تموم شد . 

خوشحالم که یکی از عوامل بدحالی اون روزای من ، که میتونست تا الان کش بیاد ، تو چند روز تموم شد . ولی منو تا چند ماه مریض کرد . یه معرفی نابجا برای ازدواج ، میتونه زندگی آدم رو نابود کنه . 

خوشحالم که پا گذاشتم روی ترس ۱۶ ساله ی موندن تو اون زبانکده ، و دراومدم از جایی که فقط ازم بیگاری کشیده شد . 

خوشحالم که از مهر شروع به کار با قلمچی و زبانکده جدید کردم . 

خوشحالم برای همه روزای سخت و دردناکی که رد شد ، و مطمئنا چالش های زندگی از این بیشتره و تهش اینجا نیست . 


گفتم که آخرای سال ، کلا دلم  رو قِلقِلک میره . عین یه بچه همه چی میخواد . کوچیک و بزرگش مهم نیس . واجب و غیرواجب بودنش مهم نیس . 

دور و نزدیکی ... خوب و بدی ..‌.

اینجاست که دل پَر میزنه و عقل دنبالش میگرده و میخواد رامش کنه .

دل بهونه گیر میشه و عقل تو سر خودش میزنه . 

اصلا چرا اینا همیشه با هم کَلکَل دارن ، چرا به سختی با هم کنار میان . 


دلم کنسرت رفتن میخواد تو ترکیه و دبی . 

تبلیغات کنسرت شادمهر عقیلی ، و آهنگ بی احساس  که داره تو گوشم میخونه و میخونه ، باعث شد دلم بخواد برم کنسرتش  ، اما من کجا و شادمهر کجاااااا.  

من آهنگ و سبک خاصی گوش نمیکنم ، هرکس تو اون لحظه تونست صداش رو گره بزنه به قلبم ، گوشم هم خودش رو بشون گره بزنه و همراهی کنه . اونو گوش میدم . گاهی حتی شجریان هم حالم رو خوب میکنه . 


دلم خرید میخواد ، البته خداییش اصلا ولع خرید ندارم ، اما همانطور که گفتم کفش باید بخرم ، اینجا گیرم نیومده ، اینستا هم خیلی گشتم هنوز تصمیم گیری نکردم . حرف اهواز رفتن و بازارش پیش اومد اما من گفتم تو این اوضاع اومیکرون  اصلا نمیشه ریسک کرد تو اون بازار شلوغ که آدم زور راه میره ، پس احتمال خرید اینترنتی همچنان بالاست . راستش دیگه چیزی نمیخوام  چون دو ماه پیش سه تا مانتو دوختم و میشه گفت هنوز دو تاش رو اصلا نپوشیدم،  ولی خب اگه میرفتیم بازار ، احتمالا قلقلک غالب میشد بر عقلم و میخریدم.  

دلم سفر میخواد ، چیزی که همیشه میخواد  و هیچ وقت نمیشه بگه نه و بخواد با چیزی جایگزینش کنه . 

دلم هوای تازه میخواد و یه پنجره باز که پرده رو بزنه کنار و بیاد تو آغوشم . 


مثل همیشه دلم رفتن میخواد . 


میبینید چقدر حال این دل خرابِ این روزا ... 

تا آخرای اسفند من همینم . و این یعنی من هنوز زنده م .

یعنی ساره هنوز شور زندگی داره ، یعنی هنوز دلش میتپه و این واقعا منو خوشحال میکنه . دلم نمیخواد قبل جسمم ، قلبم بمیره . 


من به ساره خیلی بدهکارم ، به دستاش به پاهاش ، به سرش و چشماش ...

من به ساره یه سفر مجردی در حد وی آی پی بدهکارم . باید یه روزی این جایزه رو بش بدم . باید دستش رو بگیرم و بگم بریم مامان ، دستم و بگیر و رهام نکن ، میخوایم دو نفره بریم جایی که همیشه آرزو کردیم . 

آرزو ... آرزو 

چرا سفر رفتن باید برای من اینقدر سخت و محال میبود که باید بخاطرش آرزو کنم ... اینجا میرسم به اون نقطه که ساره برای رسیدن به هررررر چیزی جون کنده و باید بِکَنه . 

شاید اینجور شیرین تر باشه ... خوش بینانه نگاش کنم بهتره . 


دلم یه عشق میخواد ، یه عشق که زنگ بزنه بگه بیا دم در ، منم راه نرم ، پرواز کنم پرواااااززززز... جلو در سورپرایزم کنه و یه باکس هدیه خوشکل جلوم بگیره و بگه روز عشق مون مبارک و من بپرم تو بغلش . با ذوق و هیجان جعبه رو باز کنم و فقط توش عشق ببینم و البته یه بلیط هواپیما برای یه سفر دو نفره لیلی مجنونی . 

یه عشق که همه قایمکی های عاشقی رو باش تجربه کنم . 

چه کردی با من امروز شادمهر ... خوبه که داری هی تو گوشم میگی بی احساس . اما من هنوز احساس دارم و هنوز حالم خوبه . 


یه چی میگم بخندید ...‌ گاهی تو کانون که میرم تو آسانسور ، یه دفعه ذهنم هندی میشه و یاد شاهرخ خان عزیز میافتم ، میگم چی میشد عشق من تو همین راه پله ها و آسانسور یه دفعه بدوه دنبالم و با ادا و اشاره ابراز وجود کنه و به بهانه سوال جواب جلو راهم سبز بشه و بپره جلو در آسانسور و سعی کنه حرف بزنه اما هنوزم سرخ و سفید بشه ... از دست این شاهرخ خان و فیلم های هندی .

چقدر تو بچگی از ترس و منع بزرگترها ، از زیر پتو و دزدکی فیلم هندی نگاه کردیم ، چه نسلی بود این نسل دوره ۶۰ ... خدایاااااا . 


رسما امروز رد دادم ... رد از نوع خوبش 


امروز نمیخوام درس بخونم ، میخوام بعد از این پست شیرین ، بشینم یه فیلم نگاه کنم .

اینجا بمونم،  انگار حالا حالاها کلمه پشت کلمه و با عجله میزنه بیرون .



همه روزهاتون به عششششققققق. ‌‌..

به سلامتیییی ...‌

به شادی به خوشحالی . 

نظرات 3 + ارسال نظر
یک خانم سه‌شنبه 26 بهمن 1400 ساعت 17:45

ان شاالله حال دل همه عزیزان خوش

انشاالله برای همه

تیلوتیلو دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت 10:54 https://meslehichkass.blogsky.com/

همینطوری پرشور و شوق بمون برامون

سعی میکنم عزیزم

عابر دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت 10:45

سلام . خدا رو شکر که سرانجام کارهات به خیر ختم شد مسافرت هم اگه از کرونا نمی ترسی میتونی بگی جلسه سراسری و سمینارِ مثلا کیش(خدا منو ببخش) . امیدوارم به همه آرزوهات برسی

خدا منو ببخش
میبینی خواهر عجب حالیه که یا باید دروغ بگی و با ترس لو رفتن بری سفر و ریسک خطر
یا باید کلا بذاری کنار تا فرصت طلایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد