امروز یه روز فوق العاده ست

از تو رختخواب با این حس و حال خودمو بیدار کردم که امروز یه روز فوق العاده ست .

پا شدم کار خواهرم کردم و صبونه  تست جو و پنیر گردو خوردیم .  تست جو پایه ثابت صبونه منه چندین سال . به استثنای وقتایی که گیرم نیاد .

بعد گوشی رو چک کردم و دیدم از طرف شرکت ترجمه ای که چند وقته قراره با هم کار کنیم و درحال بررسی شرایط هستیم و یکی از خوانندگان و دوستان خوبم اینجا معرفی کرده ، چند تا پیام و فایل اومده بود که چک کردم . کار ترجمه ای نبود اما شرایط شروع کار رو توضیح داده بودن تا تو اولین فرصت کار بفرستن برام .

من کمی شاید بیشتر از کمی تو وورد و اکسل مشکل کارکردن دارم ولی باید یاد بگیرم .

لپ تاپ رو گذاشتم تو شارژ که جایی لازمم شد گیر برق نباشم .

میز کارم که از پودر و زغال، چرک شده بود رو با مایع و وایتکس تمییییز شستم . عین اولش شده کییییف کردم . هر یه مدت یه بار تمیزش میکنم. 

بعد باید بشینم پای طراحی و اتمام کار تو دست و شروع کار جدید ، البته بعد از انجام دادن بازم کار خواهرم .

ظهر هم کلاسام از امروز استارت میخورن و تدریس شروع میشه ، باید فول انرژی و با انگیزه بیشتر کارم رو شروع کنم .

یعنی میاد روزی که من اتاق دار بشم ؟؟؟

یا حتی خونه خودمو داشته باشم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

این سوال دومی برای خیلی از مردهای متاهل هم معجزه شده،  اما حداقل میتونم آرزو کنم ، آرزو کردن من ربطی به قیمت دلار نداره. 

یه مجسمه رو میزی یوگایی دارم که دوس داشتم تو اتاقم رو میز کارم همیشه جلو چشمم باشه ، اما همیشه تو تاریکی کمدم قایمش کردم .

خدایا من یه اتاق خواب شخصی برای خودم میخوام . زیر این درخواست منو امضا کنه ... خواهش میکنم .

من برم دیگه که کلی کار دارم .

روزتون فوق العاده باشه دوستان خوب من.

دختر موصاف مشکی

تماشای فیلم برام یه فعالیت جدید و تازه ست . پیش میاد در هفته سه چهار تا فیلم ببینم . روزی یه دونه ، شایدم بیشتر از سه چهار تا در هفته . واقعا لذتبخشه.  کمی از دنیاهای دیگه رو تو مستطیل گوشیم میبینم و از اون حاشیه و حصار محدود دور خودم دور میشم . تازه کلی کلمه و جمله با لهجه اصلی برام تکرار و تمرین میشه .


عصرها هم که میرم آموزشگاه برای کار دفتری ، وقتی کاری ندارم ، نمونه سوالات ترم جدید رو طرح میکنم که از تایم صبحم کمتر زده بشه و استفاده مفیدتری کنم . صبح ها خیلی زود بیدارم ساعت ۶ و ۶:۳۰ و اینو خیلی دوس ندارم . البته از جام بلند نمیشم تا ۷:۳۰ .


خیلی بده که از نبود کسی حس کنی نفست راحتتر بالا میاد و سبک شدی . راحت راه میری . راحت حرف میزنی . به خودت اعتماد به نفس داری . احساس مجرم بودن نمیکنی . چیزی سخت و تاریک نیس . انگار الفبای زندگی برات آسونتر میشه و لذت مشق دبستان رو یادت میاره . یعنی دورانی که بیخیال بودی و نفهمیدی چی به چیه . نفهمیدی سختی یعنی چی . بی محبتی و بی توجهی دیگران یعنی چی . کینه و نفرت چیه و فاصله چیه . دوری و فرار چیه . جایی که اگه دلت میخواست مشقت رو از پایین صفحه به بالا بنویسی هم میشد و این کارو کردی و معلمت دعوات نکرد . تونستی یه قانون رو رد کنی و متفاوت رفتار کنی . بچه که هستی آرزو داری بزرگ بشی که مثلا به آرزوهای بزرگیت برسی  ولی وقتی به ایستگاه بزرگسالان میرسی میبینی اَه چه جای بد و تاریک و نچسبیه.  حالا میخوای برگردی به همون دفتر مشق و همون دختری موصاف مشکی که همیشه موهاش مصری کوتاه میکرد و همه میگفتن تو شبیه کره ای ها هستی . اون موقع بدش میمومد بش بگن کره ای اما حالا میبینه کره ای ها خیلی هم زیبان.  ولی شباهت زیادی با اونا در خودش نمیبینه .

هنوز تو خودش میگرده و سخت میتونه خودش رو بشناسه . هنوزم از خودش فرسنگ ها دوره .