بارون

بالاخره شهر منم بارید .

دیشب تنها بودیم . تا صبح بارون و رعد و برق بود . خیلی چسبید . یا نمیباره یا یه سر میباره . مامان و آقا باز رفتن آبادان . صبح تا حالا میخوام بیام بنویسم وقت نشد.  امروز هم بطور متناوب بارون داشتیم . هوا نسیم خنک داره . دلم قدم زدن میخواد .

دیروز رفتم شرایط باشگاه رو پرسیدم . هم زمانش و هم هزینه ش و هر روز بودنش دغدغه های اصلی بودن و هستن . اگه روزای فرد برم یوگا و زوج برم آمادگی جسمانی،  دیگه وقتی برای کارای دیگه برام نمیمونه . ثبت نام نکردم . فعلا دارم فکر میکنم. 

دیروز دوستم اومد پیشم . پیش من و خواهرم نشست . پس خیلی اومدنش بم نچسبید .

با شیشه های خالی مربا ، جاشمعی درست کردم . میخوام ببرم دفتر آموزشگاه.  آخه برا دفتر کانتر زدن . گفتم یه چیزی برای دکور روش درست کنم .

از ساعت 4 تا 8.30 میرم تو کلاس . انگار وارد دنیای دیگه ای شدم . همه چیز بیرون از خونه همون بیرون میمونه و من میشم یه معلم فوق العاده صبور . که گاهی خودم از این همه صبر و حوصله م دربرابر شیطنت و تنبلی بچه‌ها،  تعجب میکنم .

چقدر کار و برنامه دارم . گیج میشم تا یکی یکی انجامشون بدم .

برم به بقیه کارام برسم .

پست رژیم

800 گرم کاهش وزن داشتم و 3 سانت کاهش سایز .

حس آدمی رو  داشتم که میخواد کارنامه بگیره .

بدون ورزش این شد نتیجه کار . انشاءالله این ماه ورزش رو جور میکنم که روند سریعتر بشه .

مجبور شدم نیم ساعت زودتر از مسئول مون اجازه بگیرم و برم دکتر که به خونه دیر برنگردم. 

حالا حس میکنم اراده م بیشتر هم شده .

تازه به خودم میگم 800 گرم یعنی دیگه یه کیلو .


امروز دوستم نیومد . منم دو تا نمونه سوال طرح کردم و کارای قبلی طراحی م رو مرتب کردم که به عنوان نمونه کار ببرم برای خواهر دوستم . خود این کار کلی وقتم رو گرفت . ولی راحت شدم .

امروز دلم برای اینجا تنگ شده.  برای نوشتن از یه حال خوبی که آرزو میکنم نصیب همه مون بشه .

دیشب با حس پوچ صدرصدی رفتم تو جام که بخوابم . شام هم نخورده بودم . از ساعت 4 تا 8.30 هم با کلی شاگرد سر کرده بودم . یه دفعه دلم خواست که بمیرم ، خیییییییلی زیاد . البته یه حس سبک بود و دوست داشتنی.  حس بدون ترس و وحشت از مرگ . خالی خالی شده بودم . با افکارم لولیدم تا خوابم برد .

و صبح باز بیدار شدم که یه روز دیگه رو سر کنم .

امروز باید سوال طرح کنم . دوستم قرار بیاد پیشم .

برای کلاس طراحی رفع اشکال با یه استادی که خواهر دوستم میشه هماهنگ شدم که انشاءالله از بعد تعطیلات شروع کنم . فعلا یه طرح چهره داده که باید اتود یا همون طرح خطی ش رو بکشم . و کلی از کارای قبل رو مرتب کنم که ببرم براش ببینه .


برم به کارام برسم چون دورم شلوغ شده و تمرکزم از بین رفته .

برام دعا کنید رها و خلاص بشم .


راستی امشب باید برم چکاپ وزن و سایز . مجبورم بعد کلاسم برم و چالش بزرگیه.  ولی میرم .