سرمای زمستونی

سرما به شهر گرم ما هم رسید . و چقددددر من خوشحالم و شاکر . شاکر بخاطر این سردی که دو سالی بود نداشتیم.  شاکر بخاطر آسمون آبی صاف و آسمون ابری نمناک.  شاکر برای نم نم رطوبتی که به صورتم برخورد میکنه وقتی تو کوچه در حال رفتن هستم . شاکر برای لباس گرمی که دارم که بپوشم . شاکر برای غذاهای گرم و خوشمزه مادرم . شاکر برای حال دلم .

خیلی وقت نمیکنم بیام بنویسم . یه طرح جدید با حجم کار بالا تو دستمه که سعی میکنم وقت های خالی م رو بذارم براش . چون باید سایه بزنم و با مداد خیلی طول میکشه .

هنوز کار مداد رنگی شروع نکردیم . استادم گفته شاید از هفته بعد یه طرح بمون بده .

من عاشق زمستانم و سردیش. 

با تمام وجودم سعی میکنم ازش لذت ببرم و حسش کنم .