درون من


یه دوستی دارم تو رشت که از طریق همین وبلاگ با هم آشنا شدیم . ایشون شروع کننده محبت بود و شروع رابطه حقیقی رو پیشنهاد داد . و از آنجایی که تو کامنت ها محبت زیادی به من داشت خیلی خوشحال شدم که رابطه م واقعی کنم . شهریور 96 بود که شماره رد و بدل کردیم و دوست شدیم .

این دومین تجربه من از تبدیل دوستی مجازی به حقیقی بوده و هست . تجربه اول اصلا خوب نبود . طوری که دیگه اصلا دلم نخواست رابطه های مجازی م رو حقیقی کنم .

اما این تجربه چیر متفاوت و شیرینی بود .این  دوست من متاهل و یه دختر هم داره .

مرتب با هم در ارتباط هستیم و حس میکنم سالهای سال این دختر رو میشناسم.  اینقدر باش راحتم که خدا میدونه .

البته دوستی با من شاید اتفاق خوشایندی نباشه بخاطر مشکلات و محدودیت هایی که دارم .

حالا اینا رو برا چی گفتم .... راستش خیییلی دلم میخواد یه روزی بشه که من برم رشت پیشش.  یه امیدی ته دلم هست که شاید دیر یا زود بتونیم همدیگر رو ببینیم و خوش بگذرونیم.  شاید خیلی سال بعد . خدا میدونه ...

دوستی هاتون خیلی برام ارزشمنده و اینو بارها گفتم و بازم میگم .

دیشب افطاری خونه داداش خیلی خوب بود . با وجود همون منبرهای تکراری،  اما بم خوش گذشت.  خیلی زحمت کشیده بودن داداش و خانمش.  خدا بشون سلامتی بده .

کامنت یکی از مخاطبین ذهنم رو درگیر کرده . راستش خوندن کامنت منو شرمنده خودم کرد . مهارت دوس داشتن خانواده !!!

مثل مهارت زبان ، نقاشی ، آشپزی و شیرینی پزی. ..

شاید من اونقدر گرفتار مشکلات اومده از سمت اونا بودم که خیلی رو این مهارت کار و تمرکز نکردم .

و البته اگه جای من بودید هم نمیتونستید این مهارت رو بیشتر کسب کنید ولی با این حال من هیچ وقت تقصیر و کم کاری خودم رو انکار نمیکنم . گفتنی ها رو اینجا زیاد گفتم .

شاید راهی باشه که بیشتر خونه و خانواده م رو دوس داشته باشم . که تا الان هیچ وقت نگفتم دوسشون ندارم چون چنین حسی درمیون نبوده .

آدما تا کنار هم هستن قدر همو نمیدونن.  و تفاوت فکری و رفتاری خواه ناخواه باعث ایجاد اختلاف و کدورت میشه .

مثلا توقع هایی که من از آقا به عنوان یه پدر دارم . یا در مواردی از مادر و خواهر برادرم . خب وقتی خلافش پیش میاد فاصله و ناراحتی ایجاد میشه . و بالای همه اینا خدایی که بارها و بارها صداش کردی ولی جواب نداده .

امروز حالم خوبه و دارم درکمال آرامش و بدون بغض و کینه مینویسم.  پس هیچ کدوم از کلماتم بوی گله و شکایت نداره .

اما میخوام بگم اگه واقعا تو این مهارت عقب موندم دلایل زیادی داشته.  من باید صبورتر و مهربون تر باشم . خیلی سخته که حین درد کشیدن بتونی لبخند بزنی . اما شاید بتونی ناله نکنی .


نظرات 5 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 09:35

به نظر من که تو میتونی دوست خیلی خیلی خوبی باشی
انشاله که همیشه شاد و پر انرژی باشی

ممنونم عزیزم دلم به شماها خوشه

ریحانه پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 08:43

فقط اومدم بگم به یادتم و دلم برات تنگ شده ببخشید کمی درگیر بودم این چند وقته نشده بیام اینجا حرف بزنم

سلام عزیزم مرسی ریحانه جون تو محبت داری . راستی دلم برات تنگ میشه ولی خب درک میکنم

محسن از دنیای دوست داشتنی دوشنبه 14 خرداد 1397 ساعت 16:00

من اخرین باری که به سرم زد ادمای مجازی رو ببینم سال 91 بود.یه قرار گودری گزاشتن تو حافظیه گفتم ساعت 5 بیاین.من رفتم و بچه ها رو از نزدیک دیدم.تا شب نشستیم حرف زدیم و برگشتیم.بعد تصمیم گرفتم دیگه هیچ وقط دنیاهامو قاطی نکنم.چون دیدم ادمای واقعی بودن.دوس نداشتم تصویری که ازشون تو ذهنم داشتم عوض بشه. یه نفر تو دزفول بود که خدا میدونه چقد دوس داشتم ببینمش.دیگه وبلاگ نمینویسه چندین بار با ایمیل با هم ارتباط داشتیم ولی الان ازش خبری ندارم.نمیدونم ایرانه یا رفت خارج.چندین بار خاستم عید راه بیفتم برم اونجا و بگم من الان فلانجای شهرم بیا ببینیم همو ولی ترسیدم.
سالهاااا قبل یکی دیگه بود که ادرس خونشونو به هزار ترفند ازش گرفتم برای تولدش کادو فرستادم! جوون و احمق بودم
یکی گفته کشف اسرار درون ادمها از کشف اسرار عمیق ترین کهکشانها سخت تره! حالا یه ادمی رو از نزدیک میبینی سالها میشناسیش باز نمیتونی ذاتشو تشخیص بدی یه موقه یه کاری میکنه میگی عه عه عه ای چرا همچی کاری کرد! ای که ایطوری نبود! بعد فکرشو کن که ندیده باشیشو فقط بر اساس نوشته ها و گفته هاش در مورد شخصیتش قضاوت کرده باشی. خیلی ریسکه.
شاید خودش باشه.همونی که اینجا نشون میده.شاید یه ادم 180 درجه متفاوت.

دقیقا درسته . منم دوس ندارم رابطه های مجازی و حقیقی رو قاطی کنم. حالا یه مورد که استثنا میشه همیشه اینطور نیست . ولی چه تجربه های قشنگی داشتی . من خودمم دوس دارم همینجوری که اینجا شناخته شدم تو تصور دوستانم بمونم . چون بار اول بخاطر همین مسئله طرف من که یه دختر متاهل و به اصطلاح تحصیل کرده بود بعد از ملاقات مون کم کم ارتباطش کمرنگ شد و بعد هم قطع شد . ولی این یکی اینطور نیست و از همون روز اول از تجربه تلخ قبلی براش تعریف کردم.
مرسی که میای و کامنت میذاری و افکارت درمیون میذاری

رابعه دوشنبه 14 خرداد 1397 ساعت 15:08

دقیقا دوستمون خیلی خوب اشاره کردن من نزدیک یکساله بابام رو از دست دادم پدرم بت بود برام میتونم بگم بعد خدا اون برام حجت بود برای همه چیز و نه تنها برای من برای خواهران و برادرام هم همینطور بگم که منم خیلی ناز نازی تربیت شدم الان بعد فوتشون تنها چیزی که ازش برام قشنگ جا مونده بخشیدن آدما هست و اینکه از هیچ کس توقعی ندارم این بی توقع شدن از دیگران باعث سبکی روح میشه باعث میشه از کسی ناراحت نشی و سخت نگذره برا آدم.

خیلی خوش به حالت که اینقدر پدرت خوب بود که با رفتنش هم هنوز جاش تو قلبت محکمه . خدا رحمت شون کنه

Reyhane R دوشنبه 14 خرداد 1397 ساعت 14:27

سلام عزیزم.
نمیدونی چقد حس خوبی بهم داد خوندن این پست.آرامشی که موقع نوشتنش داشتی قشنگ به من هم منتقل شد.
من تجربه واقعی کردن دوستی های مجازی رو نداشتم تا حالا.ولی باید خیلی هیجان انگیز باشه.البته قبلش باید خیلی مطمئن باشی از طرف و همه جوانب رو بسنجی.من که خیلی محتاطم تو این موضوع.
منم خیلی مهارت هاست که باید یاد بگیرم.مهربونی کردن و ابراز محبت بدون چشمداشت و بدون توقع جبران داشتن خیلی سخته.امیدوارم که بتونیم.
حال خوبت موندگار باشه الهی.

خدا رو شکر میکنم که حداقل خوندن این پست حالت رو بهتر کرد .
هنوزم احتیاط کن . ایشون واقعا تونسته بود محبت و پاک بودنش رو بم انتقال بده .
راستش با همه دوستان اینجا دلم میخواد دوستی م حقیقی بشه اما چون هم سخته و هم توجه شخصی و خصوصی زیادی میخواد . شدنی نیست.
ممنون از تو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد