خلوت من

خیلی دلم تنهایی و خلوت میخوات .

بازم دارم از گوشی پست میذارم.  چون فردا صبح هم باشگاه میرم. ایشالا وقت بشه بتون سر بزنم .

الان دراز کشیدم که بخوابم آمل حوس نوشتن کردم .

خیلی دلم گرفته و آسمون چشمام نیمه ابری شده . یه جورایی خاصی دلم تنهایی و خلوت میخوات . یه گوشه دنج که فقط خودم باشم و خودم . حتی از موبایل هم خسته شدم دلم میخوات برا چند روز خاموشش کنم . اما نمیتونم چون برا همه سوال میشه.

دلم میخوات به روزهای خوابگاهیم تو شیراز برگردم.  وقتی همه بچه ها بیرون میرفتن و مت تک و تنها تو اتاقم میموندم.  گاهی موسیقی گوش میدادم و گاهی نقاشی میکردم . خیییلی دلم تنگه . تنگ برای هیچکس . تنگ برای حال خودم . برای خودم که گیر خودم شدم . برای خودم که کاری از دستم بر نمیات . برای خودم که فراموش شده خدا و روزگارش شدم .

خیلی دلم تنگه و خیلی دلم گرفته.  از حس های بد درونم  . از استرس ها و نگرانی ها . از کمبودها و نداشته ها . از فاصله خیلی عمیق بین خودم و کسی که باش نسبت دختر و پدری دارم . از اینکه حتی صداهای اطرافم هم آزارم میده . از میل شدید به مادر شدن . از بی کسی و تنهائی م.  از دستهای خالیم که دیگه به طرف آسمون هم دراز و کشیده نمیشن. از پس زده شدن ها . از بی رحمی های روزگار . از در و دیوار کهنه این خونه که هیچ تغییری در طی این سالها به خودش ندیده . از درجا زدن خودم و هر کدوم از اعضای خونواده.  از اجابت نشدن دعاها.  از امیدهای از دست رفته . از گم شدن های تو خودم و افکارم . از افکار به هم تنیده و درهم پیچیده.  از عشق نافرجام .

و دلم گرفته از خدایی که هست اما نیست . خدایی که هست اما جوابگو نیست . از خدایی که قدرتمند و سخاوتمنده اما نمیده . از خدایی که این خونه و آدماش رو به حال خودش رها کرده انگار بنده هاش نیستن و تعهدی بشون نداره .

به مهربونی و بزرگیش شک ندارم . حال گرفته الانم هم از عصبانیت و ناشکری نیست . فقط دلم گرفته و خواستم که بنویسم .

فردا صبح رو فقط ورزش میکنم و برمیگردم برای یوگا نمیمونم. از مربی یوگا هم خیلی دلم گرفته از انصاف بیش از حدش که به خودخواهی تبدیل شده . از عدم درکش از شرایط اطرافیانش.  از دیر کردن تو شروع و اتمام کلاس . از این همه حرف بیخود و این همه ادعای مفت . خانم خیلی خوبیه . اما بدترین عیبش همینه که هر چی میگیم سر وقت شروع کن سر وقت تموم کن گوشش بدهکار  نیست . و من همیشه دیرم میشه . و بجای اینکه آروم بشم بدتر عصبی میشم . برای همینه تصمیم گرفتم چند روزی نرم و به اعصابم استراحت بدم . مربی دیگه ای از اون بهتر هم سراغ ندارم که کلاس عوض کنم . شاید اینجوری اعتراضم رو بفهمه و درست بشه .

هنوز هم دلم گرفته و ابریه  . هنوز هم درونم طوفانی  و متلاطمه.  صدای غرش های درونم رو فقط خودم میشنوم . و فقط خودم زیر آوار خودم موندم . دلم میخوات یه دست پیدا بشه و منو بکشه بالا .

نظرات 8 + ارسال نظر
طلوع ماه پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 10:10

سلام
روزت مباررررررررررک
منتظر پست جدیدت هستیم
خدا پشت و پناهت

سلام عزیزم . ممنونم قربونت

زهرا پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 00:59 http://khunamun.blogsky.com

سلام عزیز دلم. روزت مبارک خاااانووووومممم.
خوشحالم که مینویسی. دخترداییم میرفت پیش یه مشاور بهش میگفت وقتی حالت بده بنویس. با نوشتن حس بد از قلبت منتقل میشه به کاغذ. اما بعد نوشتن اون حال بدت کاغذو پاره کن. چون اگه باز بخونی دوباره اون حس بد منتقل میشه به قلبت. خدا میدونه که همش دعات میکنم و تو ذهنم هستی. الهی که خوشبخت و شاد و سالم باشی. تو دوست خوب منی خیلی دوست دارم یک روز از نزدیک ببینمت.

سلام عزیزم خوبی . مرسی از این همه محبت . دل به دل راه داره منم دوست دارم . مرسی از حرفای قشنگت واقعا اول صبحب خوشحالم کردی . ایشالا که خودت هم شاد و سلامت باشی.

طلوع ماه چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 15:20

سلام کجایی خانوم گل؟
حالت خوبه؟

سلام عزیزم امروز فرصت شده بیام ساعت 10.30 هم خصوصی دارم.

تیلوتیلو چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 09:04 http://meslehichkass.blogsky.com/

سلام به دوست خیلی خیلی مهربونم
کجایی عزیزم
خوبی
خوشی
زندگی بهتر شده؟
کلاسهای ورزشی بهتر شده؟

سلام خودت خوبی عزیزم . سعی میکنم تعریف کنم تو پست .

مهدیه سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 22:48

Mahdiyeh:
دیدن دردهایت در این دنیای پر درد ,هیچ فایده ای ندارد, جز اینکه باعث میشود حس تنهایی و خفگی کنی , جز اینکه باعث میشود هر شب تا صبح گریه کنی , رهایش کن , تمام این دنیا خواب است , روزی از خواب بیدار میشوی و میبینی برای چیزهایی غصه خورده ای که وجود خارجی نداشته اند , روزی تمام این دردها تمام میشود , روزی به این طبیعت باز میگردی, شاد باش که شاد بودن همیشه سخت است , راحت ترین کار ,غمگین بودن است , بخند , رها و تسلیم باش , که اسلام دین تسلیم بودن در برابر برنامه های خداوند است , ریشه ی درخت در عمق خاک است , هیچ وقت نوری به آن نمیرسد , همیشه تنهاست و با رشد کردن درخت این ریشه بیشتر در عمق خاک فرو میرود , این ریشه حتی نمیداند و نمی بیند که بیرون از خاک چه درخت زیبایی از همین تنهایی و غربت او در زیر خاک ساخته شده است , اگر ریشه درخت تسلیم نباشد و از زندگی اش به خداوند شکایت کند شاید تبدیل به علف هرز یا دانه ای شود که روی زمین در روشنایی زیر پای مردم له میشود و هرگز به درختی تبدیل نمیشود , این دانه از دیدن روشنایی و درختان شاد است بی آنکه بداند خودش هم توانایی درخت شدن را دارد و دانه به همین زندگی سطحی خویش در این دنیا شاد خواهد بود , و هیچ وقت تبدیل به درختی زیبا نخواهد شد چرا که تسلیم برنامه خداوند نبوده و تاریکی و تنهایی زیر خاک را تحمل نکرده است , ما انسان ها هم نمیدانیم در بیرون این دنیا , در بیداری از این خواب , از دردهایمان ,از تنهایی هایمان , از تحمل امان, از تسلیم بودنمان , چه درخت زیبایی از ما ساخته شده است , پس بخندیم و شاد باشیم و هیچ وقت شکایت نکنیم , دردها و تنهایی هایمان را نبینیم , و تسلیم خدا باشیم, او همیشه بهترین را برای ما میخواهد ,بهترینی که ما در این دنیا قادر به دیدنش نیستیم .

ممنونم از حضورتون . ممنونم از این همه حوصله و وقتی که برای نوشتن این پیام گذاشتید . و سعی کردید که روزنه ای رو به زندگی برایم باز کنید . همه حرفاتون رو قبول دارم و به چشم میذارم . من همیشه سعی میکنم جریان زندگی رو به جهت بهتری سوق بدم اما...

تیلوتیلو یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 09:16 http://meslehichkass.blogsky.com/

سلام عزیزم
هرچیزی که آزارت میده و میتونی را حذف کن
یوگایی که نمیتونه آرامت کنه و باعث آزارت میشه به هیچ دردی نمیخوره
جز پول دور ریختن هیچی نیست
رهاش کن
به کارهای بهتری که بهت حس خوب میدن بپرداز
برو ورزش کن
هرکاری دوست داری بکن
خلاصه که بیشتر مراقب دلت باش

سلام خوبی عزیزم. آره امروز یوگا نموندم. تا اعصابم آرومتر بشه میرم و تا هر زمانی که خودم راحت بودم میمونم نه زمانی که مربی بخوات.

فرساد شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 22:45

سلام چقدر خوبه که شما اینجا می نویسی
حال شما را تا حدود کمی نه دقیقا مثل شما من ده سال پیش داشتم
مختصات زندگی فرق می کرد، اما حال و گله از روزگار مثل شما بود
اما یک تحول نا خواسته زندگی من عوض کرد
یاد گرفتم در عرض زندگی باشم نه در طول آون
یادگرفتم من منبع انرژی مثبت باشم
من به بیشتر آرزوهایم نرسیده و با این تحول ناخواسته تقریبا رسیدن به خیلی های غیرممکن شده
اما الان احساس خوشبختی زیادی می کنم
چون در عرض زندگی هستم
در امروز زندگی می کنم و با تمام وجود به مادر خسته، به برادر، به پدر ساکت، به تمامی اعضا دور و نزدیک انرژی مثبت می دم
و البته بعد از یک مدت از همه انرژی مثبت دریافت می کنم
تو خیلی زحمت می کشی پی بیا و امیدوار باش به آینده نزدیک و خوب و انرژی مثبت برای همه بفرست
و باور داشته بش هیچ کدوم از زحمت های که تا الان کشیدی پیش خدا گم نمیشه
آینده متعلق به شماست

ممنونم از حضور گرمت. چقدر خوبه که با شرایط مشابه من الان داری از خوشی های زندگیت لذت میبری . چقدر خوبه که به نقطه خوب زندگی رسیدی . کاش یه روز بیات منم به این نقطه برسم و باور کنم که زندگی روی خوش هم داره .

طلوع ماه شنبه 9 مرداد 1395 ساعت 22:43


فدای دل تنگت خواهر مهربونم
یه ساعته دارم فک میکنم چرا باید اینجوری باشه
چ حکمتی تو کار خدا هست که ما نمیفهمیم
با همه ی اینا مطمین باش خدا فراموشت نکرده دوست خوبم. امیدوارم نوشتن حالتو بهتر کرده باشه و الان آروم شده باشی.
درمورد یوگا هم بهترین کارو کردی.اینجوری اعصابتم ارومتره.

قربونت عزیزم مهربونم من خوبم امروز یوگا رو نرفتم . البته رفتم و ورزش کردم اما یوگا نموندم . شاید جلسه بعد هم نرم که اعتراضی کرده باشم به مربی . و حساب کارش بیلت دستش اگرم نخواست بفهمه من فقط تا ساعتی میمونم که خودم راحتم نه ساعتی که اون میگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد