حریم خصوصی

خدا رو شکر که سواد خوندن و نوشتن دارم  مگرنه می پوکیدم از این دنیای تاریکی که توش دارم غرق میشم .  خدا رو شکر میکنم که یه ذهن و فکر داریم که فقط و فقط مال خودمونه . و هیچکس غیر از خدا نمی تونه واردش بشه و کامنت بذاره . وگرنه بعضیا دیگه اصلا ازش در نمیومدن و تنها حریم خصوصی ت رو هم ازت میگرفتن. واقعا اگه طوری بود که همه افکارمون برا همه رو بود چه فاجعه ای میشد .

واقعا از این خلوت گاهی که خدا بهمون داده شکرش میکنم . واقعا آدم بش نیاز داره . یه وقتایی که از هیچ کس و هیچ جا راه فراری نداری میتونی به اونجا پناه ببری و برای خودت باشی . در وهله اول مهم هم نیست که افکارت خوب باشه یا بد . مهم اینه که تو اول خودت با خودت کنار میای . خودت با خودت میجنگی . خودت با خودت دعوا میکنی و حتی خودت رو کتک میزنی و هیچکس وسط نمیات ادای دلسوزی دربیاره و بخوات مثلا میانجیگری کنه . سرم پر از حرف و دغدغه های جورواجوره . امروز میخواستم برنامه بذارم تا یه کوچه پایین تر برم پیش خیاطم . البته دوخت و دوز ندارم و فقط دلم میخواست برم پیشش چون خیلی وقته هم ندیدمش . اما سر صبونه با خواهرم حرف هایی پیش اومد که خیلی ناراحتم کرد. اصلا هم اون مقصر نبود . یه جور تلنگر بهم خورد که همیشه به خودم میزنم اما توش گیر کردم و اصلا راهی ندارم برای درآمدن ازش .

خیلی افکارم  و خودم رو بالا پایین میکنم که راهی پیدا کنم اما متاسفانه همه درها بسته ست . خودم رو آماده کرده بودم بعد این مدت طولانی که همش تو خونه با نبود مادرم گیر کار بودم بیام یه پست سرحال بذارم . اما درست وقتی که تازه به زور حالت رو خوب میکنی یکی میات حتی با یه جمله هم که شده تو رو خرابت میکنه .

این مدت فقط کار خونه و کار خونه بود . البته برای من یه سری از کارای خونه لذت بخشه . اما مادر من زیادی منو تنها میذاره وسط گرفتاری های زندگی. اونم حق داره . کلا زندگی رو معمولی یاد گرفته و چیز خاصی توش نداره و شاید برای همینه که مثل مادرهای دیگه نیس . البته این حرفها به این دلیل نیس که بگم باش مشکل دارم نه اصلا . بلکه گاهی دلم میخوات مثل مامانهای دیگه به دردم تب کنه اما اینطور نیس .

دعا کنید هر چه زودتر یا افقی یا عمودی از این زندگی دربیام .

نظرات 8 + ارسال نظر
طلوع ماه چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 17:28

سلام دوست خوبم
خیلی خوبه که حرف میزنی , اینجا مینویسی،اینجا رو داری.
خواهش میکنم نسبت به حرفای بقیه بی خیال باش هر حرفیرکه ناراحتت میکنه رو همونموقع فراموش کن و دیگه به خودت اجازه نده بهش فک کنی.اینجوری کمتر اذیت میشی.سعی کن فقط حرفا و خاطرات خوب رو تو ذهنت نگه داری

سلام خوبی عزیزم. ممنونم . چشم . دوست خوب من.

تیلوتیلو چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 11:24 http://meslehichkass.blogsky.com/

سلام دوست عزیزم
امروز خوبی
نمیدونم هر روز میای نت یا نه
نمیدونم چقدر اینجا وقت میگذرونی
خیلی چیزا هست که در موردت نمیدونم
اما دلم میخواد امروز بی نهایت خوب باشی
از صبح هی به یادتم
برات دعاهای خوب خوب میکنم

سلام خوبی عزیزم خوبم قربونت. ببخش نشد بیام وبلاگ

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 11:56 http://meslehichkass.blogsky.com/

مرسی که برنامه ت را بهم گفتی
هر وقت دوست داری سر بزن
هر وقت میتونی و وقتت آزاده
منم از بودنت خوشحال میشم

خواهش میکنم عزیزم

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:33 http://meslehichkass.blogsky.com/

خودت را مسئول ناتوانی دیگران ندون
تو اول از همه مسئول زندگی خودت باش
بهتر از این زندگی کن
اجازه نده یه بیرون رفتن ساده بشه برات آرزو
اینا حق طبیعیته
بزار پدرت غر بزنه و تو گوش نده
بزار اون بگه و با نادیده گرفته شدن بفهمه که غر زدن هم تا یه جایی احترام داره...
من دلم برای زندگیت میسوزه
برای بیماری من نگران نباش... من دارم با تمام قوا میجنگم و باید پیروز بشم
من یک راه دارم اونم پیروزی
به اجبار باید به پیروزی برسم و میرسم

تو حتما پیروز میشی عزیزم من مطمئنم .

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:31 http://meslehichkass.blogsky.com/

زیاد از حد به دیگران سرویس نده
داری راه را اشتباه میری
من فضول نیستم
نباید هم اصرار کنم که چیزی را به شما ثابت کنم
اما مطمئن باش داری با زیادی لطف کردن در حق اونا اشتباه بزرگی میکنی
یه کم به فکر خودت باش
بعدها خیلی پشیمون میشی
از کارهایی که دیگه نمیتونی انجامشون ندی
و شده وظیفه ت و اگر انجام ندی طلبکارت میشن
در حالی که اگه گاه گاه انجام داده باشی میشه لطف
و ازت ممنون هم میشن

من گاهی سعی میکنم یه سری کارهای حتی کوچیک رو بندازم رو دوش خودشون . اما خیلی تفاوتی ایجاد نمیکنه . تیلو جانم الهی هیچوقت تو زندگی گیر و گرفتار نشی یعنی این جمله رو از ته قلبم برات خواستم .

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:26 http://meslehichkass.blogsky.com/

تو مسئول ناتوانی خواهر و برادرت نیستی
تو صرفا داری لطف میکنی
لطف مکرر اروم اروم تبدیل میشه به وظیفه ی مقرر
چرا اینکار را میکنی
تو در حد محبت کردن این کار را انجام بده
ولی خودت هم زندگی کن

اونا گاهی حتی کاری که میتونن انجام بدن رو هم نمیدن و من وقتی حرف میزنم میگن تو سر ما منت میذاری کارامون میکنی.

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:25 http://meslehichkass.blogsky.com/

من بار غصه ت را نمیتونم به دوش بکشم
اگه میتونستم حتما یه مقداریش را بر میداشتم تا لااقل یه نفسی بکشی
کاش میشد
اما واقعا کسی نمیتونه غصه های کسی را به دوش بکشه
من از اینکه اینهمه خودت را اذیت میکنی ناراحت میشم
دوست ندارم ببینم تو این حالی
دوست دارم خوب باشی
بیای از بینهایت شادی بگی
اینقدر خوب باشی که قابل وصف با کلمات نباشه

نمیدونم چی بگم . فقط یه دنیا ممنونم از خوبیت . خدا را شکر که دوست خوبی مثل تو دارم . راستش نگرانم ناراحتی های من باعث عود بیماریت بشه . خیلی بهم فکر نکن . درست میشم .

تیلوتیلو دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 10:17 http://meslehichkass.blogsky.com/

من دعا میکنم یاد بگیری زندگی کردن را
حتی اگه از این زندگی هم بیای بیرون تا زندگی کردن بلد نیاشی فایده ای نداره
حتی مامانت هم که مسئول اون زندگی هست یاد گرفتن که گاهی خودشون را از اون مشکلات بکشن بیرون و مدتی را برای خودشون باشن... اما تو همش خودت را درگیر کردی و با اینهمه زحمت تازه خودت را ملامت هم میکنی... چطور اجازه میدی دیگران با کلماتشون روزت را خراب کنن؟

امروز حالم از نوع دیگه ای که نمیشه حتی حرفش رو هم زد خرابه . عزیزم ببخش که بار غصه هام رو میکشی. شرمنده تم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد