اضافه کاری

امروز بازم ۶ بیدار شدم باید میرفتم مراقبت آزمون پتروشیمی که تو مدرسه برگزار شد ، سری قبل ها نرفتم ، این بار مدیر گفت میای ظاهرا نیرو  کم داشتن منم گفتم برم پولش برابر یک سوم حقوق خود مدرسه ست ، خب کار کاره دیگه سختی های خودش رو داره ، همش سرپا بودن و آماده کردن حوزه .
تازه من دیروز هم اصلا نرفتم کمک ، به مدیر گفتم عصر کلاسم اگه میدونید حضورم لازمه مرخصی بگیرم ایشون هم لطف کرد و گفت نه نمیخواد مرخصی بگیری بقیه همکارا هستن . مدیر این مدرسه تا الان بازخوردهاش نسبت به من خیلی خوب بوده ، بذار اسمش بذارم خانم مرضیه . ولی اون مدیر همچنان آرام هست و نمیدونم چی تو سرش میگذره .
اما برام خیلی مهم نیس اگه برای سال بعد منو نخواد ، خودمو آماده کردم ، صدرصد ناراحتی داره که بی دلیل رد بشی اما من نمیخوام خیلی بش بها بدم و حتی نمیخوام به تفکر اطرافیان اهمیت بدم . چون میگن خیلی اون دبیر هفتمی ها رو میخواد ‌.  همه این چند ماه با همه فقط خوبی کردم و احترام . اگرم نمونم حداقل خاطره بدی ازم ندارن .
خلاصه اینکه الان خیلی خسته م . ساعت ۵:۳۰ خونه بودم دیگه . ساعت ۹ امشب هم کلاس مجازی دارم .
کارای طراحی و آبرنگ هام مونده ....
یه سری برگه برای تصحیح دارم .
شنبه مطمئنا مثل اون شنبه بین التعطیلی هیچ کس نمیاد و ما فقط علاف میشیم تو مدرسه اونم تا ۲ ظهر.  کاش مدیر خنثی میگفت نیائید، آره اسم اون یکی مدیر رو میذارم خنثی تا بعدا شاید اسمش عوض کنم . قلمچی که شنبه عصر رو کنسل کرد ، اگه صبح هم مدیر خالی می‌کرد میتونستم برای کل شنبه م برنامه ریزی کنم و پیش برم .
الان تا حد خیلی خیلی زیادی حس آشفتگی ذهنی میکنم .
دلم میخواست حالا بخوابم فقط ، چون خیلی خسته م واقعا .

باتری لپ تاپم رسید و واقعا براش خوشحالم . انگار یه عضوی ازش کم بود که واقعا هم بود ، حالا پیوند خورده و براش ذوق دارم .

کاش استاد کمتر تکلیف طراحی میداد . هم دوس دارم کار کنم هم گاهی واقعا خسته میشم . دلم هم نمیاد وقفه بندازم اصلا .

فردا کلی لباس شستن دارم و اتو کردن .
احتمالا آشپزی هم بکنم .

راستی عروس و داداش چند روزه رفتن اصفهان،  به ما گفتن بریم باشون اما من نمیتونستم چند روز مرخصی بگیرم و بشون گفتیم این بار عروس دامادی برید تا فرصت بهتر . پدر عروس تو اصفهان یه خونه دارن .