جلسه چهاردهم مشاوره


بالاخره دیشب دکتر خودش پیام داد و برای امروز صبح بم تایم داد و بخاطر جور نشدن تایم مشاوره م عذرخواهی کرد و گفت خیلی سرش شلوغ بوده . یه جلسه مشاوره خیلی دلچسپ داشتیم . راجب مدرسه بیشتر از هر موضوعی دیگه ای حرف زدیم و چالش هایی که داشتم. دکتر هم یکی دو تا راه حل داد که خب من تا قسمتی روشون کار کرده بودم . ولی راه حل دیگه برای اون کلاس فوق العاده بی نظمم این بود که گاهی حالت تدریس رو به چندتاشون بسپارم و تو دو حالت فیدبک بدم . یکی با حرف زدن و بی توجهی خودم به حضور و تدریس شون و یکی با سکوت و توجه به تدریس شون . و اجازه بدم خودشون به نتیجه گیری و انتخاب برسن. 


درمورد نامزدی داداش که فقط درحد یه تیتر بود . موضوعاتی که نوشته بودم زیاد بودن و تایم کم . اما بیشتر راجب مدرسه حرف زدم چون از همه ش مهم تر بود . 

حتی یادم رفت پیشنهاد کارگر رو به دکتر بگم ‌.


درمورد رفتارهای عجیب و بچه گانه اون یکی داداش و خانمش . 

باورتون میشه خانمش تو مراسم نامزدی نیومد! باورتون میشه تو نگاهش خشم نگاه های بابا رو دیدم . و چقدر براش متأسف شدم که داره پا جای اشتباه میذاره و خودش رو هر روز تنهاتر میکنه همانطور که بابا همیشه تنها بود.


آخرش به دکتر گفتم اینقدر این جلسه خوشمزه بود که دلم نمیخواد قطع کنم . دکتر هم ذوق کرد و گفت نوش جونت .



نظرات 1 + ارسال نظر
رضوان دوشنبه 22 آبان 1402 ساعت 10:59 http://nachagh.blogsky.com

جلسه مشاوره گوارای وجودت.عروس
قبلی ها موقع ازدواج برادر کوچکتر همسر ،همین اداها را در میارند.انکار خانواده شوهر تعهد داده از اونا اجازه بگیره .ولی چون قراره در آینده با هم نشست و برخاست داشته باشند ازش دلجویی کنید مثل فرزند دوم که میاد دنیا برای خواهر و برادر قبل از خود هدیه میاره.من عروس وسط بوده ام و، هم از عروس قبلی های خودم بی مهری دیدم هم به عروس های بعدی حسادت ورزیده ام ،حال عروس بزرگترتون را درک می کنم.

ممنونم
بله خوبه که شما اینقدر صادقید
خیلی ها اینو قبول ندارن .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد