خواب بابا

جمعه از ۲ رفتم سرکلاس تا ۹ شب ، یعنی دیگه دو سکشن آخر به زووور خودمو سرپا نگه داشتم ، پاهام خیلی درد میکرد . کلاس ها هم شلوغ بود  اما گذشت . 

یه کار مداد رنگی شروع کردم اصلا نمیدونم تا چقدر و تا کی بتونم روش کار کنم ، یه مدل چهره ست ، دیگه مشکل منشوری نداره . اما کلا مدادرنگی  یه تکنیک خییییلی وقت گیری هست . اما دوس داشتم کار کنم . 


این چند روز بدجور حالم خرابه باباست . هر روز گریه میکنم و نمیتونم خودمو کنترل کنم . حس میکنم جور بدی حالم خرابه . اذیتم . دیشب بابا اومده بود تو خوابم ، حالش خوب بود . تو خواب ذوق کردم براش و گفتم عهههه برگشتی بابا ، اما توجهی نکرد و داشت حرف میزد ، عصبانی و ناراحت نبود اما گفت اومدم چندتا کار انجام بدم و برم ، حرفش ربط داشت به فروش خونه و تقسیم ارث . و من فقط ایستاده بودم و نگاهش میکردم . صبح که بیدار شدم حالم خیلی خوب بود ، انگار اولین بار بود تونسته بودم بدون ترس بایستم روبروش و نگاش کنم و اونم تندی نکرده بام . اما ظهر نشده بازم دلتنگ شدم و چیزایی یادآوری شد که اشک پشت اشک سرازیر شد . گاهی ازین حال خسته میشم و میگم کاش زود تموم بشه . حتی میگم کاش کمتر یادش کنم چون با هر یادآوری واقعا عذاب میکشم.  


گفته بودم پارچه بردم خیاط برام فرم بدوزه ، متأسفانه شلوار کلا مشکل داره و هیچ جوره درست نشد و بعد کلی اعصاب خوردی و هزینه پارچه و هزینه دوخت ، صبح مجبور شدم بازم برم از همون پارچه فقط برای شلوار یه متر بخرم ، متری ۲۳۰ تومن ، بخدا زوره  ، کلی هزینه رو دستم افتاد غیر حرصی که خوردم . باز باید ببرم خیاط که شلوار بدوزه که بتونم فرم جدید رو بپوشم . یعنی این ماه یه تجربه اعصاب خوردی کفش داشتم و حالا شلوار.  کفش رو فرستادم برای تعویض ، حالا چشم به راه برگشتن سایز مناسب خودم هستم . 


پ ن : دختر جان مرسی از محبتت . امیدوارم  که بتونی  زود زود راهت رو پیدا کنی . و اینکه به دل نگیر که گفتم اصل جنس بدبختی هستی ، چون فقط تورو نگفتم خودم هم با تو شریک بودم تو اون جمله  عزیزم.  

نظرات 4 + ارسال نظر
فرشته پنج‌شنبه 17 آذر 1401 ساعت 15:53

عزیزم باید ببری شلوارو پیشش بپوشی بگی مشکل اینه واونم باید پارچه بخره دوباره بدوزه یا مشکل رو رفع کنه این حق توست واصلا کوتاه نیا ۲۳۰تومن اضافی دادی تازه نگرانی که دوباره دستمزد نگیره نمیشه که

پوشیدم چند بار و هرچی ایراد داشت مثلا رفع کرد اما اونقدر توش کم و زیاد شد که کلا حالت برش اولیه ش به هم خورد و خراب شد . هنوز اوکی نداده برم پیشش و نمیدونم چی بگه برا دوخت یا هزینه

علیرضا دوشنبه 14 آذر 1401 ساعت 13:55 https://malikhulia.blogsky.com/

ای دوست بیا تا غمِ فردا نخوریم

وین یک دمِ عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیرِ فنا درگذریم

با هفت‌هزارسالگان سربه‌سریم

خیام

سعی میکنم ای دوست

نجمه دوشنبه 14 آذر 1401 ساعت 11:39

سلام عزیزم
خب مگه مشکل و اشتباه از خیاط نبود؟چرا باز خودت هزینه کردی؟ خدایی لج ادم در میاد
شاید فکرها و درگیری های فکری تو باعث‌ میشه این خواب هارو ببینی؟
خدا پدر عزیزت رو رحمت کنه‌،ولی واقعا بابت اینکه تموم مدت با همه چالش های بینتون، احترامش رو نگه داشتی و حرفی نزدی،واقعا بهت افتخار میکنم.هر کسی این کارو نمیکنه

سلام عزیزم
والا هم اینکه خیاط چیزی بر دادن خسارت نگفت ، همین که من آدم تاوان گرفتن نیستم واقعا . و غیر اینکه خیاطی برام میکنه سالهاست دوست و همسایه بوده ایم .
ولی اگه لطف کنه پول دوخت نگیره خوبه منم نه نمیگم . چون واقعا مشکل از دوخت و برش اون بوده . من ضرر کردم

راجب بابا آره تمام سعی ام به احترام بود و خیلی سخت بود اما از خودم راضی هستم فقط برای خودش خیلی ناراحت میشم که چرا سعی نکرد خوب زندگی کنه ، حداقل تلاشش رو نکرد . گاهی به خودم میگم حرص نخور بالخره همونم انتخاب خودش بوده پس حتما راضی بوده از انتخاب و نوع زندگیش

فرشته دوشنبه 14 آذر 1401 ساعت 07:31

توصیه من اینه که شلوار اماده بخر چون خیلی بهترن هم جنس وهم راحتی خوبی دارن نسبت به دوخت به عنوان یه خیاط دارم اینو بهت میگم

آخه باید همرنگ و جنس کتی که دوختم باشه
چندجا رفتم اما تفاوت رنگ زیاد بود مجبور شدم برم پارچه ش رو بخرم .
وگرنه صدرصد دوخته و آماده بهتره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد