دیروز صبح رفتم پیاده روی و حرکت اول رو زدم ، خیلی خوب بود برام ، هوا به نسبت خنک بود . میخوام سعی کنم بیشتر برم پیاده روی، چون واقعا حال آدم خوب میشه ، البته به شرط اینکه هر دقه یکی زنگ نزنه .
داداش زنگ زد کار داشت ، مامان سبزی خواست سر راه ، آخرش هم زنگ زدن گفتن بیا مامان ببر برا یه کار بانکی ، پریروز هم مامان بردم برای ثبت سنا خودم و اون . مشکل مون کارای اداری خواهر برادر مشکل دار هست که واقعا جابجایی شون تو ادارات سخته و همش دنبال آشنا میگردیم کارمون آسون تر بشه برای انحصار وراثت ، یا مثلا وکالت بدن به داداش کوچیکه .
یعنی همه این سالها من و داداش کوچیکه بارها رفتیم به جاشون حساب بانکی باز کردیم و بارها تو دردسر افتادیم ، حساب بانکی ها و شماره تماس ها گرفتارمون کرده واقعا یه جاهایی .
امروز قراره داداش و خانمش بیان ناهار ، مشغول جارو و گردگیری و تمیز کاری هستم تا وقت ناهار و کاراش .
جارو کردن جای بابا و گردگیری میز و تلویزیونش هربار حالم رو میگیره .
سلام خانوم حالت چطوره؟
فک کنم بشه دفتردار محضر رو آورد خونه
ی شرح حال از بیمارای خونه بگید ببینید میشه بیان خونه
روزهات بهتر و روشن تر
سلام ممنون آسمان جان
شاید ... امروز میخوام زنگ بزنم به یکی از دوستام که تو دفتر حل اختلافات کار کرده و رشته ش حقوق بوده بپرسم اون شاید بدونه .
اگه نه تا باز پرس و جو کنیم
خدا را شکر بهتری
یه بار ببرید محضر و یه وکالت ازشون بگیرید
دیگه هرجایی میتونید به جای اونها کار انجام بدید
ممنونم تیلو
والا وضعیت مخصوصا خواهرم اونقدر بده که جابجایی ش علاوه بر اینکه بر ما سخته برا خودش هم درد داره بخاطر زخم بسترهاش
ولی خب شاید تنها راه همین باشه و نشه کار دیگه ای کرد