حرکت اول

دیروز صبح رفتم پیاده روی و حرکت اول رو زدم ،  خیلی خوب بود برام ‌ ، هوا به نسبت خنک بود .  میخوام سعی کنم  بیشتر برم  پیاده روی،  چون واقعا حال آدم خوب میشه ، البته به شرط اینکه  هر دقه یکی زنگ نزنه .

داداش زنگ زد کار داشت ، مامان سبزی خواست سر راه ، آخرش هم زنگ زدن گفتن بیا مامان ببر برا یه کار بانکی ، پریروز  هم مامان بردم برای ثبت سنا خودم و اون . مشکل مون کارای اداری خواهر برادر مشکل دار هست که واقعا جابجایی شون تو  ادارات  سخته و همش دنبال آشنا میگردیم کارمون آسون تر بشه برای انحصار وراثت ، یا مثلا وکالت بدن به داداش کوچیکه . 

یعنی همه این سالها من  و داداش کوچیکه بارها رفتیم به جاشون حساب بانکی باز کردیم و بارها تو دردسر افتادیم ، حساب بانکی ها و شماره تماس ها گرفتارمون کرده واقعا یه جاهایی . 


امروز قراره داداش و  خانمش بیان ناهار ، مشغول جارو و گردگیری و تمیز کاری  هستم  تا وقت ناهار  و کاراش . 


جارو کردن جای بابا و گردگیری  میز و تلویزیونش  هربار حالم رو میگیره . 



نظرات 2 + ارسال نظر
آتشی برنگ اسمان جمعه 22 مهر 1401 ساعت 14:28

سلام خانوم حالت چطوره؟
فک کنم بشه دفتردار محضر رو آورد خونه
ی شرح حال از بیمارای خونه بگید ببینید میشه بیان خونه
روزهات بهتر و روشن تر

سلام ممنون آسمان جان
شاید ... امروز میخوام زنگ بزنم به یکی از دوستام که تو دفتر حل اختلافات کار کرده و رشته ش حقوق بوده بپرسم اون شاید بدونه .
اگه نه تا باز پرس و جو کنیم

تیلوتیلو پنج‌شنبه 21 مهر 1401 ساعت 10:56 https://meslehichkass.blogsky.com/

خدا را شکر بهتری
یه بار ببرید محضر و یه وکالت ازشون بگیرید
دیگه هرجایی میتونید به جای اونها کار انجام بدید

ممنونم تیلو
والا وضعیت مخصوصا خواهرم اونقدر بده که جابجایی ش علاوه بر اینکه بر ما سخته برا خودش هم درد داره بخاطر زخم بسترهاش
ولی خب شاید تنها راه همین باشه و نشه کار دیگه ای کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد