جلسه با رئیس

دیروز با رئیس کانون جلسه داشتم . برای شفاف سازی یه سری موارد مقرراتی و آموزشی جلسه تک نفره با همه دبیرها به نوبت گذاشته بود .

یه سری نکات رو جهت بهتر کردن کار یادآوری کرد و اصلا جوری نبود که به من بر بخوره . من هم راحت و مسلط حرف زدم بدون استرس.  

قسمت خوبش این بود که گفت میخوام تا آخر عمر با هم کار کنیم ، گفت من غیر از تو گزینه های دیگه ای هم داشتم ، اما تورو انتخاب کردم چون این همه سال دیده بودم که چقدر تلاش میکنی و چقدر دنبال پیشرفت و تغییر شرایط هستی ، حالا هم میخوام با همین قدرت ادامه بدی . حتی اگه برای کمکی و نیاز ، دبیر دیگه ای بیاد تو اصلا نترس و این چیزی از ارزش تو کم نمیکنه . چون نیاز ما و محدودیت تایم تو ، این شرایط رو بوجود میاره . 

منم گفتم که چقدر دارم مطالعه میکنم و چقدر روش تدریس های مختلف اساتید تهرانی رو دنبال میکنم ، وقتی اسم دکتر کیاسالار رو آوردم ، کلی ذوق کرد و به به چهچه کرد و گفت عالیه که هنوز مطالعه داری و خودت رو بی نیاز از مطالعه و  تحقیق نمیدونی.  

یه مقدار راجب نوع پرداختی ها توضیح داد و گفت از امور مالی ربزپرداخت رو بگیر . نمیدونم چی گفت دقیقا که بش گفتم الان دیگه با این پولا یه دوچرخه هم نمیتونم بخرم ، خندید و گفت دوچرخه چییییه؟ من پولدارت میکنم حالا ببین اگه پراید نخریدی   . منم گفتم انشاالله. 


امیدوارم که همه چیز به همین خوبی پیش بره .. بالاخره  هر چیزی هم سختی ها و مشکلات خودش رو داره و من با این ذهنیت رو به جلو پیش میرم . ولی باید برای هر چالش کاری یه راه حل خوب پیدا کنم که خودم اول از همه توش برنده باشم . 




زینب و عابر ... مدتی ست که ازتون خبری نیست.  انشاالله خوب باشید .

نظرات 3 + ارسال نظر
عابر پنج‌شنبه 30 دی 1400 ساعت 16:02

قربونت. دوست دارم. من چون وبلاگ ندارم فکر کردم شما ها میتونید چک کنید

منم دوست دارم عزیزم
شاید من بلد نیستم چک کنم

ترانه پنج‌شنبه 30 دی 1400 ساعت 15:23

به به چه خبرها ی خوبی. همیشه شاد و موفق باشی

ممنونم عزیزم

عابر پنج‌شنبه 30 دی 1400 ساعت 12:17

سلام عزیزم . همیشه میخونمت و نمیدونی چقدر خوشحالم از موفقیتهات و تحسینت میکنم چند وقت پیش احساس کردم با کامنتم بیشتر به جای اینکه نوش باشم، نیشم . گفتم بهترِ خاموشی گزینم هستم و میخونمت و نشون به اون نشون که هر کی کامنت تحسین میذاره من میرم لایکش میکنم.

سلام دختر
کدوووم کامنت
از دست توووو
چرا با این فکر سکوت کردی و نپرسیدی
میدونی چند وقته میخوام یه جوری از شما خبری بشه ولی نشده
دیگه گفتم آخر پست بنویسم شاید بخونید
اصلا نمیدونم کدوم کامنت رو میگی ... هرچی هم بوده بعید میدونم من ناراحت شده باشم چون کامنترهای خودم رو میشناسم و الکی از کلمات شون منظور بد نمیگیرم .
مرسی که میخونی مرا
راستی من بلد نیستم لایک ها رو چک کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد