پوش پوش

چند روزه که حالش خوب نیس . بعد یه غیبت دو سه روزه ، اومد سمت خونه بی جون و بی حال . آب از دهنش آویزونه و صورتش حالت زخم و بیمارگونه.  خیلی حالم گرفته شد .  همون موقع بود که رفتم کلاس و تمام وقت تا یادش میوفتادم اشک تو چشمام جمع میشد و به خودم میگفتم اگه بره و دیگه نیاد 

اومدم خونه نبودش رفت و یه روز بعد دوباره پیداش شد . نمیدونستم براش چکار کنم . 

دیگه از سرکار برگشتنی رفتم دم کلینیک تخصصی دامپزشکی،  شرح حال دادم و براش یه آنتی بیوتیک قوی خریدم که باید هر ۱۲ ساعت دو سی سی بریزم تو شیر که کامل بخوره . 

با وجود آقا کارم سخت  تر شده که مراقبت کنم ازش . دزدکی یه جا خواب پشت آبگرمکن تو یه سبد میوه براش درست کردم و ظرف شیر گذاشتم کنارش . عین مادری که نگران از دست دادن بچه شه .. نازش کردم و گفتم بمون اینجا استراحت کن اگرم آقا اومد تو حیاط زود فرار کن . چند بار هم بش سر زدم.  

بدبخت جون فرار و از دیوار بالا رفتن هم نداره . مامانم کشیک داد و موقع نماز در باز کرد و راهی  ش کرد بره . خوبیش اینه با اینکه قبلا عادت به خوابیدن تو یه جای مخصوص نداشت اما اونقدر بی جون بود  که تلاشی نکرد وقتی بغلش کردم گذاشتم تو سبدی که زیرش یه چیز ضخیم پهن کرده بودم و تا صبح تو همون سبد خوابید .

وقتی هم نبود هی میگفتم خدا این بچه خوب بشه . 

به خودم میگفتم ساره ، مادرهایی که بچه هاشون از دست میدن چی میکشن بیچاره ها . 

لابلای همه گرفتاری ها هی تو کوچه سر میزنم و هر طوری بشه شیر و دارو میدم . مامانم و اون خواهرم و داداشم هم هواشو دارن . حتی داداشم به آقا گفت یه دو سه روز با این بدبخت کاری نداشته باش تا کمک کنیم حالش بهتر بشه ، با جر و بحث یکی در میون ازش رد می‌شدیم.  

حالا کمی بهتره  ولی غذا اصلا نمیتونه بخوره . کثیف شده و دلش میخواد بیاد داخل . اما با این وضع اصلا نمیشه .

بیماری دهان و دندان گرفته و مسری نیس . 

و صد البته من نکات بهداشتی رو کامل رعایت میکنم ، نگران نباشید.  

دیروز ماهی داشتیم ، براش تخم ماهی له کردم که بتونه یه جوری بکشه با زبون و قورت بده وقتی خورد خیلی خوشحال شدم . 

بچه تر و تمیز و خپل ما ، لاغر و بی جون و کثیف شده . 

از اون گربه هایی بود که مرتب خودش رو تمیز می‌کرد و همیشه برق میزد . 

گاهی با کلینکس جلو دهنش تمیز میکنم اما خیلی تاثیر نداره . 

حالا بازم خوبه که کمی بهتر شده و ما خوشحالیم.  

کاملا خوب که بشه برای شستن و تمیزکردنش هم یه فکری میکنم . 

امروز کاری داشتم رفتم بیرون اونم تو کوچه عین بدبخت ها نشسته بود . پشت سرم کلی میو میو کرد . گفتم باید برم جایی ، نمیتونم فعلا بت رسیدگی کنم ، وقتی برگشتم هنوز روبرو در نشسته بود تو آفتاب ، دلم کباب کرد . آوردمش بام تو حیاط ولی خیلی طول نکشید آقا فراری ش داد ، مامانم بش گفت چکارش داری این جون نداره از دیوار بره بالا ، حداقل در باز کنه بتونه از در بره.  

حرف زدن باش کاملا بی فایده ست . 


بهرحال امیدوارم زودتر خوب بشه و غصه به غصه هام  اضافه نکنه . 


وقتی یه حیوون چنین حسی در آدم ایجاد میکنه ، حتی تصورش برای یه عزیز دردناکه . نه حالا بلکه از قبل ترها میدونستم وابستگی سخته و از دست دادن چقدر دردناک.  


خدا عزیزان تون رو سالم براتون نگه داره .


نظرات 2 + ارسال نظر
Reyhane R جمعه 24 دی 1400 ساعت 22:45 http://injabedoneman.blog.ir/

راستی از تیلو خبر جدیدی نداری؟ حالش خوبه ؟ ):

بالاخره شرایط سختیه براش طول میکشه تا آدم به حالت عادی برگرده .. در ارتباط هستم باش کم و بیش ... به قول خودش میگه سعی میکنه به روال عادی برگرده

Reyhane R جمعه 24 دی 1400 ساعت 22:44

عزیزم ):
خیلی دل بزرگ و مهربونی داری ساره.
دیدن مریضی و درد کشیدن دیگران در هر صورتی سخته. آدم باشه یا حیوان فرقی نمیکنه...

مرسی عزیزم.
ممنونم از درکت و شناخت خوبت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد