اولین پرداختی سخن

روز شنبه اولین کلاس زبانکده سخن تموم شد و یکشنبه پولش واریز کردن . دوبرابر هزینه ای که تو زبانکده قبلی میگرفتم بم دادن . ۵۱۰ تومن برای یه کلاس ۱۷ جلسه ای . من ترم قبل برای سه کلاس از اون زبانکده  ۸۰۰ گرفته بودم . هرچند راستش تو ذوقم خورد ... چرااااا؟ چون مدیر زبانکده گفته بود ساعتی .. ولی جلسه ای حساب شده بود . کاری که من این بار کردم گذاشتن رودرواسی به کنار بود . گفتم آقای فلانی مگه قرار نبود ساعتی حساب کنید ، گفتن نه همه جلسه ای حساب میشن و از همون اول اگرم گفتم ساعت منظورم همون جلسه بوده.  

سعی کردم خوش بین باشم و باور کنم سوءتفاهم از سمت من بوده . اگه این‌کارو نکنم چه کنم . اما از همون یکشنبه خیلی حالم گرفته شد . دوباره حس ناامیدی و شکست و خستگی از تلاش بیهوده بم دست داد . که آخرش هرکس اول نفع خودش رو درنظر میگیره . به حدی ناراحت بودم که با کسی حرف نمیزدم . 

خواهرم میگفت چرا خودت رو ناراحت میکنی حداقل خوشحال باش برای اینکه الان دوبرابر اون طرف حقوق کلاست میشه . 

درواقع پول هرکلاسی تموم بشه همونو پرداخت میکنن.  اگه چندتا باهم تموم کنم مبلغ بیشتری دستم رو میگیره . خلاصه که جنگ راه چاره نبود و سعی کردم راضی کنم خودم رو . و دلم روشن باشه به بهتر شدن و بیشتر شدن کلاس هام . 

هنوز از قلمچی دریافتی نداشتم . ولی تصمیم دارم همین امروز فردا تکلیف پرداختی اینا هم مشخص کنم که یه مدت دیگه باز ضربه نخورم حداقل بدونم چی در انتظارمه نه اینکه شوک بشم . 

دعای تولد این بود که امیدوارم ۱۰ تا ۸ آذر دیگه رو نبینم ، ده تا چیه من حتی دلم نمیخواد پنج تا دیگه ش رو هم ببینم . 

بعضی آدما میگن ما غصه هامون رو دوس نداریم پخش کنیم ، من اینجور آدما رو قوی و محکم میبینم . 

من هیچ وقت اینجوری نبودم اما سعی زیاد کردم و تا حد زیادی با قبل تر ها فرق کردم . 

بالاخره کسی مثل من که شرایط فوق استثنایی داره ، اگه از مشکلاتش نگه پس کلا اینجا رو باید ببنده چون حرفی نداره . 

نه حرفی از جایی که میره و نه از کسی که میبینه و نه تولد و عروسی و شادی و سفر و برنامه های خوش آینده . 


ولی دیروز خیاط جدید که پارچه داده بودم پیام داد بیا مانتوهات تحویل بگیر . سه تا پارچه داده بودم ، از شدت ناراحتی پرداخت یکشنبه ، دیروز حالم خییییلی بد بود مثلا تولدم بود . همه روز تا همین حالا با وجود خوردن قرص سردرد شدید و حالت تهوع داشتم . کلاس رو به زور سر کردم . اومدم خونه روال هرشب رو پیش بردم و دوتا قرص خواب کلا ۱۰۰ میل زدم بالا که شاید خواب عمیق حالم رو خوب کنه ، خوابم خوب بود اما ۶:۳۰  بیدار بودم و خوابم نبرد . حتی هرشب با چهل تکه میخوابیدم دیشب فشارم پایین بود رفتم زیر پتو ، حالا هنوزم سرگیجه و ضعف دارم .


داشتم میگفتم...  رفتم پیاده تا خیاط و برگشتم مانتوهام خیلی قشنگ شده بودن.  سر راهم  یه کیلو شیرینی تر خریدم و قاچاقی وارد خونه کردم که متوجه نشه و به تکه و متلک نگیره منو . تو همون قنادی از یه جعبه کادویی خوشم اومد خیلی زیاد و چون داداشم جلوتر پول تولدم رو داده بود گفتم از پوله این جعبه رو بخرم که کادو حساب بشه . با کلی ذوق خریدمش اومدم خونه . بعد از اینکه رسیدم خونه  حالم خیلی بد شد و دیگه بقیه ش رو میدونید . 


نظرات 7 + ارسال نظر
فرشته یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 00:08

تولدت مبارک عزیزم
حالت رو درک میکنم ادم یه فکرایی یه برنامه هایی میچینه بعد خراب میشن گاها سعی میکنم هیچی برنامه نریزم بلکه این حالو تجربه نکنم

مرسی فرشته جان
بله دیگه همش همینه

خورشید چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت 22:10

سلام ساره عزیز
تولدت مبارک باشه ان شاءالله
امیدوارم کلی اتفاق های خیر برات رقم بخوره، مطمینم خدای مهربون یه جوری بی هوا، جبران می کنه برات
اندکی صبر سحر نزدیک است

مرسی عزیزم
انشاالله که همینطور باشه
شما هم شاد باشی عزیزم

ریحانه چهارشنبه 10 آذر 1400 ساعت 17:50

تولدت مبارک مهربانترین دختر دنیا

من فقط یک کلمه میگم. تو بهترینی و من بهترینها را برات ارزو میکنم

قربونت ریحانه جونم .

سمیرا سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 22:44

سلام دوستم. تولدت مبارک
ب قول یکی از دوستام: از ی جایی ب بعد باید تسلیم شد. بی خیال. این نیز بگذرد

سلام سمیرا جان خوبی . مرسی
باااااورت نمیشه تا چه حد حس درموندگی میکنم ،
اما به قول شما چاره چیه
هی چنگ میزنیم به همین جملات مثلا انگیزشی که فقط غرق نشیم مگرنه شاید دروناً نتونیم باورشون کنیم .

مونا سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 19:25 http://www.khepel-2008.blogfa.com

سلام عزیزم
تولدت مبارک
ایشالا از امسال تا سال دیگه روز تولدت اینقدر برات اتفاق های خوب بیفته که دلت بخواد 100 تا 8 آذر دیگه رو هم ببینی
در مورد کار و حقوق هم با کمی بالا پایین همه ما آدم های معمولی تقریبا همین هستیم
هیچ کدوم به اندازه زحمتی که میکشیم دریافتی نداریم
فدا سرت
جونت سلامت دختر
به قول قدیمی ها ایشالا که برکتش رو خرج کنی
بازم تولدت مبارک
برات بهترینها رو از خدا میخوام

سلام مونا جان
مرسی از محبتت
امیدوارم یه روزی بیاد که من به این باور از زندگی هم برسم

آره کلا زندگی عالم انصاف و عدالت نیس
هیچ حقی صدرصد پرداخت نمیشه یا بهتر بگم گرفته نمیشه همیشه دررو هست .
مرسی از تو عزیزم

ترانه سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 14:58 http://taraaaneh.blogsky.com

تولدت مبارک ساره جان. بنظر من هم باید به خودت افتخار کنی بابت تواناییهایی که داری . اینکه توی کارت موفق هستی و دانش آموزها دوستت دارند و اینکه هنرمندی و نقاشی میکنی.
درسته که شرایط زندگیت سخته وباید از خواهر وبرادرهات نگهداری کنی ولی بهش به چشم تواناییی نگاه کن که تو داری و اونها ندارن. شاید اونها آرزو داشتن از نظر سلامتی جسمانی مثل تو بودن و میتونستن بیرون از خونه کار کنن.
مانتوهای خوشگلت هم مبارک

ترانه جان عزیزم مرسی .
شما کلی انرژی دادی با این کامنت .
شما هم سلامت و شاد باشی عزیزم
ممنونم

مریم سه‌شنبه 9 آذر 1400 ساعت 11:30

سلام عزیزم اول تولدت مبارک دوم دختر نازم زندگی بعضی از ما همین هست که هست با هیچ چیز تغییر نمیکند من هم مثل شما دعا میکنم التماس میکنم هیچ تغییری حاصل نشده نمیخواهم ناامیدت کنم ولی سعی کن صبرت را بالا ببری من مدام نوشته هایت میخوانم و خوشحالم که حداقل فرد خیلی موفقی هستی چه در نقاشی چه در کار یا حتی اشپزی همیشه در دعاهایم جا داری ان شاالله که خدای مهربان در زمان مناسب انچنان نگاهی به عزیزم بیندازد که مایه تعجب همه و خوشحالی شما شود.

سلام مریم خوبی شما
مرسی عزیزم واقعا ممنونم
انشاالله شما هم سالم و تندرست باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد