چقدر امروز دلم میخواد با یکی بشینم راحت و بی سانسور حرف بزنم.
دلم گرفته و تو مشکلاتم گیر کردم . نگرانی هام تمومی نداره .
دو روزه گوشم درد میکنه .
پرستاری کردن همه حس های خوبم رو از بین برده . یا دست کم بگم کمرنگ کرده .
از بی توجهی های خواهرم که همه این سالها به بهونه های ناموجه، باعث ضعف بیشتر و بیشتر خودش شد و منو با خودش تو این منجلاب فرو برد و حالا هر دومون موندیم چه کار کنیم و چه راه حلی پیش ببریم . هیچ کدوم از خواهر برادرها حتی نمیتونن حدس بزنن من چقدر دارم باش اذیت میشم .
نگید خبببب بگو .
من نسبت به قبل خیلی بیشتر میگم ولی وقتی خودم بش فکر میکنم خیلی خیلی چیزها رو هم نگفتم و حرف زدن راجب شون گوش محرم میخواد نه یه زبون طلبکار .
و از اشتباهات مادرم تو برخورد با بچه ها و پرتوقع بار آوردن شون . از بعضی از ...
چی بگم ...
واقعا نمیشه همه چیز رو گفت .
برای همین میگم گوش محرم میخوام .
امروز انگار دست و دلم به درس نیس . خوبیش اینه که دیروز اون فایل پی دی اف قبل از شروع کلاس رو تموم کردم .
خیلی دلم میخواد الان یکی رو پیدا کنم بش بگم بیا بیرون فقط میخوام غر بزنم .
من آماده شنیدم
با دل و جون بهت گوش میدم
مرسی عزیزم
چه خوب که هستی