زندگی به حال

چند درصد آدم واقعا میتونن به حال زندگی کنن . 

کی میتونه ادعا کنه برای گذشته ش پشیمون  نیس و برای آینده ش نگران نیس . 

تو همین امروز هم فقط بخوایم زندگی کنیم هی فکر یه ساعت دیگه ایم ،  هی فکر اینیم ناهار چی بپزیم چی بخوریم ، شام چی ... فلان کار و بهمان کار چی . اتوماتیک  وار ذهن مون عقب جلو میره تو زمان ،  حتی درمحدوده همین امروز . 

صبح بدخواب شدم،  گفتم ساره بیا تمرین کن نگران یه ماه بعد و چند سال بعدت نباشی،   چقدر حرص کار و درآمد زایی رو میخوری ، حرص کارای خواهرت و رفتارای تلخ و زَهر آقا . اصلا شاید خدا کرد تا آذر امسال نرسیدی که میتونه بهترین اتفاق  زندگیت با شه . بیا شنبه رو طوری زندگی کن که انگار یکشنبه  ای وجود نداره  ،  فقط یه روز تمرین کن ... بعد اومدم گفتم خب اگه واقعا همین یه روز رو داشتم باید چکار میکردم ،  اولش یادم افتاد باید از یکی حلالیت بگیرم و تصمیم دارم بش زنگ بزنم و بگم بابت اختلافی که چند سال پیش بین مون افتاد  و هر دو هم بی تقصیر نبودیم ( البته قرار نیس بشینم تقسیم تقصیر کنم ، من سهم خودم رو دارم میگم ،)  منو حلال کنه . هرچند که همون سال هم من ازش حلالیت گرفتم ولی ته دلم راضی نیس . 

بعد دلم خواست میشد تنها برم یه جایی که رودخونه و جنگل باشه و یه رستوران ،  هیچ کس رو هم با خودم نمیبردم،  تنهای تنها . اما زمان کمه ،  پس اینو فاکتور میگیرم . 

یه مقدار ناچیز پس انداز دارم ، اونو میبردم برای چند نفر خرید لباس میکردم ،  مثلا خواهرم یا بچه هاشون . چون نیازی به اون پول دیگه ندارم . فقط یه مقدار بمونه برای یه کوچولو مراسم . البته پس اندازم فکر نمیکنم به همه اینا بکشه . الان یه دست کفن نمیدونم چند میلیونه.  

واقعا سخته هاااااا،  نمیدونم چکار کنم . الان که بیکار نشستم البته کلی کار تا قبل نشستنم انجام دادم  . 

۲ تا مانتوی دیگه هم باز از دور خارج کردم . 

بعدش رو نمیدونم ،  ولی روتین هر روز پیش میره حتی اگه فقط امروز باشه ،  چون من اختیاری حتی از اون یه روز هم ندارم ،  که بگم من امروز میخوام از خونه دربیام و شب برمیگردم که ساعت اتمام زمانم خونه باشم ،  توضیح هم ندم که جریان چیه و ذهن کسی رو درگیر نکنم . 

اما واقعا اگه قراره هر روز فکر کنم امروز روز آخره و هر روز نتونم کار خاصی کنم ،  پس عملا فرقی ایجاد نمیشه . شاید فقط بتونم کمی از دغدغه  نگرانی م نسبت به آینده و فرداها کم کنم  که اگه بتونم این بهترین نتیجه ش میتونه باشه چون وااااقعاااا دیگه خسته شدم بسکه نگرانی کاری و مالی دارم  و نگرانی مشکلات خونه .


چند وقته پیش یکی از دوستام تو شهر که میشه گفت دوست دومم تو صمیمیت هست گفت واااای دوستی تو چه شرایط سختی رو سر میکنی ،  گفت جگرم سوخت برای این همه سختی که داری میکشی چطوری دووم آوردی !!!!


میرم که تمرین کنم فقط همین امروز رو دارم . 

دوس دارم نظر شما رو هم  بدونم ..‌ شما میتونید تو حال زندگی کنید اگه بله  چطوری این کارو انجام میدید . 

نظرات 2 + ارسال نظر
ترانه شنبه 27 شهریور 1400 ساعت 16:19 http://taraaaneh.blogsky.com

زمانی که وقت کافی داری و مجبور نیستی عجله کنی کاری رو با تمرکز انجام بده.
مثلا وقتی داری آشپزی میکنی با تامل و بدون عجله کار کن با حداقل سرعت ممکن.
یا وقتی داری قدم میزنی به محیط اطرافت توجه کن چی میشنوی و چی میبینی. تمرکز کردن روی کاری که میکنیم باعث میشه کمتر درگیر گذشته و آینده بشیم.
کاش میتونستم تو رو با خودم ببرم کنار رودخونه و جنگل

من اول به جمله آخرت ری اکشن بدم مرسی عزیزم
بله میدونم خیلی هم سخته ولی باید بیشتر روش تمرکز کنم

سمانه شنبه 27 شهریور 1400 ساعت 10:50 http://weronika.blogsky.com

خیلی سخته
اما می شه
من شاید 0.001% تونستم
یعنی توی اوج ناراحتی که داری و فشاری که روت هست فکر کنی چی حالت خوب می کنه
شده ی لیوان چای یا قهوه ، شاید ی فیلم کمدی ک فقط برای چند دقیقه بخندی یا ....

آره خیلی سخته خب . میدونی خیلی کارای ریزه هست که من میتونم حال خودم رو خوب کنم و کمتر غصه بخورم اما همه ش به خانواده م گیر میکنم و متوقف میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد