نه شکر و نه کفر

دو روزه دور تا دور کمر و شکم مامانم حجم زیادی سوختگی و تاول های ریز زده ، چند تا مطلب خوندم ببینم چیه و چکار کنم . پماد سوختگی خودم رو بش دادم و پشت کمرش رو خودم باید می‌مالیدم براش چون دستش نمیرسه . 

ولی گفت بدن‌ درد هم داره ... 


آخه گناه من چیه که اینجوری گرفتارم. 


از خودم برای خودم چیزی باقی نمونده و راه طولانی .


بخدا کمر خودم هنوز خوب نشده   . حتی یه لیوان آب کسی دستم نداد همش خودم پا میشدم . قید رو رختخواب خوابیدن رو هم زدم و تا حالا دارم رو پتو میخوابم ، چون نمیتونم  رختخوابم رو بلند کنم . 

 

   تمرینات طراحی م رو هم مونده . کاش ثبت نام نمیکردم . 


من چطوری باید با چند نفر تو خونه که هر کدوم یه جوری به من آویزونه به پذیرش برسم ... هی میگن پذیرش ت ببر بالا . پذیرش یه چیز دو چیز نه هزار چیز . 


من و داداشم،  مامانم رو بردیم دکتر . گفتن زونا گرفته و برای همینه که اینقدر بدنش درد میکنه و ممکنه تا یک  ماه هم طول بکشه تا خوب بشه . 

دارو و سرم و آمپول که تموم شد ، اومدم خونه پای آشپزی . 

الان گفتم یه دراز بکشم و پست بنویسم که داداشا میان بلند شم برای ناهار دادن و بقیه کارا . 


واقعا موندم چی بگم 

شکری کنم که ته دلم انگار بش ایمان ندارم یا کفر بگم ...

نه شکر میکنم و نه کفر میگم ‌ . 


نظرات 15 + ارسال نظر
فرشته پنج‌شنبه 27 خرداد 1400 ساعت 17:58

خیلی ناراحت مامان شدم انشالله زودی خوب بشن

ممنونم
سلامت باشید

ریحانه پنج‌شنبه 27 خرداد 1400 ساعت 15:27

چطوری دختر؟ خوبی؟
آقا منم چند روزه اوضاع قوز بالا قوز شده بود (و هست). بیا به هم انرژی مثبت بدیم. بیا بیا.
گاهی باید مشکلات پیش بیان تا ما صبرمون تموم شه و یه حرکت انتحاری بزنیم. خدایی مثبت تر از این نمیتونم فکر کنم وقتی دارم نابود میشم زیر مشکلات :))))))))))))))

قربونت ریحانه جان میدونم تو هم خسته و گرفتاری
بازم ممنون که به یادمی که میای که حالم خوب کنی هرچند به قول خودت کم باشه . اما برای من دریاست

مریم دوشنبه 24 خرداد 1400 ساعت 08:53

سلام دختر گلم چطور میتوانم پیامم را خصوصی برایت بفرستم اینجا چیزی ندیدم

معمولا اگه بالای پیام بنویسید خصوصی... من تاییدش نمیکنم فقط خودم میخونمش
وگرنه نمیدونم چطور کامنت خصوصی میشه گذاشت
بعضی وبلاگ ها گزینه خاص دارن ...

ریحانه یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 17:17

آقا هر وقت احساس کردی نمیشه، به ابروهات فکر کن. دیدی ابروهات شد :)))

امشب شام نپز. بگو آخ کمرم. آخ دستم. امشب شام حاضری هر کی میخواد ورداره بخوره. نمیخواد بره تخم مرغ بپزه بخوره.

نپز امشب را.
تحمل کن. از سرجات تکون نخور. والا

همچین میگی مامانم نمیزاره پسراش شام نخورن، انگار اونا شاه هستن و ما کلفت. ولم کن عامو. والا ما هم آدمیم.
نپز
نپز
نپز

در کمال آرامش میری دونه به دونه با بچه ها حرف میزنی که من دیگه توان شام پختن ندارم.

به مامان و آقا هیچی نگو. ولشون کن. بزار بقیه بگن ما حاضری میخوایم امشب. یا ما شام نمیخوایم. یا همون غذای ظهر را دلمون میخواد. بزار اونا بگن. تو نگو

یه چند تا کار ریزه انجام دادم
متاسفانه تا وقتی مامانم مریض فعلا ادا هم نمیتونم دربیارم

شام پختن من یا سوسیس سرخ کردن یا سیب زمینی یا تخم مرغ ... ایناست معمولا .
عزیزم بد بار اومدن ... تیزی و خمودگی زشت این درخت رفته تو وجود من بدبخت

مهرو یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 12:14

سلام عزیزم
واقعا متاسف شدم از اتفاقی که افتاده
من خیلی وقته شما رو میخونم و همیشه تو دلم شما رو تحسین میکنم
ولی میخوام یه چیزی بگم
تا خودت تغییر نکنی هیچ اتفاق مثبتی نمیفته چه بسا که همه چی بدتر میشه
یه مدت سعی کن خودخواه باشی اصلا . اگر روزی توان نداشتی غذا درست نکن . یه برنامه هفتگی درست کن و مسئولیت غذا رو تقسیم کن . حالا یا بقیه خودشون درست میکنن نشد از بیرون غذا میگیرن
فکر میکنی تا کی توان داری که همه کارها رو خودت انجام بدی؟
یه کم بهش فکر کن لطفا . میدونم سخته برات ولی فقط دفعات اول سخته و اینکه اون حس عذاب وجدان رو بذاری کنار و اگر گفتی نمیتونی واقعا هم انجام ندی و اون وقت رو برای خودت بذاری

سلام مهرو جان . ممنون که همراهی با من .
والا من میخوام اما باور کنید تو خونه مون جواب نمیده . اگه بخوام راه هایی که دوستان میگن رو برم و رو حرفم بایستم که انجام نمیدم محیط خونه برام عذاب آورتر از این که هست میشه . فعلا فقط میتونم ریز ریز یه کارایی کنم نه بیشتر ...

خورشید یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 11:06

سلام
فکر کنم هر راهکار و پیشنهادی بوده، توی کامنتها گفته شده
در مورد غذا، من هم با خونواده ای وصلت کردم که غذای تکراری نمیخوردن و حتی عادت داشتن هر وعده حتما دو مدل غذا باشه و حداقل همیشه یه مدل سوپ باشه
اصلا این کارها رو نکردم، چون به نظرم ردّ عقلی داشت.
روشی که با روحیه و توان و کارهای دیگرم جور بود رو انتخاب کردم.
مثلا غذای ظهر شنبه رو دو وعده ای می پختم، یک وعده می رفت فریزر، برای شنبه بعد.
شام غذای سبک و دم دستی اکثرا نونی درست می کردم، از آب مرغ یا آب گوشت غذای ظهر هم بر ای پختن سوپ استفاده می کردم.....
هنینطور وقتی دو هفته میگذره، تعداد وعده هایی که باید آشپزی کنیم کم میشه
و اینکه غذای فریزری رو از شب قبل میزارم توی یخچال اون زیر میرا خودش سر فرصت دیفراست میشه. یه فوت هم داره، غذای دیفراست شده رو با قابلمه و روی گاز گرم می کنم نه با ماکروفر، یه ریزه روغن، فلفل و ....هم موقع گرم کردن اضافه می کنم.
مثلا اگه قیمه باشه، سیب زمینی رو تازه سرخ می کنم.
خورشت که راحت فریز میشه، پلوهای قاطی هم همینطور. توی ظرفهایی که درشون کیپ باشه و هوا نکشن.
به نظرم یه مدت امتحان کنین. اصلا متوجه نمیشن غذا فریزریه
امروز شنبه است، روز تصمیم های مهم

خورشید جان ایده ت جالب بود . شما احتمالا با همسر تنها هستی ، ایشون هم سرکار و متوجه نمیشن شما غذای شنبه بعد رو هم پختی . یا این غذایی که دارن میخورن مال شنبه قبل هست و صدرصد اونقدر غذات با کیفیت بوده که معلوم نشده و یا همسر آدم سخت گیر و ایرادگیری نبوده .
من از اول که میرم آشپزخونه آقا تمام وقت میره میاد بالا سرمون که اینجور کنید اونجور کنید . نمیتونم دزدکی این کارو کنم . کمااینکه مصرف غذاهای خورشتی ما خیلی کمه . بقیه غذاها هم واقعا اگه فریز بشه از سلامت و کیفیت میافته . حالا من نخواستم که به اینا غذای فریزر شده بدم . من میخوام توقعات شون کم کنن . یا همکاری کنن .
ولی به نظرم برای بعضی غذاها ایده خیلی خوبیه .
خانه از پای بست خراب است خورشید جان متاسفانه

غزل سپید یکشنبه 23 خرداد 1400 ساعت 03:00

سلام ساره جان. خدا قوت
متاسف شدم بابت مامان. به امید خدا که زودتر بهتر بشن...
عزیزم بابای من همین اواخر عید زونا گرفته بودن. شاید خودت در موردش خونده باشی . سیستم ایمنی بدن که ضعیف میشه اون ویروس آبله مرغانی که از بچگی خودش رو پنهان کرده بوده بروز پیدا میکنه و میشه زونا. خب مدتی طول میکشه و درد هم دارن بنده خدا. فقط حواستون باشه که به پوستشون دست نزنید. مخصوصا بابا که در سن بالاتر هستن...دست زدن به عوارض پوستی راه انتقالش هست...
یک سرچ کوچولو بکنی (که شاید هم انجام دادی) همه این موارد هستش.
به امید بهبودی کامل ایشون.

سلام غزل ممنونم
بله دکتر هم گفت که دست به پوستش نزنید و الحمدلله که پماد نداد وگرنه من ناچار بودم که براش بزنم و ممکن بود منم بگیرم
ممنونم عزیزم

رها شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 23:05

خدا بهت صبر بده. اگه تو هم شوهر کرده بودی چیکار میکردن ؟. یکم به فکر خودت باش.

اونوقت حتما به آوردن پرستار و کارگر راضی میشن احتمالا
ممنونم عزیزم

عابر شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 21:29

خواهر و برادرها رو صدا کن توی اتاق بگو بچه ها من به این دلایل واقعا دیگه توان دو وعده اشپزی رو ندارم به برادرت هم بگو عادت کن از الان که فردا یه دختری بهت بله گفت دعا به جون من کنه که بد غذا و بد ادا نیستی بعد هم زحمت بکشن غذاشون رو خودشون بکشن و بخورن نه مثل جوجه های توی اشیونه شما بری بیاری بذاری دهنشون(یعنی چی ناهارشون رو بیارم ) دستشون رو بگیر ببر آشپزخونه رو بهشون نشون بده بگو اینجا غذا رو آماده میکنند این اجاق گازِ ادمها غذا میپزن باهاش اون هم ملاقه است چوب جادویی نیست بچرخونمش غذا حاضر بشه وقت و نیرو برای پخت و پز لازمِ. یاد شعر داریوش افتادم بچه ها این نقشه جغرافیاست

جون عزیزم خندیدم به اون ملاقه که چوب جادویی نیس
یکی شون که کلا واقعا نمیتونه حتی یه لیوان آب برا خودش بیاره یا ببره متاسفانه اون یکی هم با سرویس این سرویس میگیره وگرنه شاید میتونستم اون سالم رو یه جوری رام کنم .. خواهر اینا تداخل تربیتی دارن تو این شرایط ‌ . به چیزی که یه عمر مامانم عادت داده و چیزی که من میخوام و نیاز دارم .
من باید محو بشم که همه این مشکلاتم تموم بشه فقط همین

ریحانه شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 21:27

دوستان درست میگن. از امشب بگو شام یا همون غذای ظهر هست یا خودتون برین هرچی دوست دارین بخورین. من دیگه نمیتونم.

ببین منم بدم میاد غذای ظهر را شب بخورم. ولی چون مجبورم پس میخورم. تازه خیلی وقتا یه غذا را ۴ وعده میخورم. نه که دوست داشته باشم. با اکراه میخورم. ولی دیگه گاهی چاره نیست.

از امشب اینو بگو و تماااااااااااااام.

آقا اصلا این پروژه جدیدت هست. نه به شام پختن. بگو. هرچی هم غر زدن بیا اینجا بگو که ما کنارت باشیم و هوات را داشته باشیم. بهت انرژی بدیم.

تو هم خندوندیم هشتگ نه به شام پختن
با کامنت بالا رجوع شود شاید هم پایین

ولی جدی گذر از شوخی ... اگه بگم میگن حالا چرا منت میذاری یا مامانم ناچار میشه فوقش یه شب جای من خدمات بده چون دلش نمیاد پسراش بی غذا بمونن .
واقعاااا احساس استیصال میکنم ریحانه

ترانه شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 17:33 http://taraaaneh.blogsky.com

سلام. منهم مثل عابر فکر میکنم لازم نیست رضایت کامل همه همیشه فراهم باشه. اگر میخواهی راحت تر باشی باید برنامه ریزی کنی .مثلا بیشتر غذا درست کنی و بگذاری توی فریزر تا دائم مجبور به آشپزی نباشی. ,و از بقیه افراد خانواده مثل برادرهات هم بخوای توی بعضی کارها شریک بشن.
مواظب خودت باش.

واقعا موندم جواب کامنت ها رو چطور بدم ...
اونا غذای تکراری و مونده نمیخورن
مامانم بد عادت شون داده الانم من نسبت به قبل بیشتر اعتراض میکنم و درخواست کمک اما صدتا یکی جواب میده
ممنونم عزیزم

رابعه شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 17:32

میدونی ساره جان باید روش زندگیت رو عوض کنی پدر شما از جمله افرادی هست که متاسفانه به دختر احترام نمی‌ذاره و خشونت داره دیگران هم شما رو بعنوان عضو خانواده و خواهر و فرزند نمی‌بینند ناراحت نشی ها تا راه و روشت این هست زندگیت همینه وقتی تغییر کردی یه پرستار به خونه اضافه میشه و یه کارگر مگر چقدر جون داری و عمر میکنی که این همه بار به دوش میکشی.

نمیدونم چی بگم والا . نه به پرستار راضی میشن نه کارگر . آقا اصلا قبول نمیکنه کسی غریبه برای کار راه بدیم خونه وگرنه من بارها مطرح کردم و حتی هزینه تقبل کردم امااااا..‌
نمیدونم کلافه و درمونده ام بخدا

ریحانه شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 13:52

نمیشه غذا از بیرون سفارش بدین؟ مثلا دو روز تو هفته.
نمیشه یه روز تو هفته غذا پختن با برادرت باشه؟


ببخشید میدونم خودت هزارتا راه را رفتی. میدونم این فکرا برات تکراریه. فقط میخوام بدونی به فکرتم.

میدونم بفکرمی عزیزم
اصلا دیگه آبرویی برای من نمونده چی بگم

عابر شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 12:50

سلام . متاسفم امیدوارم زودتر خوب بشن . برات قبلا کامنت گذاشتم در مورد غذا گفتی غذای ظهر رو نمیخورن خوب نخورن نون و پنیر بخورن مگه میشه هر کی هر سازی زد شما باهاش برقصی کسی نمیخوره برای خودش تخم مرغ نیمرو کنه یه جایی که واقعا نمیتونی و از عهده ات بر نمیاد بگو نمیتونم انجام نمیدم . چی میشه ؟بد و بیراه میشنوی بگن یه بار دو بار ده بار ،دیگه میفهمن کم آوردی.شما فقط در مورد پدرت میگی ولی من میبینم بقیه هم در حد خودشون بی انصافن وقتی یه کار روی کارهات میذارن ، در مورد کمک به خواهرت نمیگما چون واقعا اون دست خودش نیست . عصبانی شدم یهو

عابر جان ببخش که باعث ناراحتی و عصبانیتت شدم
تا حد زیادی مامانم تو لوس کردن بچه‌ها مقصره . عادت کردن به این روش .... حالا من جورکش همه شدم
از یه طرف مریضی که نمیتونه کاراش کنه
از یه طرف اونی که عادت نکرده کاراش کنه

باور کن نسبت به قبل بیشتر اعتراض میکنم یا میگم خودت انجام بده ... ولی بازم کمه
و این باعث میشه تمام وقت بخوام تذکر بدم که آیا بگیره یا نگیره و عوامل اعصاب خوردی م بیشتر شده و کمترین نتیجه رو میگیرم

هاله شنبه 22 خرداد 1400 ساعت 12:37

خداقوت عزیزم
نگران نباش مامان منم 2 سال قبل زونا گرفت درسته رسیدگی می خواد سخته حتما حتما داروهاشو ادامه بده مرتب ویزیت بشه حتی ممکنه احساس کنه معده درد داره ولی معده مشکلی نداره دراقع فشاری که روی گوارش میاره این حسو به بیمار بده
خیلی خیلی مراقب خودت باش توکلت به خدا باشه

ممنونم هاله جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد