کار و زندگی

یه هفته  پیش خدا رو شکر یه ترجمه از خوانندگان همین جا دستم بود که چند روز کار کردم روش و تمام  وقتم گذاشتم که تموم بشه . خب هم تمرکز من بیشتر می‌شد هم زودتر به پولم می‌رسیدم.  البته ایشون دو هفته به من وقت داد ولی من چند روز تحویل دادم و لطف زیاد داشتن و ازم تایپ نخواستن و سر وقت و راحت پول حساب کردن . واقعا ازشون ممنونم .. . کل هفته به ترجمه و دکتر رفتن هام سر شد . و از استادم مرخصی کار گرفتم تا همین امروز که دوباره نشستم پای کار.

دکتر رفتنم خب چی بگم ... برای به هم ریختگی درونم . سونوگرافی و آزمایش رفتم و تقریبا یه روز درمیون گیر رفت و آمد بودم . خدا رو شکر هیچ مشکلی هم نداشتم ولی درونم بی نظمی و بهم ریختگی بدی پیش اومده. 

سرکار گردنم داره خیلی اذیت میشه چون هر روز از ۵ تا ۹ سرم تو گوشی خم . خواستم یه استند یا هلدر گوشی بخرم اما دیدم باید تقریبا نصف پول یه کلاسم رو بدم و آقای رئیس عین خیالش نیس . اما برای راحتی خودم باید بخرم .

واقعا کاش کار بهتری پیدا میکردم که دیگه اونجا نرم . حرصم درمیاد که هیچ‌ خرج و امکاناتی حاضر نیس بذاره . حتی حاضر نیس کلاسا با اسکای روم و اینجور برنامه ها تشکیل بده که ما کمتر اذیت بشیم با گوشی و واتس اپ .

نمیدونید پنج شنبه و جمعه چقدر قرص خوردم و روغن مالی کردم تا یه سر سوزن گردنم بهتره شده . من این همه سال ترجمه و نقاشی کردم اینجور نشدم حالا بخاطر چندرغاز کلاس آموزشگاه باید یه درد دیگه بگیرم .

واقعا موندم چه کنم درمونده م ...

اینجا هنوز هوا گرم و شرجیه.

هنوز پاییز قدم رنجه نکرده. 

دلم به لبخندی که با دیدن گربه ها میبینم خوش و شاده .

اگه بدونید چه ژست هایی میگیرن . همیشه ازشون عکس میگیرم اما نمیشه همه رو اینجا گذاشت . نمیدونم قبلا چیزی گذاشتم یا نه .

چند بار سعی کردم پایین همین پست بذارم نشد . نت خیلی ضعیف لود نکرد .

سر فرصت جدا میذارم ببینید .

نظرات 2 + ارسال نظر
فرشته سه‌شنبه 20 آبان 1399 ساعت 12:45 http://femo.blogfa.com

سلام عزیزم از درد گردن نگو که خیلی وحشتناکه همش هم به خاطر گوشی میاد سراغ آدم مگر نه به قول شما اون همه کار قبل انجام دادین مواظب باش گلم منم عاشق پیشیام

سلام فرشته خانم خوبید . چقدر شرمنده شدم که خیلی وقته نیومدم وبلاگ تون . آره مال کار با گوشی من خیلی اهل گوشی دست گرفتن افراطی نبودم الان بخاطر کلاسا مجبور شدم .
شما هم مراقب خودتون باشید

فرساد دوشنبه 19 آبان 1399 ساعت 15:24

سلام دوست عزیز و پرتلاش
خوشحالم حال دلت با گربه ها خوب میشه
چند وقت پیش داشتم برای یک اتفاق غم انگیز و ظالمانه با خودم حرف میزدم و توی اوج دعوا با کاینات بودم
دیدم سه تا گربه های من اومدن روبرو و کنارم روی زمین نشستن
و پسر بزرگم حتی جرات کرد اومد روی دسته صندلی و بینی شو مالید به صورتم

دیگه کلا فضا با همدردی سه تا گربه خیلی بهتر شد چون خیلی داشتم خودم برای بی عرضگی هایم سرزنش میکردم و سه تا موجود دست و پا چلفتی اومده بودن دلداری بدن منو

گربه ها احساسات دوستانشون درک میکنن

البته اگر دلشون بخواهد همدردی میکنن و قانون همیشگی نیست

سلام دوست من خوبید . مدتی خبری ازتون نداشتم . شما سه تا دارید اونم تو خونه وااااای....
امیدوارم هرچه هست رفع کدورت و ناراحتی تون شده باشه.
واقعا حسی که این گربه ها به من منتقل میکنن وصف ناپذیر.. اینقدر شیرین و سبک که خدا میدونه . که راحت غصه رو آب میکنن میبرن . وقتی مهربونی ها و لوس بازی هاشون میبینم وقتی وا میرن جلوم که یعنی منو ناز کن و با رعایت بهداشت من این لذت رو به خودم و اونا میدم . وقتی جلوی چشمم ظاهر بشن میخندم و باشون حرف میزنم . و خوبی محبت به حیوون اینه که بدون هیچ توقعی خالص خالص بین طرفین یه سیگنال قوی عشق رد و بدل میشه که جای دیگه نمیشه تجربه و حسش کرد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد