چقدر من حرف دارم . نمیدونم با کی حرف بزنم.  انگار یه چیزایی عین ویروس سرماخوردگی که میگن حتما باید حداقل سالی یه بار بگیری ، تو وجود من خونه کرده ،،، یعنی هرچقدر روش سرپوش میذارم بازم یه جوری میزنه بالا . این حالت ها برا خودم هم دیگه تکراری شده.  هنوز نتونستم براشون درمانی پیدا کنم .  نیاز مالی شدید ، که داره خیلی اذیتم میکنه . آرزوهایی که صبح تا شب جلوی چشمم رد میشن و انگار نبودنشون رو به رخم میکشن.  نه آرزوهای مجردی رو میتونم برآورده کنم و نه متاهلی.  وقتی تو اینستا،  زاویه زیبای زندگی ها رو میبینم ، هرچی زاویه دیدم و دوربینم رو این ور اون ور میکنم ، ازش قشنگی در نمیاد . دختران مجرد مستقل ، و زنان متاهلی که خونه هاشون رو و آشپزخونه شون رو با چه عشق و سلیقه ای و صد البته با چه ثروتی ، چیدن ، همه اینا درونم رو ریز ریز میکوبه و پوک و پوک تر میکنه .

من یه چیزی از وسایلم بخوام ، باید چند جا رو بگردم تا پیدا کنم . ولی اگه یه اتاق حتی زیرشیروونی داشتم ، قلمروی املاک خودم و احساسم رو میشناختم و لازم نبود سرگردون بشم . الان از اینکه میبینم تو هر گوشه خونه ، چندتا وسیله جا دادم،  از خودم متنفر میشم . کلی حس منفی میگیرم .

تو دلم آشوب و ریخت و پاشیه که فقط خدا ازش خبر داره .

این روزا ساعات کلاسم رو به زور سر میکنم . خیلی خسته م از کار و به خودم میگم آخه تا کی برا این چندرغاز باید برم و بیام . با اینکه سعی میکنم مرتب شکرگزاری کنم و خودمو دربرابر بچه‌ها کنترل و مدیریت کنم ، اما ماهیت سلول هام ، بافت پوستم و نوع نگاه و نفس و احساسم،  همه با هم از حال آشفته و بد درونم ، حکایت ها میکنن .

واقعا منی که بیمه ندارم . اگه بشینم تو خونه کی بم پول میده . آیا تا 70 سالگی باید برم با بچه‌ها سر و کله بزنم ، آیا باید از همه خواسته هام دست بکشم و خفه بشم . میگن هیچ کس تو ایران از فرداش خبر نداره و اطمینان نداره و چیزی رو نمیتونه تضمین کنه  ، اما نمیشه هم کاملا  فرداها رو ندیده گرفت و نشمرد . واقعا کدوم مون میتونه ، میتونه بگه خب من که فردا رو شاید نمیبینم پس بذار امروز هرطور دوس دارم زندگی کنم و هرچی میخوام بخرم و هرکار میخوام بکنم .

میدونم حد تعادل بهترین راه . اما برای منی که از همه چیز دستم خالیه ، نه درآمد کافی ، نه اتاق ، نه خونه ، نه پدر حامی ، نه همسر و نه ماشین و نه بیمه و هزار نه دیگه ندارم ، چطور باید تعادل ایجاد کنم . دارم از فکر کردن دیوونه میشم. 

اگه فقط یه میلیارد داشتم همه چیز درست میشد . میگین خیلی پرتوقعی. .. خب حق دارید . چون محال .. ولی آرزو کردن بر من محال نیس . اونقدر گاهی عقل و منطق تو وجود آدم بالا میزنه که حتی جرات آرزو کردن و فکر کردن به چنین مبلغی رو هم نمیتونه بکنه .

باورتون نمیشه اصلا آروم نشدم . اصلا ...

بازم منو ببخشید.

خدایا خودت ظهور کن ...

هواپیما تو شهر

صبح سوار ماشین بودم که برم باشگاه ، ترافیک بالایی بود ، پیش خودم گفتم حتما جلوتر تصادف شده . خلاصه رسیدم باشگاه شنیدم که هواپیما تو شهر فرود اومده . حرف زیاد بود و نگرانی . کلاس تموم شد . اومدم خونه . متوجه شدم که پرواز تهران ماهشهر ، بوده که نتونسته رو باند خودش رو کنترل کنه ، چرخ هاش شکسته و سر خورده تو شهر . تا نزدیکی یه رستوران متوقف شده و واقعا هیچ آسیب و خسارتی به جا یا کسی وارد نشده .

فکر کن اگه وارد شهر میشد و همینطور سر میخورد ، چی به سر شهر میومد ... خدا رحم کرد.  یه روز دیگه از مرگ قسر در رفتیم .

انگار عزرائیل تو ایران اورهول overhaul   گرفته . تو یه هفته سه مشکل پروازی .  وای اگه شهرمون میرفت زیر هواپیما یا منفجر میشد . من حالا اینجا نبودم که شرح ماوقع کنم .


کلاس یوگا امروز رو خیلی دوس داشتم و لذتش رو بردم.  هنوز درحال شکرگزاری هستم و البته سعی به جذب پول زییییییاد. 

دیروز گردنم اذیت بود و نتونستم نقاشی کنم . ولی به جاش نشستم پای ویدیوهای نقاشی . دلم میخواد همش کار کنم و زود طرح های جدید بزنم . اما خیلی هم سعی میکنم مراقب سلامتی م باشم .


یه هفته بود که همسایه نبودش و گفتم مسئولیت پیشی با ما بود . غذاش،  جای خوابش و مراقبت های کلی . اونقدر هم لوس بازی درمیاره که دل همه مون رو برده . تو این یه هفته فقط دو شب تونستم قاچاقی تو اتاق پیش خودم و خواهرم تا نزدیکای صبح نگهش دارم تا آفتاب دربیاد و بتونه بره جای گرمی پیدا کنه . آخه همسایه شب ها تو خونه شون نگهش میداره یعنی خیلی هواشو دارن حتی تو تخت باشون میخوابه . همه پشتیبانی میکردن که آقا نفهمه . خوبیش اینه که هم باهوش هم آروم.  اهل سر و صدا و میومیو کردن نیس مگه اینکه دسشویی داشته باشه یا گرسنه باشه یا بخواد بیاد داخل خونه . بش میگم برو تو جات بخواب و نازش کنم ، میره . ولی تمام وقت مراقبش بودم اصلا نتونستم بخوابم.  دو تا در اتاق رو بستم و پاش بستم به سبدی که توش میخوابه . ولی شیطون بازش کرده بود و در طول شب چند بار جاش عوض کرد . کنار خواهرم ، پایین پای خواهرم ، وسط اتاق و آخر سر هم اومد تو رختخواب من خوابید که من مجبور شدم بخاطر اینکه بهش نزدیک نباشم زیاد ، رو زمین بخوابم.  ولی اصلا عاجز نشدم و وقتی خوابش عمیق میشد با لذت نگاش میکردم و دلم ذوق میکرد براش . واقعا غصه هام آب میکنه . حتی خواهرم میگه  : خیلی وقتا پیش میاد حال روحی م بد و میاریش داخل ، آرامش و انرژی خاصی بم میده .

صبح هم لقمه های کوچیک نون پنیر میگرفتم میدادم میخورد و شیر . خوردن پنیر رو تو خونه همسایه یاد گرفته . و ایشون علایق پیشی رو به من گفت منم اجرا کردم . صبح همچین خودش رو برام لوس میکرد و خودش رو بم میمالید که باورتون نمیشه.  وجودش بین مون پر از حال خوب . اما فقط مشکل مون آقاست و بهداشت .  حالا آقا باز بهتر شده نسبت به پیشی ولی دوستیش معتبر و قابل اعتماد نیست. 

دیروز دوباره به من گفت که تو دیگه دختر من نیستی و برام ارزشی نداری . تمام وقت تو کلاس حرفش تو سرم تکرار میشد . با اینکه اولین بار نبود . به خودم میگفتم دیوونه چرا خودت اذیت میکنی اون کی برا تو پدر بوده که حالا از اعترافش ناراحت میشی . کی در حق تو پدری کرد . کی کنارت بود . و سعی کردم خودمو آروم کنم .

بگذریم. ..  امروز صبح همسایه برگشت و من پیشی رو بردم اونجا که دیگه پیش اونا بخوابه و مراقبتش کنن . بقیه وقت هم اگه ما ببینیمش خب حواسمون بش هست .

یوگا رو یه جای دیگه که تعریفش زیاد کردن ، ثبت نام کردم.  تا ببینم واقعیت چی هست . هم هزینه ش نصف چیزی که من میدادم و هم میگن مربی ش بسیار خوب و منظم هست . چون زیر نظر شرکت هست و مقررات خودش رو داره . البته من آزاد ثبت نام کردم.  روزای زوج میرم .

این هفته قرار کلاس طراحی رو با مداد رنگی شروع کنم و آموزش دوره مدادرنگی رو بگیرم .



پول

امروز خیلی کم آوردم وقتی رفتم داروهام بگیرم و پولش نداشتم . زنگ زدم برام پول آوردن . گفتنش مایه شرم . این همه کار میکنی همیشه هم دستت خالیه . تو این کشور درد و مرض رو نباید درمان کرد چون اونقدر هزینه ها زیاده که اشکت درمیاد و بیشتر مریض میشی . چقدر هم گریه کردم بخاطر این وضع . این بار کمی بیشتر حقوق گرفتم البته خیلی هم دیر . اما حالا همش داره خرج دکتر میشه . هربار کمی بیشتر درمیارم از اونور یه دردی میاد و همه پولا رو خرج میکنه . اینجاست که میگم کاش یه شوهر داشتم خرجم کنه . اینجاست میبینم دستم خالیه و هیچ کس رو ندارم . اینجاست که بازم جای خالی خدا پررنگ میشه .

یعنی میخوام پول جمع کنم گوشیم عوض کنم . ولی پول پیشم نمیمونه .

طرحم تموم شد تقدیم نگاه زیباتون.