دیشب خواهرم از اهواز اومد . سر راه رفتم باگت و کالباس گرفتم برا شام . اومدم شام آماده کردم و پذیرایی . تا 1 بیدار بودیم . اولش گفتم صبح میرم باشگاه . ولی هرچی فکر کردم دیدم یه کار و دو کار نیس ، اصلا نمیرسم انجام بدم و برم . خواهرم گفت برو .  ولی به کارا قبل رفتنم نمیرسیدم.   موندم و مشغول شدم . کار پشت کار . 3.30 هم باید میرفتم خونه همکارم.  ظهر نخوابیدم و رفتم بعدش هم کلاس . بعد دیدم از دوستم خبری نیست.  ازم نپرسید میای یا نه . تعجب کردم.  اس دادم گفتم چه خبر . امشب تولد به راهه؟  گفت نه عزیزم هفته دیگه ست .

حالا من یه عدد کش هستم خدمت شما . نشد این فرصت پای خوشی منم بره . هفته دیگه هم اگه آقا باشه که نمیرم .

برنامه ریزی دو روز ، پرید .

خب اشکال نداره.  زمین که به آسمون نیومده . تا هفته دیگه هم خدا بزرگه .

نتونستم طراحی کنم . خواهرم که میاد . پسرش تمام وقت و دست و پای منو میگیره . خودش رو لوس میکنه . دورم میچرخه.  به کارای شخصی م نمیرسم .

دیشب میگفت برام قصه فلفل دلمه ای تعریف کن . بش گفتم فلفل دلمه ای مرده !گفت چطوری ؟؟؟ منم مجبور شدم یه قصه بسازم براساس شخصیت هایی که خودش ازشون حرف زده بود و یکی شون درنده بود . کلی چونه . آخرش من خوابم برد اون بیدار . بم میگه خاله تو خودت قصه میگی خودت هم خوابت میبره




نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 23 آذر 1398 ساعت 08:56 https://meslehichkass.blogsky.com/

فرشته جمعه 22 آذر 1398 ساعت 02:56 http://femo.blogfa.com

ای جان خاله هستی پس پسرمن که خیلی عاشق خاله هاشه واونا هم همین طور
اشکال نداره خدارو چه دیدی انشالله میری
راستی ادرس پیجت رو میدی بهم

ممنونم عزیزم. چشم

ریحانه جمعه 22 آذر 1398 ساعت 00:50

:))))))) واای تولد هفته دیگست؟ :))) آقا خیلی خندیدم. از دست تو. خوب شد پا نشدی بری دم در خونشون

آره واقعااااااا
تو بخند کلی می ارزه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد