حوصله م سر رفته . یا اینکه کلی کار هست که بخوام انجام بدم . اما هم دست و دلم نرفت . هم مثل الان که هوس میکنم طراحی کنم ، خب نمیشه ...

سرما تو در و دیوار خونه نفوذ کرده و این خیلی منو خوشحال میکنه که واقعا زمستون اومده . دلم میخواد آسمون و هوای سرد رو تو بغلم بگیرم و تو وجودم محو کنم . کاش میشد از زمستون کمی جمع کنم برای تابستون. 

حرفاتون باعث شد یه بار دیگه به خودم یادآوری کنم که باید تو لحظه زندگی کنم . باید از این به بعد برای هر مشکلی همون زمان حال ، یه راه حلی برای لذت بردن پیدا کنم .

هرچند که خیلی از واقعیت ها رو نمیشه عوض کرد . ذهنم بدجور گیر کرده تو نداشته هام . هرکار میکنم خودم رو جمع کنم از یه جا دیگه میزنه بیرون . ذهن مادی م خیلی فعال شده و داره اذیتم میکنه.  عین یه بچه که سر مامانش نق میرنه که اینو میخوام اونو میخوام . فکر کنم عوارض تو خونه نشستن . انشاءالله برم سرکار حالم هم خوب میشه و اینقدر سرم شلوغ میشه که وقت پیدا نکنم به چیزای الکی فکر کنم .  انگار یه جورایی نیازمند یه مشاوره قوی و مجرب شدم که درونم رو خالی کنم و اون کمکم کنه به جاش چیزای خوب پر کنم .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد