دلم خیلی برای زمستون تنگ شده و هنوز خیلی داریم تا برسیم به خنکای پاییز و سرمای زمستون.
گفته بودم میخوام از اول ماه برم باشگاه، اما با مشورت چند نفر و دکتر ، تا گذروندن اون یه ماه و نیم، منع شدم از هرکار اضافه و فشار رو دستم . دست چپ بیچاره داره خیلی جور میکشه.
میخوام بشینم پکیج طراحی م رو یکی یکی نگاه کنم تا اون موقع که بتونم دوباره دست به کار بشم .
از بعد بخیه ، دستم کمی درد داره . و دکتر گفت باید چرب کنم و محکم ماساژ بدم ، و این درد رو تحریک میکنه. تو خواب بیشتر اذیتم.
دلم امروز تنگ برای همه آرزوهام، برای هر کس و هر چیز که تونسته یه روزی یه جایی و به یه شکلی ، حال دل منو خوب کنه و لبخند رو لبم بیاره . دلم تنگ برای روزای کودکی و بی خیالی و بی دردی. هرچند که خیلی هم بی درد نبودم. دلم تنگ برای روزای خوابگاه و شهر دوس داشتنی شیراز . هنوزم دارم سفر آخر شیراز رو مزه مزه میکنم.
دلم تنگ شده برای دوس داشتنی های حواسپرت. دلم تنگ شده برای یه خواب آروم و چک چک قطره های بارون رو شیشه.
و دلم تنگ برای خودم، برای ساره ای که میتونست شکل دیگری باشه و شکل دیگری زندگی کنه .