دلم تنگ است. ..

دلم خیلی برای زمستون تنگ شده و هنوز خیلی داریم تا برسیم به خنکای پاییز و سرمای زمستون. 

گفته بودم میخوام از اول ماه برم باشگاه،  اما با مشورت چند نفر و دکتر ، تا گذروندن اون یه ماه و نیم، منع شدم از هرکار اضافه و فشار رو دستم . دست چپ بیچاره داره خیلی جور میکشه.


 میخوام بشینم پکیج طراحی م رو یکی یکی نگاه کنم تا اون موقع که بتونم دوباره دست به کار بشم .

از بعد بخیه ، دستم کمی درد داره . و دکتر گفت باید چرب کنم و محکم ماساژ بدم ، و این درد رو تحریک میکنه.  تو خواب بیشتر اذیتم. 

دلم امروز تنگ برای همه آرزوهام، برای هر کس و هر چیز که تونسته یه روزی یه جایی و به یه شکلی ، حال دل منو خوب کنه و لبخند رو لبم بیاره .  دلم تنگ برای روزای کودکی و بی خیالی و بی دردی.  هرچند که خیلی هم بی درد نبودم.  دلم تنگ برای روزای خوابگاه و شهر دوس داشتنی شیراز . هنوزم دارم سفر آخر شیراز رو مزه مزه میکنم.

دلم تنگ شده برای دوس داشتنی های حواسپرت.  دلم تنگ شده برای یه خواب آروم و چک چک قطره های بارون رو شیشه. 

و دلم تنگ برای خودم،  برای ساره ای که میتونست شکل دیگری باشه و شکل دیگری زندگی کنه .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد