اصلا قصد نگران کردن تون رو ندارم . اما حوصله نوشتن ندارم . حسم نمیاد چیزی بنویسم . خیلی خسته م .
بازم فردا مهمان داریم . دوباره سیستمم ریخته به هم . خشکی شدید پوست ، اشتهای زیاد ، بدخوابی های مداوم ، گرمی زدن و خستگی بدنی ، همه و همه حالم رو گرفتن .
واقعا نمیدونم از چی بنویسم .
میخواستم فردا کلاس طراحی بگیرم ، که باید به تدارک و مهمان داری سر بشه . چقدر دور و بری های ما بی ملاحظه ن . کاری کردن اصلا از اومدن شون حس ذوق و خوشحالی ندارم بسکه این رفت و آمدها زیادی و خسته کننده شدن . البته بهتر بگم آمدها چون ، رفتنی درکار نیس .
برنامه های زندگی م هیچ کدوم سرجاش و طبق تصمیم من پیش نمیرن و خیلی کلافه م کردن .
بازم آقا گیر داد به ازدواج من و اینکه چرا آشپزی نمیکنم . مسخره میکنه میگه فقط غذا از رو کتاب بلدی درست کنی و فقط غذای انگلیسی و فرانسوی، بش گفتم خب تو که انگلیسی فرانسوی نمیخوری پس چرا بهونه میکنی . فقط میخواد رو اعصابم راه بره اصلا انگار کار دیگه ای نداره . دیروز به حدی عصبی کرد که کلی خودمو نفرین کردم اما فایده نداشت . روز بد و خسته کننده ای داشتم .
نیومدم که این چیزا ننویسم اما اومدم آخرش .
کجایی دختر جان؟
مهمانداری تمام شد؟
بهتر شدی؟
سلام تیله خوبی . بهترم ممنونم. آره فعلا تموم شد
سلام بر دوست جان من
امیدوارم تو این ساعتها دیگه بهتر شده باشی و اون حس بد رفته باشه...
دستت چطوره؟
بهتر شدی؟
ممنونم دوست جاااان
این اومدن های بدون رفتن
حق داری گلم