امروز بالاخره رفتم یوگا ، خیلی خوب بود . هم چون رفتیم تو ساختمون نوساز طبقه بالا باشگاه ، هم چون مدتی ورزش نکرده بودم . از نظر روحی خوب بودم ولی دستم تو حرکات خیلی درد میکرد . قرار شد قبل یوگا یه سری حرکات انجام بدم که تحرک بیشتری داشته باشن و حرف مشاورم هم اجرا کنم . فعلا هزینه یوگا رو پرداخت کردم و از لطفی که ایشون به من داشت تخفیف داد و من به زور قبول کردم گفتم انشاءالله دستم بازتر بشه جبران میکنم و اون گفت اصلا حرفش نزن . آدم های خوب دور و بر من خیلی زیاد هست . دوستانی که محبت شون منو در خودش غرق میکنه و فرصت و توان جبران ندارم .
وضعیت دستم اصلا خوب نیس و حتی احتمال پاره شدن عصب هم وجود داره ، خیلی ناراحتم . از اینکه میبینم یه سری از کارام افتاده رو دوش مامانم، حالم بدتر میشه . نگرانی بخاطر خستگی های اون نمیذاره آروم باشم . خواب درستی ندارم . نمیدونم راه حل چیه . کدوم کار رو بردارم کدوم رو بذارم . تا کی مامانم میتونه جا من پر کنه . خواهر برادرم هم عملا کاری نمیکنن همونا که مشکل دارن ، یعنی نمیگن باید یه فکر جدی کنیم مثلا پرستار بیاریم . میخوام اگه بشه به کمک چند نفر این فکر تو سرشون بندازم.
اگه نتونم دیگه طراحی کنم چی ؟
دو سه روز درد و بی حسی دستم خیلی شدید شده . حتی زوری مسواک میکنم . خیلی دلم گرفته. جارو نکردم حمام نرفتم . یکی درمیون ظرف شستم . کارای خواهرم همچنان میکنم فقط یه دو بار اونا نشوندنش. یه عمر اینقدر کشیدمش برای نشستن و برای هرکاری که حالا تو کار خودم موندم . از شدت ناراحتی و تسلیم ناچاری به وضعیت زندگیم، سکوت کردم خودم رو کنترل کردم که غر نزنم و اعتراض نکنم که چراااااا.
حتی نمیتونم بشینم پای طراحی ، یه هفته از استاد مرخصی گرفتم. دستم توان نگه داشتن چیزی رو طولانی مدت و سنگین نداره . حتی نوشتن برام سخت شده . حتی گرفتن گوشی . این آخر عاقبت منه و حتما بدتر از اون هم انتظارم رو میکشه . دلم میخواد بپرم تو بغل خدا و مشت مشت بکوبم تو سینه ش برای همه سالها و جوونی هایی که ازم گرفت . برای تقدیر اجباری که برام رقم زد . چرا باید تو این سن علیل بشم . که نتونم حمام برم . الان کی هست که به دادم برسه . دلم میخواد زار زار گریه کنم اما نمیکنم .
مامانم میگه ازبس نقاشی میکنی دستت اینجور شده . بخدا یه چیزایی میگن آدم نمیدونه چی جوابشون بده . یعنی میسوزوننت و به باد میدنت. یعنی من دستم از سنگینی مداد و قلم مو اینجور شده . چقدر بی انصافیه بخدا .
بش گفتم من این همه کار سنگین انجام میدم شما فقط طراحی کردن منو دیدید. مگه اون چقدر زور میخواد . یه طوری حرف میزنه دیگه جرات نمیکنم بشینم کار کنم . یا نباید کار کنم یا نباید بگم دستم درد میکنه. تنها کاری که برا دلم میکنم همینه.
چقددددددررررررررر دلم میخواد برم و برنگردم.
دلم یه سفر تکی میخواد .
از دیروز پریروز هوا عالی و بی نظیر شده . خنک رو به سرد .
من که عشق میکنم .
وقتی خدا بخواد یه کاری کنه زمستون تابستون براش فرق نداره ولی وای از روزی که نخواد بده یا کاری کنه ، روزگارت سیاه میشه .
اونقدر هوا عالی و خنک شده که دیشب کولر روشن نکردیم . در باز گذاشتیم تا صبح ، و سردم شد . وسط این همه غصه و ناراحتی این هوا کلی حالم رو خوب کرده .
امروز باید میرفتم یوگا .
از اونجایی که سفرهای زنجیرهای پدر و مادر من شروع شده ، این دفعه رفتن خونه خاله م . یعنی یا ازین ور بوم میافتن یا اون ور .
منم گفتم غذام از شب میپزم و پختم . اونا هم تازه رفتن . ولی فهمیدم یوگا شده ماهی 100 . و این تیر خلاص بود برای نرفتنم. یه جا 30 تومن اضافه شده . منم ماهیانه طراحی رو دارم . واقعا نمیتونم از پسش بربیام درنتیجه نرفتم و الان خونه م تا تصمیم و اطلاع ثانوی.
مسئله مخاطب خاص داداشم به گره خیلی کوری خورده و کلی اشک منو درآورده. دلم براش کباب شده . اونقدر ناراحت شدم و گریه کردم که پلکم ورم کرده و سرم درد میکنه . اوضاع دختر خانم هم خیلی نامساعد و بغرنج شده ، بیچاره .
داداشم به رو خودش نمیاره ، اما من میفهممش.
خدا برا ما نخواسته ، برای من و داداشم .
دستم دو روز به شدت درد میکنه و داره بی حس میشه .
یه جلسه از ترم طراحی مونده هنوز نتونستم اوکی کنم .
فقط وقتی سرکارم حالم خوبه .
امیدوارم قضیه داداشم درست بشه . اصلا تعجب میکنم از رفتارهای پدر و برادر دختر . بخدا آقای من با اون اخلاقش اینجوری نیس و نه داداشام. چنان دختر رو تحت فشار قرار دادن که انگار جرم کرده .
خدا را شکر کردم برای مهربونی ها و شعور بالای داداشام. و در مقایسه با پدر دختر والا آقا یه نقاط ریز مثبت و زیر پوستی داره که من بشون دقت نکرده بودم .
هرچند که پدر ها هرکدوم یه جوری بد هستن . یکی مثل اون ، که دختر رو به حق و حقوق پدری نمیذاره به کسی که دوس داره برسه . یکی هم مثل من که میخواد به زور به هرکی رسید منو بده . در دو حالت فقط خودخواهی شون ثابت میشه . چون پدرن حق دارن هرکار دلشون میخواد بکنن .
خدا ریشه هرچی ظالم نابود کنه الهی .
من برم به کارام برسم .
دلم واقعا براتون تنگ شده بود.