و جمعه پر کار من

چون احتمال میدادم آقا اینا بیان زود بلند شدم با اینکه دلم میخواست بلند نشم .

کارای بچه‌ها و صبونه رو کردم و گوشت چرخ کرده گذاشتم بیرون که پلو عدس درست کنم . خواهرم که تو شهر زنگ زد و گفت اگه آقا اینا قرار نیس بیان ما میایم اونجا ناهار میاریم.  منم زنگ زدم به مامانم و گفت عصر میایم.  متاسفانه هیچ وقت عادت نداره زنگ بزنه منو از بلاتکلیفی نوع ناهار و مقدارش دربیاره.  همیشه من میمونم که آیا میان یا نه و اینکه چی درست کنم تا برسن .

دیگه گوشت برگردوندم فریزر و شروع کردم به جارو و گردگیری.  برنج خیسوندم . خواهرم هم اومد و من رفتم تو حیاط لباس شستم ، حمام توالت و روشویی و حیاط برق انداختم و تموم کردم اومدم داخل . خواهرم برنج دم زده بود.  حالا هم منتظریم ناهار از بیرون بیاره دامادمون .

باید غیر از کارای معمول ، طراحی م تکمیل کنم . و فردا جلسه بگیرم .

این ترم طراحی بگذره میخوام یه هفته از استاد مرخصی بگیرم کمی ذهنم از طراحی خالی کنم و دوباره شروع کنم  .

نظرات 3 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 31 فروردین 1398 ساعت 09:43 http://meslehichkass.blogsky.com

خدا قوت دختر زرنگ

ممنون عزیزم

صوفی شنبه 31 فروردین 1398 ساعت 02:18

خسته نباشی .... به خودم این وسطا برس مراقب سلامتیت باش ،
خیلی خوبی تو

سلامت باشی عزیزم. من همین که تونستم یه ناهار با دوستام با خیال راحت بخورم کلی سپاسگزارم از همه کائنات
خوبی از خودته

محسن از دنیای دوست داشتنی جمعه 30 فروردین 1398 ساعت 14:35

عههه شما برنج دَم میزنین؟ ما دَم میکنیم :|
الان بعد از تلفن به مامانت و برگردوندن گوشت تو فریزر کار درست برگشتن به رختخواب بود :/

هم دم میکنیم هم میزنیم رختخواب حرااااام است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد