دمی غنیمت

مربی یوگا ازمون خواست که راجب دم و بازدم شعر بگیم و از اونجایی که منم خدادادی قلم نسبتا خوبی دارم تاکید داشت که حتما من بنویسم . و من اینو نوشتم . البته خیلی روش تمرکز نداشتم یعنی دلم میخواست چیز قشنگ تری بنویسم اما فقط از دلم همین تراوید و بس ...
نفس تو دو بخش است،  دم و بازدم
دمت را شکر و صد شکر بازدم
دمت از آه نباشد هم دم من
دمت گرم از عشق هم دم من
دم و بازدم فصل عمر است زر بدان
دم و بازدم حکم عمر است زر بدان
دمت را آنگاه که حکم آید نیاید
قدر دان که گه باز نیاید

دو نفر دیگه ار بچه‌ها هم نوشته بودن و خداییش شعر یکی شون خیلی قشنگ تر بود و بلندتر . کلی تشویقش کردم و بش گفتم اینقدر استعداد داری چرا روش کار نمیکنی . اولین تجربه ش بود . شاید خودشم کشفش نکرده بود . گاهی مربی مون ازمون کارایی میخواد که اولش حس میکنیم مسخره ست ولی بعد میفهمیم کلی حس توش زنده میشه و کلی شناخت جدید از خودمون پیدا میکنیم .
فکر کنم نگفتم که اون داداش م من یه کتاب شعر از خودش چاپ کرده و خواهر م هم گاهی داستان نویسی میکنه . یعنی یه جورایی حس ادبی مون ذاتی هست . ولی من به شخصه به صورت تخصصی روش کار نکردم . و روی درس و الان نقاشی تمرکز داشتم و دارم .

آذر ماه داره به آخرش میرسه . میدونید که چقدر این ماه من تولد تبریک دادم .
میدونید که آقا 7 آذر ، من 8 آذر ، و مامانم 9 آذر !!!خیلی جالبه نه ؟!!
4 آذر یکی از خواهرزاده ها
7 و 8 و 9 را گفتم
15 آذر یکی دیگه از خواهرزاده ها
22 آذر خواهرم که هر روز میاد خونه مون
23 آذر اون یکی خواهر متاهلم
25 آذر تولد یکی از دوستام
30 آذر تولد بچه همین خواهرم که هر روز میاد خونه مون

کلا ژن آذر تو خانواده مون غالب شده .

امسال بهترین دوستم تا الان یادش نبوده تولدم رو تبریک بگه . فکر میکنم یه چیزی درونش عوض شده . چون من محال تولد دوستم یادم بره .
امروز تولد یکی از دوستام بود که خودش یادش رفته بود تولد منو تبریک بگه . اما من به دل نگرفتم چون برام عزیز بود . و امروز کادوی تولدش رو بعد باشگاه سر راهم بردم دم خونه شون و بش دادم . راستش خبر نداشت و سورپرایزش کردم و کلی عذرخواهی کرد که بعدا تولد من یادش اومده و دیگه گفته دیر که بگم . کلی تشکر کرد و منم لذتش رو بردم .
همیشه برای هرکسی از دو ماه قبل توی سرم تاریخ تولدش آلارم میزنه تا روزش برسه . شاید برای اونایی که دورترن کادویی نخرم اما حتما تبریک رو میگم . چون اول حال دل خودم خوب میشه .

این روزها من نسبت به اطرافیانم عاشق ترم .
و حیف دلی بی عشق بمونه .

فردا صبح انشاءالله میشینم پای طراحی چهره . باید این هفته جبران هفته قبل رو بکنم که دست خالی رفتم .

ریحانه عزیزم کجایی عزیزم؟
پست غمگین بذارم بیای تکلیف بم بدی ؟
دلم برات تنگ شده دختر خوب .

همه تون رو خیلی دوست دارم مذکر و مونث هم نداریم


پ . ن . چند روز آقا تو حیاط گیر تمیز کاری و صاف کردن کف حیاط با کارگر بوده . دلم براش سوخت.  دوس داشتم برم دستاش بگیرم و ماساژ بدم . حیف که بین مون دیوار سختی هست . خدا بش سلامتی بده .

نظرات 5 + ارسال نظر
محسن سه‌شنبه 27 آذر 1397 ساعت 21:56

اوه! چطو این همه تاریخ تولد یادته! من فقط میدونم خواهرم مهر بردارم بهمن روزشون نمیدونم. تنها کسی که روزش رو میدونم سارا هست.چون برام مهم بود ایزوری حفظش کردم: عروس کوچیک اسدالا خان تو پدر سالار اسمش آذر بود از همه یه دنده تر و چش سفید تر و قد تر بود مثل سارا.ماه شب 14هم خوشکله مث سارا.شد 15 آذر.ولی سال تولدش نمیدونم! هیچ وقط اینا رو بهش نگفتم :(
فک کنم مربی یوگاها همه یطورن.چن سال پیش خونع یکی کار کردم مربی یوگا بود.بینهایت آروم حرف میزد یه طور ارامش بخشی.لباسای رنگی رنگی مث رنگین کمون.بعد میخاستم اینه نصب کنم گفن نه جلو در ورودی نزارید وقتی انرژی منفی وارد میکنه.شروع کرد راجع به انرژی منفی کیهانی و اینا حرف زدن.ادم باحالی بود

سلام آقاااا محسن . کجایید. چه خوب که تاریخ تولد سارا رو یادت هست. به هرحال هر کسی یه خاصیت ویژه ای داره که باعث جذب میشه .
عروس کوچیکه پدر سالار رو خوب اومدی حضور ذهن خوبی داری . آفرین به تو.
مربی یوگا ما خیلی سعی میکنه حالمون خوب کنه و انرژی مثبت انتقال بده و به ما یاد بده انتقال بدیم . خب یه کم سخت هم هست .
ممنون که اومدی

ریحانه دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 18:02

ای جانم. نه بابا ول چیه. هر روز اینجا رو باز میکنم. میگم فقط تو نوشتن تنبل شدم. نه فقط اینجا ها. کلا تو نوشتن هرچیزی و هرجا تنبل شدم.

عزیزم اشکال نداره به خودت فرصت بده . سخت نگیر . امیدوارم زود خوب بشی

فرشته دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 15:26

تولدتون مبارک باشه
پساپس
میرین باشگاه بدای یوگا چه کار میکنین میشه برام تعریف کنی

ممنونم. یوگا یه ورزش برای تعادل روحی و فیزیکی و بالا بردن انعطاف پذیری بدن . دم و بازدم های عمیق و با تمرکز . حرکات کششی داره . خیلی خوبه

ریحانه دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 13:48

سلام دختر جان. چطوری؟
الهی شکر که دلت شاده و عشق میپراکنی. از شعرت هم خیلی لذت بردم.
نه بابا. پست غمگین چیه :)) همین جوری شاد بمون. منم خوبم. خاله شدم و دستم بنده. بعد چندتا کار کوچولو موچولو سرم رو شلوغ کرده. دیگه برات بگم، مشاوره هم میرم که روحیه زندگیم درست شه. از این حرفا. همه چی خوبه. خاموش میخونمت. ولی کلا اخلاقم اینه. یه مدت یه وبلاگ رو گیر میدم بهش. یه دفعه موتورم خاموش میشه ساکت میشم :)))) مشکل روانیه فکر کنم :)))

ممنونم عزیزم. ریحانه هیچ وقت این وبلاگ رو ول نکن . ناراحت میشم .
مبارک باشه خاله شدنت عزیزم چه خاله ایییییی. دور از جونت. تو به این خوبی و عاقلی . مشاوره هم خوبه امیدوارم نتیجه بگیری .

تیلوتیلو دوشنبه 26 آذر 1397 ساعت 09:01 http://meslehichkass.blogsky.com


همش مهربونی از تمام کلماتت حس میشه
همه ی تولدای آذرماهی مبارک
الهی همیشه دلتون خوش باشه
تو دختر فعالی هستی باید قدر دونست اینهمه انرژی را
بازم برامون شعر بنویس

مرسی عزیزم. شعر گفتن حس میخواد واقعا باید بیاد ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد