من آمده ام ...

تونستم امروز ظهر قبل از کلاس رفتن ، ترجمه رو تموم کنم .

ظهرها نخوابیدم و شب تا 12 کار کردم . چقدر خوب که تونستم زودتر از موعد تمومش کنم و فردا صبح میتونم اگه کاری پیش نیاد بشینم پای طراحی . هیچ کاری برای شنبه آماده نکردم .

فردا هم باید جارو کنم هم طراحی. 


راستی جعبه مداد رنگی م رسید . خیلی خوشکله.  کیف کردم از جعبه ش . ناگفته نماند که 315 تومن دادم بابتش.  مقداری از پول کادوی تولدم رو گذاشتم و سفارش دادم.  چیزی که سالها دلم میخواست بخرم هی پشت گوش انداختم تا رسیدیم به این گرونی . حالا هم لذتش میبرم . هر چیزی به وقتش پیش میاد .


امروز ساعت اول کلاس نداشتم . چون جلسه قبل فاینال داده بودن . منم با مادر شاگردم هماهنگ کردم و رفتم دیدنش . باورتون نمیشه چقدر ذوق داشتم برای دیدنش و چقدر من خوشحال شدم که دیدم سرپاست.  حالش خیلی بهتره . فقط دست راستش هنوز بی حس . و کمی لنگ میزنه.  البته هنوزم صبح و عصر فیزیوتراپی میره . واقعا کلی خرج و هزینه کردن تا این زن سرپا شد . اگه پول نبود باور کنید سرپا نمیشد . و البته خیلی اذیت شدن . برام از تصادف تعریف کرد . اینکه درخت که رو ماشین میفته میخوره رو سر این خانم و چند دقیقه ای بیهوش میشه . وقتی به هوش میاد میبینه نمیتونه حرکت کنه و میبرنش بیمارستان و بعدش که میدونید .

هزار بار خدا را بخاطر خوب شدنش شکر کردم و میکنم . معجزه بود . و من چه لذتی بردم از دیدن سرپا بودنش. 


ساعت دوم سر کلاس با شاگردام نشستیم کار دستی حروف درست کردیم . چه لذتی بردن . قرار بود این کار رو تنهایی انجام بدم بعد گفتم بذار از بچه‌ها کمک بگیرم و اونا هم سر ذوق بیان و واقعا کیف کردن . حالا میخوام برا کلاسای دیگه هم حداقل یه جلسه بذارم برای کاردستی مرتبط با آموزش زبان. 

نتونستم از کار فعلا عکس بگیرم . اگه شد براتون میذارمش اینجا .

امروز خواهرم اومده بود و پسر خواهرشوهرش که 4 ساله و خیلی شیرین آورده بود همراش  . بش گفتم بعد کلاس میام میبرمت سوپری هرچی خواستی بخر . وقتی برگشتم بردمش و تخم مرغ شانسی خرید و چیزی که دوس داشت توش دراومد یه دایناسور.

آقا خواب بود و من کلی باش تو حیاط بدو بدو کردم . من بچه‌ها رو خیلی دوست دارم مخصوصا اگه خیلی شیرین باشن .


هنوزم از شکر خدا لذت میبرم . بیشتر از قبل شاکرش هستم و روزی چند بار ازش تشکر میکنم .

هنوز هم چیزایی هست که من ازش لذت ببرم . هنوزم قلبم زنده ست و این جای شکر داره .

سعی میکنم غصه ها و عصبانیت هام رو پس بزنم و بی محل شون کنم . نمیدونم این حال خوبم تا کی دووم داره . نمیدونم فردا چی پیش میاد.  شاید خدایی نکرده باز هم شکستم و خورد شدم و کفر گفتم و شاکی اومدم اینجا . نمیدونم . اما سعی میکنم که این حال خوب رو حفظ کنم .

من برای همه لحظات خوب زندگی م ، برای دوستام ، برای سلامتی مادر شاگردم ، برای جعبه مداد رنگی م ، برای کلاس و شاگردام،  برای وجود خواهر و برادر و پدر و مادرم و همه چیزایی که از غفلت نشماردم خدا را شکر میکنم. 

مخصوصا برای حال مادر شاگردم که زبونم از شکر قاصره   .

شب تون آرام . خواب تون رنگ رنگی. 

نظرات 4 + ارسال نظر
مرجان شنبه 24 آذر 1397 ساعت 23:08

خداروشکر که اینروزا حال دلت خوبه عزیزم .کم نیستن داده هایی که باید شکر گزار باشیم .خدا به مامان شاگردت سلامتی بده

آره خدا را شکر که خوبم . سعی میکنم به همین روش ادامه بدم

Reyhane R پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 19:51

خوشحالم که خوبی و سرت شلوغه به کار.
چه مداد رنگی های لاکچری خریدی! 315تومن
شوخی کردم.مهم اینه که با دلت راه اومدی.دستای هنرمند تو لایق بهترین ها هستن.

آره والا راست گفتی لاکچری بود . تو این گرون بازار کل زندگی در عین بدبختی لاکچری شده .

ریحانه پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 18:31

I am so happy that you are happy :)

Thanks honey. Where are you these days?

تیلوتیلو پنج‌شنبه 22 آذر 1397 ساعت 09:26 http://meslehichkass.blogsky.com

سلام دوست جانکم
چقدر این نوشته پر از زندگی و زیبایی بود
من خیلی خوشم میاد که میتونی به هرکسی محبت کنی
برات فرقی نداره آشنا ... دور ... نزدیک...

سلام عزییییزم. ممنون خانمی . از هر محبت کردنی اول خودمون لذت میبریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد