همیشه سخت ترین کار برای من و خواهر برادرهام ارتباط برقرار کردن با آقا بوده و هست . امروز کاملا اتفاقی و بدون زمینه سازی قبلی ، صبح که دیدمش دستش گرفتم و بوسیدم که این قهر رو از بین ببرم . مثل پوشیدن جلیقه انتحاری، سخت و خطرناک بود .
میدونید چیییییی گفت ؟؟؟ گفت من کاری به تو ندارم ، خودمو از شرت دور میکنم همین . تو گوشی زده، طلب هم داره . خیلی جالبه . اما بش اهمیت ندادم . من این کارو بخاطر آرامش روح خودم کردم. مهم نیست چطور رفتار کرد .
خدا کنه الان که سرم میذارم ، خوابم ببره . خداییش سر کلاس خیلی اذیت میشم و همش خمیازه میکشم .
خیلی قلب بخشنده ای داری بهت حسودیم شد بخدا
نه دختر اینجورم نیس . آدم های خوب دیگران رو خوب میبینن.
چقدر روح و بزرگ بخشنده ای داری خانمی. ایشالا بخت و اقبالت هم به همین بلندی باشه و عاقبت بخیر بشی.
ممنون عزیزم. شما خوبید که همه چی رو خوب میبینید
من همیشه از اینهمه بزرگواری و مهربانی و فداکاری تو در شگفتم... آفرین دختر
این حرف را زده چون احساس کرده که روح تو چقدر بزرگه و خودش کم آورده ... با اینکه ایشون از نظر سنی بزرگتر هستند و باید عاقل تر و بزرگ منش تر باشن، دقیقا تو ازشون خیلی عاقل تر و بزرگمنش تری... شاید برای همین هست که این حرف را زدن
به دل نگیر
تو لایق بهترینهایی دختر جان
و من مطمئنم که هرچی میخوای را به دست میاری
ممنونم عزیزم
خدا رو شکر میکنم بابت داشتن شما .
بزرگی و مهربونی از خودته