از همه چی

یه هفته ست که بازم مشغول کار ترجمه بودم . خدا را شکر تو آذر و این هفته اول دی سه تا کار ترجمه گیرم اومد که تا حدی به هزینه هام کمک کرد . شکر خدا که میدونم اون برام فرستاده .

تابلو رنگ روغن از فردا میره تو دوره سوم . تازه داره خودش رو نشون میده و خیلی دوسش دارم.  کار طراحی هم با سیاه قلم شروع شد اما این هفته نتونستم کاری کامل کنم.  ترم زبان تموم شده البته از زبانکده اولی و منتظر استارت مجددم. 

اخبار تلخ و بد از رسانه ها خیلی آزارم میده . ولی کاری از دستم بر نمیاد . خدا عاقبت همه مون رو بخیر کنه .

خوش به حال اونا که رفتن ...

هیچی درست و به جا نیس .

تابستون جهنمی زمستون امسال هم عین بهار و تابستونه. 

چند شب درست خوابم نمیبره.  ما تابستون بسیار گرم و سختی رو پشت سر گذاشتیم و با این اوضاع زمستون به نظر میاد که تابستون سخت تر و بدتری خواهیم داشت . روزهای آینده ترس به دلم میندازه.  ولی میخوام خودم رو تو حداقل لذت های زندگیم غرق کنم تا کمتر درد بکشم. 

برات بهترین حال زندگی رو آرزو میکنم.

کامنت جوابیه به یه خواننده محترم

این پست کوچک پینوشت پست قبلیه که در جواب دوست خوبم آقا محسن دادم . گفتم شاید شما همه کامنتها نخونید.  برای همین برای شما هم نوشتم .


سلام دوست من . من دست به قلم نوشتنم هم ای بد نیس . دل بدم قلمم هم پر میشه از ادبیات شاعرانه .
درباره عروسی این ماه بعد از شاید 5 سال پیش اومده . اتفاقا ما زیاد عروسی نداریم . هر 5 سال 10 سال یه بار شانسی پیش بیاد . حالا تو این ماه دو تا داشتیم . خدا بیشترشون کنه الهی .
ممنون از حسن نظرت نسبت به من .
راست میگی شنیدن یه جمله از افراد مختلف حس متفاوت ایجاد میکنه .
باید بلد باشیم حرف مون رو قشنگ بیان کنیم تا به دل طرف شیرین بشینه حتی اگه یه واقعیت تلخ باشه .

ذوق زدنی های من

سلام دوستان عزیز خوبید خوشید. 

امیدوارم شب یلدای خاطره انگیزی خلق کرده و به خاطره های قلب تون گره زده باشید .

امیدوارم تن سالم و دل شاد روزگار سپری کنید .

امیدوارم زندگی تون به سبزی سبزه نوروز و قرمزی انار یلدا ، ساده و شیرین رقم بخوره .

و البته از تجمل و اشرافی گرایی افراطی این روزگار به تعادل برسیم .

من دیشب جشن عقد پسر دخترعموم داداش همون که براتون گفته بودم ، دعوت بودم با خانواده . جاتون خالی خیلی خوش گذشت.  جو بسیار شاد و گرمی بود . طرف هم اومد و از نزدیک بام دست داد و کلی خوش آمد گویی کرد .  ذوق تو چشماش دیده میشد ، راستش منم از دیدنش خوشحال شدم .

شب یلدا مصادف با تولد خواهرزاده م که ما هرسال با هم ترکیب میکردیم و میگرفتیم.  البته در سکوت و بدون دست و نوار و رقص . چون آقا مانع کوچکترین حرکت موزون و غیر موزون هستن . یعنی بیچاره خواهرم و شوهرش کلی هزینه میکنن ، کیک و پذیرایی کامل میارن اما درسکوت و بدون هیجان سر میشه .

چون با عروسی تداخل پیدا کرد . ما تولد خواهرزاده م رو چهارشنبه گرفتیم . چون میز نداریم من از همسایه کناری مون که با خانم همسایه رابطه نزدیکی دارم گرفتم و شوهرش هم احترام زیادی برام قائل هست و خوب رفتار میکنه . وقتی شب به اصطلاح جشن تولد تموم شد و خواستیم میز برگردونیم.  شوهر همسایه با ذوق خاصی گفت فلانی شیرینی خورونت بوووووود! !!!!  .

باور کنید ذوق زده شدم و درعین حال بسیار متعجب. ...

بعد خندیدم و گفتم نه تولد بود .

بعد خانمش جای دیگه درگوشی بم گفت.  فلانی گفت حتما شیرینی خورون فلانیه. .. باز خندیدم و بش گفتم آره بابا خودش بم گفت و کلی خندیدیم. 

راستش اصلا ازش ناراحت نشدم . چون حس برادرانه ش و ذوق ازدواج من رو از طرفش حس کردم.  گفت هرچی خواستید هروقت خواستید بیاید ببرید حتی فرش زیر پام هم خواستید تعارف نکنید.  نمیدونید چقدر حرفاش برام ارزش داشت . از اینکه این همه احترام و ارزش برام قائل هست .

تعارف و کاری که زن همسایه و همسرش در حق من میکنن خیلی از خودی ها از جمله پدرم ، نکرده . حتی عروسی هم که رفتم همه پسرعموهام و بچه‌های دختر عموهام تک تک اومدن بم سلام کردن و چه حالی پرسیدن و تو احوالپرسی شون کلی محبت و گرما بود.  من از این همه محبت شون کلی خوشحال میشم .

و میدونم هر جای دنیا و در هر شرایطی میتونم رو وجودشون حساب کنم .

میدونم همه شون از ازدواج من کلییییییی خوشحال میشن . اما چه کنم که قسمت نیس . ولی کلی دیدن شون حالم رو دیشب خوب کرد .

کاش همه مون هوای هم رو داشته باشیم و سعی کنیم حتی با یه جمله همدیگه رو خوشحال کنیم نه با یه گله یا یه نگاه همدیگه رو داغون کنیم .

من خدا را شکر میکنم برای همه آدم های خوبی که کنارم هستن . چه مجازی چه حقیقی.  چه دور چه نزدیک.  چه اونا که هستن و چه اونا که به خاطره ها پیوستن   . چه اونا که دوست داشتنی های حواس پرت بودن چه اونا که نبودن.